گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر و مفسران
جلد دوم
فصل یازدهم تفسیر اجتهادي




اشاره
تفسیر اجتهادي بیشتر بر درایت و عقل متّکی است تا روایت و نقل؛ چون معیار سنجش و بررسی در آن، اندیشه و تدبّر است و به
طور مطلق بر آثار و اخبار نقل شده اعتماد نمیشود. البته منکر آن نیستیم که زمینه لغزش در این عرصه فراوان است و گاه عواقب
ناگواري نیز در پی دارد و به همین دلیل، احتیاط و دقّت نظر- البته پس از توکّل بر خدا و استعانت از وي- امري ضروري است؛
صفحه 155 از 392
خواستهاي که در داشتن حسن نیّت و اخلاص همراه با کار مداوم و تلاش پیگیر حاصل میشود.
کار اجتهادي در تفسیر، پدیدهاي است که از همان روزهاي نخست در عصر تابعان به وجود آمد؛ چون در آن زمان، باب اجتهاد و
اظهار نظر در تفسیر گشوده شد و نقد و بررسی در آثار و اخبار منقول رواج یافت و با گذشت زمان دایره آن گستردهتر شد و با
تنوّع و چندگونگی علوم و معارف در جوامع اسلامی رو به گسترش نهاد.
پیش از این گفتیم که از جمله مشخصات تفسیر تابعان، گشوده شدن باب اجتهاد و گسترش آن بود. کسانی هم که پس از آنان
آمدند همین روش را دنبال نمودند و محدوده آن را گسترش دادند.
در این هنگام- که تفسیر، از محدوده نقل و روایت خارج میگشت و پا به عرصه
ص: 225
که عقلا مذموم و شرعا ممنوع بود- گردد و به لغزشگاه و -« تفسیر به رأي » نقد و درایت مینهاد- بیم آن میرفت که دچار آفت
پرتگاهی عمیق منتهی گردد؛ که البته چنین شد و عملا گروه بسیاري از پویندگان راه تفسیر، در این وادي سقوط کردند.
به همین جهت لازم است محدوده و جوانب و ابعاد تفسیر به رأي- به منظور اجتناب از آن- شناخته شود.
تفسیر به رأي، به طور خلاصه یکی از این دو صورت است: «1» . پیش از این، به تفصیل در مورد مسأله تفسیر به رأي سخن گفتیم
1. تکروي و استبداد در رأي در تفسیر کلام خدا؛ بدین صورت که فرد در آن، تنها بر دریافت خود از لغت و ادب اعتماد ورزد و به
گفتهها و دیدگاهها و رهنمودهاي پیشینیان و روشی که آنان در فهم آیه پیش میگرفتند و نیز به این حقیقت که ممکن است دلایل
و قراین بسیاري- که نادیده گرفتن آنها شایسته نیست- پیرامون آن آیه باشد؛ از جمله شناخت شأن و اسباب نزول آیه و شروح
حوادث همزمان با آن و همچنین احادیث و اخبار رسیده از پیامبر و بزرگان صحابه؛ که همگی در فهم کلام خدا که بر رسولش
نازل شده است به ما کمک میکند و مسلّم است کسانی که به طور مستقیم مخاطب قرآن قرار گرفتهاند (پیامبر و صحابه) بهتر و
روشنتر قرآن را فهمیده و از آن سخن گفتهاند. نادیده گرفتن این موارد و دیگر آثار و دلایل قرین با نزول آیات، از نظر
هر که تکروي (استبداد رأي) ورزد به سوي » : اندیشهورزان، هرگز شایسته نیست و همان طور که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند
«2» .« تباهی میرود
دانش تفسیر نیز مانند دیگر دانشها- که بشر از گذشتگان به ارث برده است- از نقطهاي آغاز گشته و سپس بتدریج گسترده و متنوع
شده است و براي یک دانشمند سزاوار نیست که دستاوردها و تحقیقات پیشینیان را نادیده انگارد و مانند اولین کسانی که پایهگذار
دانشی بودهاند، از ابتدا، آغاز کند.
خلاصه اینکه: مراجعه به دلایل و شواهد قرآنی همراه با توجه و عنایت به اقوال و آراي پیشینیان شرط اساسی شناختن کلام خداست
. و کسی که به آنها رجوع نکند ( 1) همین کتاب، ج 1، ص 63
. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 161 .« من استبدّ برأیه هلک » (2)
ص: 226
و تنها بر رأي و نظر خاص خود تکیه کند، هم خود را هلاك کرده است و هم دیگران را؛ و این مفاد همان حدیثی است که فرموده
پس اگر فرض شود که او به طور تصادفی و اتفاقی به درك واقعی آیه «1» .« من تکلّم فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ » : است
رسیده باشد ولی از راهی که عقلا از آن به حقیقت میرسند نرفته باشد، به خطا رفته است! 2. اینکه شخص آیهاي را در نظر بگیرد
و سعی کند آن را بر رأي و نظر خود منطبق سازد و بدین وسیله دیدگاه خود را با آن آیه توجیه نماید یا آن را وسیلهاي براي تبلیغ
عقیده و مسلک خویش گرداند؛ در حالی که خود بداند آن آیه هیچ ارتباطی با موضوع ندارد.
عمده این است که منظور شخص فهم آیه و تفسیر واقعی آن نیست بلکه هدف او تثبیت مذهب و عقیده خویش است به هر
صفحه 156 از 392
وسیلهاي که ممکن باشد؛ آیات قرآن نیز براي او در حکم وسیلهاي براي رسیدن به هدف خویش است؛ البته اگر تقدیر با او
همسویی کند! و این تحمیل رأي بر آیه است نه تفسیر آن؛ بنابراین- طبق حدیث نبوي- جایگاه او جهنم خواهد بود.
ابو جعفر صدوق با سلسله اسناد از امام امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکند که فرمود:
«2» .« رسول اللّه فرمود: خداوند فرموده است: ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی »
«3» .« من قال فی القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار » : طبري نیز با اسناد از ابن عباس نقل کرده که پیامبر فرمود
بنابراین هر که روش عقلا را در فهم کلام پیشه کند و بر دلایل و شواهد موجود تکیه نماید و به آراي علماي سلف عنایت ورزد و
هر » ( سپس نظر خود را در تفسیر کلام خدا بیان کند، مفسّر به رأي و مستبد به رأي و یا کسی که رأي خود را بر قرآن تحمیل ( 1
زیرا راه را خطا رفته است. ر. ك: ؛« که تنها وفق رأي خود درباره قرآن سخن گوید گرچه به حقیقت هم برسد خطا کرده است
. شهید ثانی، منیۀ المرید، ص 216
. امالی صدوق، ص 6، مجلس 2 .« کسی که سخن مرا بنا بر رأي و نظر خویش تفسیر کند به من ایمان نیاورده است » (2)
. تفسیر طبري، ج 1، ص 27 .« هر که قرآن را وفق رأي خویش تفسیر کند، جایگاه خود را در دوزخ فراهم نموده است » (3)
ص: 227
سازد، نیست و تنها خداوند است که از اشتباه دور است.
تنوع تفسیر اجتهادي
اشاره
آنچه شایان توجه است این است که تفسیر اجتهادي- که مبتنی بر اعمال رأي و نظر است- بر اساس استعدادها و تواناییهاي علمی و
ادبی و دستاوردها و آموختههاي مفسران از علوم و معارف، متنوّع و گوناگون خواهد بود؛ زیرا هر دانشمندي، تخصص علمی خود
را وسیله فهم قرآن قرار میدهد و از زاویه دانشی که در آن تبحّر دارد به قرآن مینگرد. بنابراین، فضل و برتري هر مفسر بر دیگران
در همان مقولهاي است که توانایی علمی بیشتري در آن دارد؛ مثلا کسی که ادیب برجستهاي است؛ در تفسیر از نظر ادبی بر دیگران
تفوّق و برتري دارد؛ همچنین کسانی که در فلسفه، کلام، فقه، لغت و یا حتی علوم طبیعی و ریاضی و نجوم و جز آن، صاحبنظرند،
آیات مربوط به تخصص خود را بهتر و شایستهتر از دیگران- که در آن رشته تخصص ندارند- درك میکنند.
پس هر مفسّر دانشمندي با توجه به رشتهاي که در آن مهارت یافته، در تفسیر به شهرت رسیده است؛ زیرا با تکیه بر همان تخصص
وارد تفسیر شده و این همان چیزي است که تفاسیر را متنوع کرده است.
با توجه به همین نکته میتوانیم تفاسیر را به انواع مختلفی تقسیم کنیم: ادبی و لغوي، کلامی و فلسفی و عرفانی، اجتماعی و علمی و
یا جامع دو یا چند جنبه از موارد فوق (ویژگی بیشتر تفاسیر). البته این بدان معنا نیست که شخص ادیب، در تفسیرش تنها به ادب و
لغت توجه داشته و یا فقیه صرفا به فقه القرآن عنایت نموده است و یا متکلّم و فیلسوف و عارف اختصاصا در تفاسیر خود به علوم
تخصصی خود پرداختهاند؛ بلکه منظور این است که در تفاسیر ادیبان صبغه ادبی غلبه دارد و تفاسیر فقها بیشتر رنگ فقهی دارد و
...؛ هر چند تفاسیر آنان فاقد مطالب دیگر تفاسیر نیست.
بنابر آنچه گفتیم، تفاسیر اصحاب مذاهب همچون معتزله و خوارج و صوفیه و امثال آنها، یا داخل در نوع کلامی است یا عرفانی؛ و
از این دو نوع خارج نیست و به
ص: 228
صفحه 157 از 392
همین سبب تقسیمبندي ما از تفاسیر، اندکی با تقسیمبندي دیگران تفاوت دارد.
بر این اساس، تفسیر اجتهادي به این موارد تقسیم میشود: ادبی، فقهی، کلامی، فلسفی، عرفانی، اجتماعی، علمی و جامع.
اکنون مهمترین کتب تفسیري مربوط به هر کدام از این گونهها را میآوریم.
تفسیر فقهی (آیات الاحکام)
اشاره
تفاسیر فقهی تفاسیري هستند که تنها به تفسیر آیات مرتبط با احکام شرعی (تکلیفی یا وضعی) متعلّق به عمل مکلّفین میپردازند و
به همین جهت جزو تفاسیر موضوعی به شمار میآیند و به بخشی از آیات قرآن میپردازند.
که به طور مستقیم با اعمال مکلفین اعم از عبادات و معاملات مربوط است؛ «1» گفتهاند: این بخش، شامل حدود پانصد آیه است
وگرنه تمامی آیات قرآن دستورهایی عملی است و بر همه مسلمانان واجب است که زندگی فکري و عملی خویش را بر آن منطبق
سازند؛ دستورهایی عام و فراگیر که همه ابعاد زندگی انسان را در بر میگیرد. گرچه نظر ارجح این است که آیات مرتبط با اعمال
مکلفان (آیات الاحکام) از پانصد آیه بسیار بیشتر است و تقریبا به دو هزار آیه میرسد و اگر به دقت به آیات و فحواي آنها بنگریم
آیا «2» ؛« أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَۀِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ » : این امر بر ما محقق میشود؛ مثلا این سخن خداوند متعال درباره زنان
ناظر به روحیه خاص و «؟ کسی [را شریک خدا میکنند] که در زر و زیور پرورش یافته و در [هنگام مجادله، بیانش روشن نیست
ظریف و لطیف اوست و ناتوانی ذاتی او را در حضور در میادین سخت و دشوار زندگی میرساند. این، نظریهاي علمی در مورد زن
است که قرآن آن را بیان کرده است ولی از نظر فقهی از این آیه چنین استفاده میشود که زن صلاحیت تصدي امور سخت اداري
ذکر کرده؛ ولی در « کنز العرفان، ج 1، ص 13 » را- که لازمه آن برخورد با ( 1) بر طبق آنچه که فاضل مقداد در مقدمه کتاب خود
از ابن العربی آمده است، این بخش، شامل حدود 800 آیه است. امّا اگر با توجه «1994 - ج 4، ص 2098 ،« احکام القرآن » فهرست
به مسائل سیاسی و اجتماعی- که گذشتگان به آن توجّه نکرده و متأخرین بدان عنایت ورزیدهاند- به قرآن بنگریم تعداد آیات
احکام افزایش مییابد و به بیش از دو هزار آیه میرسد.
.18 : 2) زخرف 43 )
ص: 229
دشواریهاست- ندارد؛ مانند قضاوت که نیاز به حدّت و شدّت و در وراي آنها ژرف اندیشی و استقلال رأي و آزادي عمل دارد. در
حالی که زن به طور طبیعی اسیر عواطف و احساسات رقیق و- در عین حال- تند و تیز خویش است؛ چیزي که مانع ورود او به
میدان قضایا و مسائل پیچیده میشود؛ مسائلی که برخورد با آنها نیاز به صلابت و مقاومت و هوشیاري و اختیار فکري کامل دارد.
زن به زندگی نیز همانند یکی از مظاهر زینت و زیور مینگرد و زرق و برق آن او را جذب میکند و به همین سبب تمام همّت
خویش را صرف آراسته شدن به مظاهر زیباي زندگی میسازد؛ ولی- نوعا یا غالبا- در برابر انبوه مشکلات، ناتوان و سست بنیه
است و حتّی به علت درگیري درونی با احساسات خویش، نمیتواند هنگام درگیري و اختلاف با دیگران، آنچه در درون دارد
بخوبی بیان کند. پس چگونه میخواهد در اختلاف دیگران به قضاوت بنشیند و حکم نهایی را صادر کند؟! از همین آیه، جایز
نبودن تصدّي منصب قضاوت از سوي زنان را استنباط میکنیم. این آیه، جزو صدها آیهاي است که در کتب معروف آیات
الاحکام از آن غفلت شده است.
صفحه 158 از 392
مهمترین کتابهاي آیات الاحکام
اشاره
بدون شک سنّت- در کنار قرآن- تفسیري است بر آیات احکام و آنچه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده و اصحاب
برگزیده او و ائمه اطهار آن را تبیین نمودهاند، تفاسیر فقهی به شمار میرود و امت اسلامی آن را- گرچه به صورت غیر مدوّن-
نسل به نسل به ارث بردهاند و صحابه و تابعان و پس از آنان دانشمندان و فقیهان، هرگاه در احکام و فرایض دینی مشکلی برایشان
پیش میآمد، به قرآن مراجعه میکردند و اختلاف نظر اصحاب یا تابعان و یا علما به چگونگی فهم آنان از متن قرآن در خصوص
تکالیف و فرایض دینی بر میگشت؛ و شاهد بر این مطلب فراوان است.
این وضع تا زمان ظهور پیشوایان مذاهب و فقهایی که از کتاب و سنت استنباط مینمودند ادامه داشت. در آن زمان بود که حوادثی
بر مسلمانان گذشت که سابقه
ص: 230
نامیدند. پس از آن نیز مسائل جدید فراوانی در « مسائل مستحدثه » نداشت و حکم آنها مشخص نبود. این حوادث را اصطلاحا
زمینههاي مختلف فردي، اجتماعی، سیاسی و اداري در میان مسلمانان پدید آمد.
لذا فقیه، قبل از هر چیزي به قرآن مینگریست تا با مدد گرفتن از قرآن، آن مشکلات را حل کند و در سایه رهنمودهاي قرآن به
آن مسائل پاسخ گوید و حکم آنها را با توجه به دریافت خویش [از آیات و روایات بیان کند و معتقد بود که رأي صحیح همین
است و آن را با دلایل و براهین، محکم و استوار میساخت. برخی از این استنباطها مورد اتفاق و برخی مورد اختلاف عموم
فقهاست؛ بدون اینکه فقیهان در این اختلافات تعصبی ورزند. اختلافاتشان هم صرفا اختلاف در رأي و نظر بود و قابل تفاهم و
مشورت؛ زیرا همگی طالب حق و در جستجوي حکم صحیح الهی بودند و براي هیچیک از آنان مشکل نبود که در صورت صحیح
بودن رأي مخالفش از نظر خود برگردد و رأي مخالف را بپذیرد.
نتیجه این اختلافات در استنباط اصول و مبانی احکام از قرآن کریم، آن شد که کتابهایی در بیان موارد اختلاف و اتفاق نظر در فهم
معانی آیات الاحکام نگاشته شود.
شایسته است گفته شود که نخستین نوشتار در آیات الاحکام، به دست فرزانه توانا و مفسر عالیقدر، ابو النضر محمد بن سائب کلبی
(متوفاي 146 ) انجام گرفت.
وي از صحابه بنام امام محمد بن علی الباقر و امام جعفر بن محمد الصادق علیهما السّلام است و از بزرگان اتباع تابعان به شمار
میرود.
محمد بن سائب کتاب خود را درباره ] » : ابن ندیم او را در زمره کسانی آورده است که در این باب گام برداشتهاند. او میگوید
«1» .« احکام القرآن بر مبناي روایت از ابن عباس نگاشته است
آغا بزرگ تهرانی او را نخستین کسی که در این باب گام نهاده است میشمارد و سپس تا سی کتاب درباره آیات الأحکام از
. 1) ابن ندیم، الفهرست، ص 63 ) «2» . فقهاي امامیّه را که به آنها دست یافته است میآورد
.40 - 2) تهرانی، الذریعه، ج 1، ص 42 )
ص: 231
ولی باید توجه شود: کتابهایی که اکنون از پیشینیان، در دست و مورد استفاده است، به دست بزرگان اهل سنّت نگاشته شده و آثار
صفحه 159 از 392
گرانبهاي فقهاي امامیه از سده ششم به بعد در دست است.
تفاوت در شیوه نگارش آیات الأحکام میان اهل سنّت و فقهاي امامیه قابل توجّه است؛ فقهاي اهل سنت، هر یک از آیات الأحکام
را با توجه به ترتیب سورهها بررسی میکنند ولی فقهاي امامیّه، با توجه به ابواب فقه، آیات مربوط به هر باب را یکجا مورد بحث
قرار میدهند. این شیوه زیبندهتر و براي دستیابی به آیات مربوط به هر باب بهتر است و به همین دلیل، کتابهاي مربوط به آیات
الأحکام، گونهاي تفسیر موضوعی به شمار میروند.
حال مهمترین و معروفترین کتابهاي آیات الأحکام را بر حسب سال وفات مؤلفان آنها میآوریم:
1. احکام القرآن جصّاص
ابوبکر احمد بن علی رازي مشهور به جصّاص (متوفاي 370 ) است. او در زمان حیاتش، امام مذهب حنفی بود و ریاست مذهب به
او منتهی میشد. وي صاحب تألیفات فراوانی است؛ از جمله، احکام القرآن که آن را بر اساس مبانی مذهب ابو حنیفه نوشت و از
مهمترین کتب مدوّن در این موضوع به شمار میرود و شاید مفصلترین آنها باشد. او در این کتاب به صورت گسترده به جوانب
مختلف معانی آیات الاحکام پرداخته و به دور از تعصّب و گرایش مذهبی در بسیاري از مطالبی که نوشته است، آزادانه تمام
جوانب قضایا را بررسی کرده است؛ گرچه استاد ذهبی او را به تعصب نسبت به مذهب حنفی و تلاش در جهت تخطئه سایر مذاهب
متهم کرده است ولی ما در وي غرضورزي و تعصب ناروا نیافتیم؛ بلکه مطلوب وي بیان حقیقت است آنگونه که خود تشخیص
میکوشد تا آیه را دلیل بر آن بگیرد که حتی کسی که روزه استحبابی گرفته «1» « ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ » داده است. مثلا در آیه
.187 : بقره 2 .« سپس روزه را تا شب به اتمام رسانید » (1)
ص: 232
ذهبی این نظر را دلیل بر تعصب وي در جانبداري از رأي ابو حنیفه در این مورد دانسته «1» . است لزوما باید آن را به اتمام برساند
ولی تعصبی در کار نیست چون ظاهر آیه چنین میرساند. مالکی هم بر همین عقیده است ولی شافعی و احمد آن را «2» ؛ است
«4» . اختلاف درباره قضاي روزه استحبابی- بدون عذر موجّه- ناشی از اختلاف احادیث وارده است «3» . مستحب شمردهاند
ج ّ ص اص با استناد به اطلاق ظاهر آیه قضا را ترجیح داده است بدون آنکه زورگویی کرده باشد؛ زیرا به ظاهر دلیل استناد کرده
است. از این گذشته، با توجه به گرایش مالک به وجوب قضاي روزه استحبابی، دلیلی بر تعصّب جصاص نسبت به ابو حنیفه دیده
نمیشود. از نظر فقهاي امامیه هم، روزهدار- در روزه مستحب- تا قبل از ظهر اختیار دارد روزه خود را ادامه دهد یا بشکند؛ ولی بعد
از ظهر، شکستن روزه بر وي مکروه است.
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُ لُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ » بنا به گفته ذهبی، ج ّ ص اص هنگامی که به بیان این آیه میپردازد
به وجوه مختلف میکوشد از این آیه استدلال کند که زن میتواند بدون حضور ولیّ یا اذن او به عقد دیگري در «5» « أَزْواجَهُنَّ
«6» . آید
این نیز دریافتی لطیف از آیه کریمه است که شاید دیگران از آن غفلت کردهاند.
علاوه بر اینکه مسأله اجازه ولیّ تنها در مورد دوشیزگان بکر است و رأي مشهور بر آن است که شرطی در کار نیست؛ گرچه
استجازه اولی است.
وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَ تَّی إِذا بَلَغُوا » و همچنین آیه «7» « وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ » ذهبی در خصوص این آیه
متوجه میشویم که وي (جصّاص) میکوشد از مجموع دو » : نیز میگوید «8» « النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ
- آیه، دلیلی براي مذهب ابو حنیفه بیابد؛ زیرا ابو حنیفه گفته است که پرداخت اموال ( 1) ج ّ ص اص، احکام القرآن، ج 1، ص 242
صفحه 160 از 392
.234
. 2) ر. ك: ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 440 )
. 3) الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 1، ص 558 )
. 4) ر. ك: ابن رشد اندلسی، بدایۀ المجتهد، ج 1، ص 322 )
بقره .« و چون زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رساندند، آنان را از ازدواج با همسران [سابق خود جلوگیري مکنید » (5)
.232 :2
. 6) احکام القرآن، ج 1، ص 400 )
.2 : نساء 4 .« و اموال یتیمان را به آنان [باز] دهید و [مال پاك را با ناپاك عوض نکنید » (7)
: نساء 4 .« و یتیمان را بیازمایید تا وقتی به [سن زناشویی برسند؛ پس اگر در ایشان رشدي یافتید، اموالشان را به آنان باز گردانید » (8)
.6
ص: 233
آري در اینجا نوعی سستی و «1» .« یتیم هنگامی که به سن 25 سالگی برسد- هر چند به بلوغ عقلی نرسیده باشد- واجب است
ضعف نشان داده است؛ زیرا او به اطلاق آیه اول تمسک کرده و آیه را بر ما بعد این سنّ حمل نموده است؛ چون فقها متفقا شرط
پرداخت اموال را قبل از این سن، بلوغ عقلی دانستهاند؛ در نتیجه کسی که به این سن نرسیده است مادام که رشد عقلی در وي
مشاهده نشود اموالش به وي پرداخت نمیشود؛ ولی اگر به این سن رسید بدون هیچ مانعی اموالش به وي داده میشود. این
نتیجهاي است که از جمع دو آیه به دست میآید.
این نوعی مغالطه در استدلال است؛ زیرا او ظاهر آیه را بدون هیچ دلیلی بر بخشی از وجوه آن حمل نموده است در حالی که اطلاق
آیه اول باید به وسیله آیه دومی مقیّد شود و آنطور که جصاص پنداشته است حمل مطلق بر مقیّد، ابطال مطلق نیست.
ایرادي که ذهبی بر جصاص گرفته است، تاختن او بر مخالفانش است؛ به طوري که عفت کلام را نسبت به آنان رعایت نمیکند.
جصاص به رغم تعصّب بر مذهب و استبداد رأي در تفسیر، نسبت به امام شافعی و ائمه سایر مذاهب عفّت زبان » : وي میگوید
و فراوان میبینیم که شافعی و مخالفان حنفیه را با عبارات تندي که شایسته کسانی چون او نیست مورد حمله قرار میدهد؛ « ندارد
مثلا هنگامی که به آیه مربوط به زنانی که ازدواج با آنان حرام است میرسد، اختلاف میان حنفیه و شافعیه را در مورد حکم کسی
که با زنی زنا کرده است بیان میکند و میگوید: آیا آن مرد زناکار میتواند با دختر آن زن ازدواج کند یا نه؟ شافعی استدلال
کرده که عمل حرام، حلالی را حرام نمیکند. سپس از مناظرهاش با سؤال کننده چنین یاد میکند: شخص سائل میپرسد: چگونه
دختر همسر حرام است اما دختر زنی که مورد زنا واقع شده حرام نیست؟ و شافعی به او جواب میدهد که آن حلال است و این
معلوم شد که آنچه شافعی گفته کلام بیهودهاي » : حرام؛ و چیزي در مورد تفاوت این دو بیان نمیکند. ج ّ ص اص سپس میگوید
، گمان نمیکردم کسی که ( 1) احکام القرآن، ج 2 » : سپس میگوید «. است و حکمی که در جواب سؤال داده معنا و مفهومی ندارد
. ص 49
ص: 234
با خصم مناظره میکند در مقام احتجاج، به حدّي از افلاس برسد که به رغم بی خردي و نادانی سائل به چنین دلیلی تمسک
این سخن، اهانت به موقعیت شافعی است. «1» .« جوید
بدون شک استدلال شافعی در اینجا ضعیف است؛ چون بسیاري از محرمات موجب میگردند حلال، حرام شود؛ مانند لواط که
خواهر و مادر و دختر او را بر شخص لواط کار حرام میکند و مانند عقد زن در حال عدّه و نزدیکی با او و یا زنا با زن شوهردار.
صفحه 161 از 392
و این «2» در مورد کسی است که زنی بر او حلال شده سپس با مادر و یا خواهر آن زن زنا کند « الحرام لا یحرّم الحلال » حدیث
حدیث به حلال سابق نظر دارد؛ یعنی حلال فعلی نه حلال شأنی؛ و جاي شگفتی است که شافعی در اینجا قیاس مع الفارق نموده
است.
ذهبی همچنین نسبت به تمایل جصاص به اعتزال و حمله وي به معاویه اعتراض کرده است؛ به این دلیل که امکان رؤیت حق تعالی
در «3» ؛ را نفی کرده و اخبار مربوط به رؤیت را- بر فرض صحت- حمل بر علم الیقین کرده است، او را متمایل به اعتزال دانستهاند
حالی که از کمال فضل و دانش اوست که عقل را بر نقل حاکم ساخته است. امّا بدبینی او نسبت به معاویه دلیل بر ثبات عقیده و
صلابت و استواري بینش اوست؛ زیرا معاویه، بر امام زمانش شورید؛ پس بر همه مسلمانان واجب بود که به مخالفت با او برخیزند و
علاوه بر مخالفت زبانی، علیه او دست به شمشیر ببرند. سکوت گروهی از گذشتگان در برابر او نیز دو رویی پلیدي محسوب
میشود.
ملاحظه میکنیم که جصّاص علیه معاویه اظهار خشم و نفرت مینماید و آن را در تفسیر خود هم تأثیر میدهد؛ » : ذهبی میگوید
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ ... ( 1) احکام » مثلا هنگام تفسیر آیه
. القرآن، ج 2، ص 118
2) ر. ك: مسأله 28 از احکام ازدواج از کتاب عروة الوثقی. )
. 3) احکام القرآن، ج 2، ص 4 و 5 )
ص: 235
این » : میگوید «1» « الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَۀُ الْأُمُورِ
صفت خلفاي راشدین است که خداوند آنان را در زمین قدرت بخشید و دلیل واضح بر صحت امامت آنان است؛ زیرا خداوند خبر
داده است که آنان وقتی در زمین قدرت بیابند احکام الهی را اقامه میکنند و از نواهی و منکرات جلوگیري میکنند و معاویه در
.«2» « این گروه نیست؛ زیرا خداوند آنان را به صفت مهاجر بودن وصف کرده است و معاویه جزو مهاجرین نیست بلکه از طلقاست
در این آیه دلالت واضح و » : میگوید «3» « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ » نیز در توضیح آیه
آشکار بر امامت خلفاي اربعه است؛ زیرا خداوند آنان را در زمین به خلافت رساند و همان طور که وعده داد به آنان قدرت و
«4» .« حکومت بخشید؛ ولی معاویه جزو این گروه نیست؛ زیرا هنوز ایمان نیاورده بود که این آیه نازل شد
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْري فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی » همچنین درباره آیه
میبینیم که علی علیه السّلام را در جنگ محقّ میداند؛ زیرا بزرگان صحابه و اصحاب بدر که جایگاه و منزلت آنان «5» « أَمْرِ اللَّهِ
کاملا مشخص است در صف اویند؛ در حالی که معاویه- طبق حدیثی که عمّار یاسر آن را روایت کرده است- جزو فئه باغیه (گروه
او (جصّاص) » : ذهبی میگوید «6» . طغیانگر) است و حتی خود معاویه هم آن حدیث را انکار نکرد بلکه در صدد تأویل آن بر آمد
به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت داده شده است؛ چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزي آنان » (1)
سخت تواناست. همان کسانی که بنا حق از خانههایشان بیرون رانده شدند ... همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم،
نماز بر پا میدارند و زکات میدهند و به کارهاي پسندیده وا میدارند و از کارهاي ناپسند باز میدارند؛ و فرجام همه کارها از آن
.39 -41 : حج 22 .« خداست
2) احکام القرآن، ج 3، ص 246 . طلقا، به کسانی گفته میشود که تا آخرین لحظه با اسلام ستیز کردند و به ناچار پس از فتح مکه )
تسلیم شدند و پیامبر بر آنان منّت نهاد و آنان را آزاد ساخت. ابوسفیان و فرزندانش از این گروهند.
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهاي شایسته کردهاند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین » (3)
صفحه 162 از 392
.55 : نور 24 .« [خود] قرار دهد
. 4) احکام القرآن، ج 3، ص 329 )
و اگر دو طائفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح کنید، و اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگري تعدي کرد با آن که » (5)
.9 : حجرات 49 .« تعدي میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد
. 6) احکام القرآن، ج 3، ص 400 )
ص: 236
.« علی را بر حق، اما معاویه و کسانی را که با او بودند و همه افرادي را که علیه علی خروج نمودند، طغیانگر میداند
بهتر این بود که ج ّ ص اص از حمله به معاویه که صحابی پیامبر بود دست بر میداشت و کار او را به » : ذهبی همچنین میگوید
«1» .« خداوند واگذار میکرد و این چنین، آیاتی را مطابق امیال و هوي و هوس خود تأویل نمیکرد
شاید نحوست دفاع از معاویه بود که دامنگیر ذهبی شد و او را به پرتگاه ضلالت و گمراهی کشانید. او در پایان هم به بدترین
«2» . وجهی به قتل رسید
( 2. احکام القرآن منسوب به شافعی (متوفاي 204
گرد آورده « السنن الکبري » این کتاب را، ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی نیشابوري شافعی (متوفاي 458 ) صاحب کتاب
است.
این کتاب مشتمل است بر آنچه در سخنان محمد بن ادریس شافعی، امام مذهب شافعیه، از استنادات و استشهادات قرآنی در ابواب
مختلف فقه آمده است.
به صحت گفتار وي اعتقاد دارم؛ او که » : بیهقی اقدام به جمع و ترتیب و تبویب آن به صورت کتابی مستقل نمود. بیهقی میگوید
ابو عبد اللّه محمد بن ادریس شافعی مطّلبی پسر عم محمد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله است. آنچه از احکام قرآن را که شناخت
آن بر ما واجب است به صورت متفرق در کتب مختلفی که در مورد اصول و احکام نگاشته، آورده است. من هم آنها را مشخص
کرده و به طور مرتب و منظم در این مجموعه جمعآوري کردهام تا استفاده از آن براي جویندگان این معارف آسان باشد و در نقل
و بیان گفتار وي به طریق اختصار عمل نمودم، و از زیادهروي اجتناب ورزیدم و سخنان وي را در اصول فقه و استشهادات او را از
. 1) التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 442 و 443 ) .« آیات قرآن در نهایت اختصار- چنانکه شایسته این کتاب باشد- نقل نمودم
2) او در اواخر عمرش در سازش با دشمنان اسلام با حکومت مصر همساز شد و به همین علت توسط جوانان غیور ملت مصر که از )
حریم اسلام دفاع میکردند به قتل رسید. این واقعه در شعبان سال 1397 ق/ 1356 ش/ 1977 م رخ داد.
ص: 237
«1» .« کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ » : از جمله آیاتی که شافعی در خصوص مسائل عقیدتی بدان استناد کرده، این آیه است
چون آیه ناظر به مقام سخط (ناخوشنودي) است و نشان میدهد که [افراد مورد اشاره آیه در حالت سخط از رؤیت » : وي میگوید
.« خدا محرومند، میشود از آن نتیجه گرفت که در حالت رضا (خوشنودي) میتوانند او را ببینند
همچنین به این آیه استدلال کرده که تقدیر و سرنوشت فقط به دست خداست:
«3» .« خداوند به مردم اعلام کرده که تنها خواست او کارساز است » : وي میگوید «2» .« وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ »
نیز در مسائل مربوط به اصول فقه، براي اثبات حجیّت خبر واحد به آیات بعثت انبیا استناد ورزیده که در آن چنین آمده است:
«... إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ » : خداوند براي هر قومی پیامبر واحدي فرستاده است؛ سپس شروع به نقل آیات مربوط به آن میکند
صفحه 163 از 392
پس خداوند به واسطه » : و آیاتی از این دست. او میگوید «6» «... وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً » ،«5» «... وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً » ،«4»
پیامبران و به وسیله چیزهایی که بیشتر مردم با آن مخالفت میکردند حجتش را بر مردم اقامه کرد. این اقامه حجت براي کسانی بود
که اعمال پیامبران و دلایل آنان را مشاهده میکردند و همچنین براي کسانی که بعد از آنان آمدند توسط یکی از خودشان اقامه
.« میشد. بنابراین خداوند توسط یک نفر حجت را بر ملتها اقامه میکرد
شافعی به آیاتی استدلال ورزیده که در مورد وجوب اطاعت از پیامبر تا قیام قیامت، در قرآن آمده است و اطاعت » : بیهقی میگوید
از او در هر زمان بر هر شخصی واجب است. کسی هم که در زمان پیامبر نبوده، امروزه از طریق روایت و خبر واحد از دستورهایش
.15 : مطففین 83 .« زهی پندار؛ چون آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند » (1) .«7» « مطلع میشود
.30 : انسان 76 .« و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهید خواست » (2)
. 3) شافعی (بیهقی)، احکام القرآن، ج 1، ص 40 )
.1 : نوح 71 «... ما نوح را به سوي قومش فرستادیم » (4)
.65 : اعراف 7 .« و به سوي عاد، برادرشان هود را [فرستادیم » (5)
.73 : اعراف 7 .« و به سوي ثمود، برادرشان صالح را [فرستادیم » (6)
. 7) احکام القرآن، ج 1، ص 31 و 32 )
ص: 238
نزدیکترین » : وي در مسائل احکام به روایات بسیاري استدلال ورزیده است؛ از جمله، از قول مجاهد نقل کرده است که میگوید
یعنی «1» ؛« وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ » : حالات بنده به خداوند وقتی است که در حالت سجده باشد؛ مگر نمیبینی که خداوند فرموده است
«2» .« این سخن همانند سخنی است که از پیامبر اکرم روایت شده است » : شافعی میگوید .« سجده کن تا مقرّب شوي
منظور سجود است به این صورت که شخص بر زمین افتد و در آن » : نیز میگوید «3» « یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً » شافعی درباره آیه
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا » همچنین با استناد به آیه .« حال، نخست چانهاش را بر خاك نهد؛ سپس با پیشانی سجده کند
بر وجوب صلوات فرستادن بر پیامبر در نمازهاي واجب استدلال نموده است. وي «4» « أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَ لُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً
«5» .« در هیچ موضعی همچون نماز، صلوات بر پیامبر سزاوار و شایسته نیست » : میگوید
است. وي «6» « وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَۀٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ » از جمله استدلالات عجیب او، دریافت وي از آیه
از این آیه فهمیده میشود که منی، پاك است زیرا اصل و منشأ انسان از آب و خاك است که هر دو پاکند و آفرینش » : میگوید
نسل آدم از آب دلالت بر طهارت و پاکی آن دارد.- همچنین میگوید:- خداوند خلقت انسان را از آب و خاك آغاز نمود و آن
دو را پاك قرار داد و فرزندان آدمی را از آبی جهنده آفرید؛ پس خلقت انسان در ابتدا از دو چیز پاك بود و همین دلیل بر آن
است که خلقت نسل او نیز از آب پاك است. بنابراین منی نجس نیست؛ زیرا خداوند گرامیتر از آن است که کسی را که مورد
تکریم خود قرار داد و او را بر خلائق دیگرش برتري داد از چیزي نجس خلق کند.- وي میگوید:- اگر هم در مورد طهارت منی،
.19 : حدیثی از پیامبر نقل نشده باشد، شایسته است عقلها تشخیص دهند ( 1) علق 96
پیش از سخن مجاهد آورده است؛ ولی بیهقی آن را در اینجا نیاورده است. -« الأمّ » 2) شافعی گفتار پیامبر را- در کتاب )
.107 : 3) اسراء 17 )
.« خدا و فرشتگان بر پیامبر درود میفرستند. اي کسانی که ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبی گردن نهید » (4)
.56 : احزاب 33
.70 - 5) احکام القرآن، ج 1، ص 72 )
صفحه 164 از 392
.7 -8 : سجده 32 .« و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از چکیده آبی پست مقرر فرمود » (6)
ص: 239
وي سپس نقل میکند که پیامبر .« که خداوند موجودي را که گرامی داشته و در بهشت جاي داده است از چیزي نجس نمیآفریند
«1» . هنگامی که لباسش آلوده به منی شده بود، آن را نشست
این کتاب در دو جزء و در یک مجلد به چاپ رسیده است.
3. احکام القرآن کیاهرّاسی شافعی
از فقهاي شافعیه بود. اصل وي از خراسان بود. «2» وي عماد الدین ابو الحسن علی بن محمد بن علی طبري معروف به کیاهرّاسی
پس از مدتی به نیشابور رفت و در محضر امام الحرمین جوینی فقه آموخت و در آن علم به مهارت و شهرت دست یافت؛ سپس به
بیهق و بعد از آن به عراق هجرت کرد و منصب تدریس را در مدرسه نظامیه بغداد بر عهده گرفت؛ تا اینکه در سال 504 در
گذشت.
کتاب وي از مهمترین کتب تألیف شده شافعیان در احکام القرآن است؛ چون او در آن کتاب نسبت به مذهب شافعیه تعصب
مذهب » : ورزیده و با تمام توان کوشیده است آیات قرآن را متناسب با مذهب خویش تفسیر کند. وي در مقدمه کتاب میگوید
شافعی محکمترین، استوارترین و برترین مذاهب است و نظر شافعی در بیشتر زمینهها و مباحث فراتر از حدّ ظنّ و گمان و مقرون به
حقیقت و یقین است و خداوند ابواب مختلف حقایق را بر وي گشود و اسباب فهم آن را بر او آسان کرد و حجاب را از مقابل
.«... دیدگانش زدود
وي اینچنین به مذهب شافعی تعصب میورزد و میکوشد آن را بر مذاهب دیگر ترجیح دهد؛ فضیلتی که بسادگی براي دیگران
میسر نشد. ذهبی میگوید:
آوردن چنین مطالبی در مقدمه کتاب، گویاي این است که این مرد نسبت به مذهب خویش تعصب زیادي دارد و گواه این است »
که روش او در این کتاب، دفاع از اصول و فروع مذهب شافعیه است و همین روش او را به تفسیر به رأي و تأویل آیات سوق داده
. است.- ذهبی میگوید:- خود به این کتاب مراجعه کنید تا متوجه میزان ( 1) احکام القرآن، ج 1، ص 81 و 82
2) کیا: کلمهاي فارسی و به معناي بزرگ و مهتر قوم است. )
ص: 240
«1» .« تعصّب و استبداد رأي مؤلّف آن شوید
او خصمانه بر نویسنده کتاب حمله و با وي مقابله به مثل کرده است.
این کتاب در چهار جزء و دو مجلد به چاپ رسیده است.
4. احکام القرآن ابن العربی مالکی
او ابوبکر محمد بن عبد اللّه بن محمد معافري اندلسی، خاتم علماي اندلس و آخرین حلقه از سلسله علما و حافظان قرآن در این
منطقه میباشد. در علوم مختلف تبحر داشت و در جمعآوري و آموختن آن حریص بود. وي در سال 543 در گذشت.
این کتاب نزد پیروان مذهب مالکی مرجعی مهم در تفسیر فقهی به شمار میرود؛ زیرا مؤلف آن مالکی مذهب بود و گرایش او به
این مذهب و دفاع از آن در تفسیر وي آشکار است. و حتی گاه حملات ناروا و بدون دلیلی علیه مخالفان خود انجام داده است؛
حملاتی که شایسته و متناسب فقهاي والامقام نیست.
صفحه 165 از 392
به هر حال، کتابی است سرشار از نکات ادبی و لغوي و متضمن آراي مذاهب مختلف گذشته در استنباط از آیات قرآن. وي در این
در مورد ،«2» کتاب، بیهوده بحث را با ذکر اقوال مختلف در ردّ نظر مخالفان، طولانی کرده است؛ مثلا هنگام تفسیر آیه وضو
عدهاي از شافعیان که نیّت را از واجبات وضو میدانند گمان کردهاند » : وجوب نیت در وضو به شافعیان اعتراض میکند و میگوید
که چون وضو در هنگام اقامه نماز واجب است نیت هم واجب است. این [ادعا] صحیح نیست؛ زیرا خداوند سبحان وضو را به
منظور رفع حدث واجب کرده است و لازم نیست وضوي رافع حدث براي اقامه نماز و به نیت آن باشد؛ بلکه وضو بدون قصد تعلیق
فقیهانی بیهودهگو بر آن » : او در اینجا کلام را به درازا میکشاند و در نهایت میگوید .« آن به نماز و سایر عبادات، صحیح است
میپردازد و « و أیدیکم » پس از آن به توضیح .«! پاي فشرده و سخن کسی را آوردهاند که میان گمان و یقین، فرق نمیگذارد
. عبارت است از حد فاصل بین شانه و سر انگشت که اجزا و اعضایی ( 1) التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 445 « ید » : میگوید
.6 : 2) مائده 5 )
ص: 241
مانند شانه و کف دست و انگشتان دارد و مظهر قدرت و کانون نیروي آدمی است و در وضو باید دو بار شسته شود: اول در آغاز
مفسران سه نظر دارند: » : میگوید « إلی المرافق » درباره .« وضو که سنّت است و دوم در اثناي وضو که واجب است
که الی در اینجا به «1» « وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ » : است؛ همان طور که خداوند میفرماید « مع » به معناي « الی » ، اول اینکه
معناي مع میباشد یعنی مع أموالکم.
حدّ است و حدّ اگر از جنس محدود باشد جزو آن است. « الی » دوم اینکه
حد ساقط است نه مفروض؛ که نظر قاضی عبد الوهاب است و چنین نظري را در جایی دیگر ندیدهام. « مرافق » سوم اینکه
به طور مطلق از سر انگشت تا شانه را در بر میگیرد. پس هنگامی که میگوید: الی « و أیدیکم » اما حقیقت مطلب این است که
المرافق، آنچه بین شانه و سر انگشت است ساقط میشود و مرافق تا سر انگشت شسته میگردد و اصولا سخن صحیح- طبق لغت و
معناي آیه- همین است.
است صحیح نیست؛ چون دلیلی نداریم که حرفی را به معناي حرفی دیگر بگیریم و « مع » به معناي « إلی » اما نظري که بر اساس آن
اصل آن است که هر حرفی در معناي اصلی خود به کار رود. حروف فقط معانی افعال را تغییر میدهند و تأویل و تغییر در معانی
بنابر تأویل اول چنین است: اغسلوا أیدیکم مضافۀ إلی المرافق؛ یعنی دستان « الی المرافق » افعال روي میدهد. نه در حروف؛ و معناي
نیز الی أموالکم یعنی مضافۀ إلی أموالکم؛ یعنی اموال « وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ » خود را علاوه بر آرنجها بشویید. در آیه
یتیمان را همراه با اموال خود نخورید.
دارقطنی و دیگران از جابر بن عبد اللّه روایت کردهاند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله موقع وضو گرفتن آب را بر آرنجهاي خود
«2» .« میریخت
آنچه این کتاب را ممتاز و برجسته میسازد دوري جستن مؤلف از ذکر اسرائیلیات است. وي از پرداختن به اسرائیلیات، بشدّت متنفر
.2 : نساء 4 .« و اموال آنان را همراه با اموال خود مخورید » ( است؛ مثلا وقتی آیه ( 1
.562 - 2) ابن العربی، احکام القرآن، ج 2، ص 565 )
ص: 242
مسأله دوم در مورد احادیث بنی اسرائیل است که علما در نقل » : را بررسی میکند میگوید «1» « إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً »
احادیث و اخبار درست، سستی ورزیده و در موارد بسیاري به نقل حدیث و روایت از طریق آنان پرداختهاند. البته از پیامبر نقل
و معناي آن این است که نقل حدیث از آنان باید در مورد اخبار مربوط به « حدّثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج » : کردهاند که فرمود
صفحه 166 از 392
خودشان باشد نه درباره مسائل دیگر؛ زیرا بیان خبر آنان درباره دیگران مستلزم عدالت و ثبوت مصدر آن است؛ اما بیان خبر در
مورد خودشان، از باب اقرار کسی است در مورد خود و قومش که خود شخص نسبت به آن آگاهتر است؛ [پس اگر در مورد
حکمی از احکام شرع نیز خبري را بیان نمودند نباید آن را پذیرفت. مالک از عمر چنین روایت میکند: پیامبر مرا در حالی که
کتابی که- حاشیههاي آن فرسوده و پاره شده بود- در دست گرفته بودم دید؛ پرسید: این چیست؟ گفتم: بخشی از تورات است!
«2» .« پیامبر عصبانی شد و گفت: به خدا قسم اگر موسی زنده بود جز پیروي از من راهی نداشت
این کتاب به صورتی زیبا در چهار مجلد چاپ شده است.
5. احکام القرآن راوندي (فقه القرآن)
این کتاب تألیف محدّث، مفسّر و ادیب مشهور، قطب الدین ابو الحسین سعید بن هبۀ اللّه راوندي (متوفاي 573 ) است. وي جامع
منهاج البراعۀ فی شرح نهج » انواع علوم بود و در علوم مختلف اسلامی تألیفاتی دارد که شمار آنها به شصت اثر میرسد. کتاب
که ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه بر آن تکیه کرده، از بهترین این آثار است. کتابی نیز که ما در صدد معرفی « البلاغه
آن هستیم از بهترین و قدیمیترین کتب در احکام القرآن است. این کتاب بر اساس ابواب فقه مرتب شده و هر باب مشتمل بر آیات
مربوط و فروع فقهی مترتب بر آن است و به همین علت- چنانچه قبلا اشاره شد- بیشتر به تفسیر موضوعی آیات شباهت دارد. این
.67 : بقره 2 .« خدا به شما فرمان میدهد که ماده گاوي را سر ببرید » ( کتاب، ( 1
. 2) احکام القرآن، ج 1، ص 23 )
ص: 243
در نهایت ایجاز و اختصار نگاشته شده است؛ به طوري که در بیشتر موارد، ایجاز سبب ابهام آن میگردد.
از ابن عباس «1» « یُسَ بِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ، رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ » مثلا پس از نقل آیه
و [میافزاید:] از امام ابو جعفر و ابو عبد اللّه علیهما السّلام روایت شده « هر تسبیحی در قرآن به معناي نماز است » : روایت میکند
.« خداوند قومی را که در وقت نماز، تجارت و کارشان را رها میکنند و به نماز میپردازند، ستوده است » : که
سپس این آیه را ذکر «!؟ دو وقت بر تاجران و معاملهگران بسیار سخت است: یکی بامداد و دیگري شبانگاه » : راوندي میگوید
«2» .« قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیايَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ » : میکند
خداوند نماز را به واجبات مانند توحید و عدل اضافه کرده است؛ چون در آن (در هنگام تکبیر) خداوند به عظمت یاد » : او میگوید
میشود و در آن، قرآن- که انسان را به همه نیکیها میخواند- خوانده میشود. همچنین رکوع و سجود که نهایت خضوع و
فروتنی در برابر خداست در آن است. علاوه بر آن، در نماز، تسبیح وجود دارد که در آن، خداوند به پاکی و منزّه بودن یاد
میشود. خداوند در این آیه، نماز و حیات را که یکی فعل بنده است و دیگري فعل خداست با هم آورده است؛ زیرا که هر دوي
آنها به تدبیر و اراده خداست. چگونگی اعمال واجب در اول هر رکعت هیجده است و در بین علماي ما عدهاي افزون بر این عدد
«3» .« گفتهاند؛ هر چند واجبات در هر دو قول، به یک حالت و یک شکل آمده است
موارد ابهام و اجمال در این سخن کوتاه کاملا مشخص است.
در آن [خانه ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش » ( این کتاب در دو جلد با تحقیق سید احمد حسینی در قم به چاپ رسیده است. ( 1
. 36 و 37 : نور 24 .« میکنند: مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدي، آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز، به خود مشغول نمیدارد
انعام .« بگو: در حقیقت نماز من و عبادات من و زندگی و مرگ من، براي خدا، پروردگار جهانیان است؛ او را شریکی نیست » (2)
. 162 و 163 :6
صفحه 167 از 392
. 3) راوندي، فقه القرآن، ج 1، ص 111 )
ص: 244
6. احکام القرآن سیوري (کنز العرفان فی فقه القرآن)
او جمال الدین ابو عبد اللّه مقداد بن عبد اللّه بن محمد بن حسین بن محمد سیوري حلّی اسدي، معروف به فاضل مقداد، از بزرگان
اصحاب و مشایخ است. وي عالم، فاضل، متکلم، محقق و فقیهی توانا بود و در سال 826 در گذشت و در نجف اشرف مدفون
گشت.
در فقه و اثر « التنقیح الرائع فی شرح مختصر النافع » او تألیفات گرانقدر و ارزشمندي دارد؛ از جمله همین کتاب و کتاب دیگرش
.« النافع المختصر فی شرح الباب الحادي عشر » و همچنین کتاب « اللوامع فی المباحث الکلامیه » دیگر وي
و فواید بسیاري دارد و به رغم «1» این کتاب (کنز العرفان) نیز بر اساس ابواب فقه ترتیب یافته و در دو جزء و یک مجلّد چاپ شده
اختصار، بحث را کامل کرده و نهایت ایجاز ولی در حد کفایت به مباحث متناسب لغوي و ادبی پرداخته است، که خود دلالت بر
تبحر و مهارت مؤلف در ادب و لغت و بیان و نیز قدرت استدلال و استواري او در اقامه برهان دارد.
7. زبدة البیان فی احکام القرآن مقدّس اردبیلی
فقیه و محقق مشهور، احمد بن محمد اردبیلی (متوفاي 993 )؛ در فقه و کلام سرآمد زمان خود بود و منزلتی عظیم و شأنی والا
نوشت. « الارشاد » را در شرح کتاب « مجمع الفائده » داشت و کتاب
این کتاب نیز طبق ابواب فقه ترتیب یافته و همچون کتب فقهی محض از بحث درباره مسائل و احکام عملی فراتر نمیرود. البته
بیشتر کتب مربوط به آیات الاحکام که توسط فقهاي امامیه تألیف شده از محدوده احکام فراتر نمیرود.
این کتاب از حسن ترتیب و شیوایی بیان و قوت استدلال والایی برخوردار است. ( 1) این کتاب اخیرا زیر نظر استاد محقق، واعظ
زاده خراسانی و با تحقیق فاضل محترم، سید محمد قاضی به روش عالی و در نهایت اتقان، با پیشنهاد مجمع التقریب الاسلامی به
چاپ رسیده است.
ص: 245
8. مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام جواد کاظمی
وي شمس الدین ابو عبد اللّه محمد الجواد بن سعد بن الجواد کاظمی از علماي مشهور قرن یازدهم است. این کتاب نیز بر اساس
ابواب فقه ترتیب یافته و شامل چهار جزء است که در دو مجلد به چاپ رسیده و از مفصلترین کتب تفسیر فقهی است که بر طبق
روش و مسلک علماي امامیه تألیف شده و از مطمئنترین این آثار است.
9. قلائد الدرر فی بیان آیات الأحکام بالأثر
این کتاب تألیف احمد بن اسماعیل بن عبد النبی جزایري (متوفاي 1151 ) است و از بهترین کتب آیات الاحکام و مفیدترین و
جامعترین آنها در فروع احکام به شمار میآید و به گونهاي شیوا به چاپ رسیده است.
تفاسیر جامع
صفحه 168 از 392
اشاره
به طور کلی، سه نوع تفسیر پدید آمد: 1- تفسیر نقلی (یا تفسیر مأثور) 2- تفسیر فقهی (آیات الاحکام) 3- تفسیر اجتهادي جامع که
در بردارنده جوانب مختلف تفسیر قرآن میباشد.
تفسیر اجتهادي جامع (نوع سوم) از قدیمیترین انواع تفسیر، پس از تفسیر نقلی است و به جوانب مختلف تفسیر از نظر لغت، ادب،
فقه و کلام، متناسب با علوم متداول همان عصر پرداخته است. البته بر بعضی تفاسیر این دسته، با توجه به تخصص و تبحري که
صاحب آن در ادب و فقه و کلام دارد، صبغه تخصصی غالب است، ولی نه چندان که این تفاسیر را از زمره تفاسیر اجتهادي جامع
خارج سازد.
اکنون مهمترین تفاسیر این دسته را که در طول تاریخ اسلام موقعیت والایی در محافل علمی پیدا کردند نام میبریم و به ارزیابی
آنها و شناخت جایگاهشان در عالم تفسیر میپردازیم.
ص: 246
1. التبیان فی تفسیر القرآن
اشاره
اثر ابو جعفر محمد بن حسن بن علی بن حسن طوسی (متوفاي 460 ) منسوب به طوس از شهرهاي خراسان؛ که کانون علم و دانش و
عمران و آبادانی بود و همچنان مرکز تحقیقات و پژوهشهاي اسلامی است؛ بدان سبب که آرامگاه امام علی بن موسی الرضا علیه
السّلام است و امروزه از شکوفاترین شهرهاي ایران اسلامی به شمار میرود.
شیخ بزرگ علامه طوسی از بزرگترین علماي امامیّه و پیشوا و مقدّم آنان است و در علوم و معارف اسلامی بر همگان پیشی جسته
و الگو و سرمشق همه کسانی است که پس از او در تمامی علوم اسلامی؛ از قبیل فقه، تفسیر، کلام، اصول، رجال و حدیث به تألیف
پرداختهاند.
وي به شیخ الطائفه ملقب شد؛ چون پیشوا و معلم اول امامیه در علوم مختلف است. او در رمضان سال 385 در طوس متولد شد و در
سال 408 در هنگام زعامت و مرجعیت شیخ مفید به بغداد مهاجرت کرد و ملازم همیشگی وي گشت و از وي بهرهها برد. وي
همچنین محضر ابن غضائري و نجاشی را درك کرد و بعد از وفات شیخ مفید و انتقال زعامت و مرجعیت به سید مرتضی، به محضر
وي رفت و به طور مداوم از درس وي بهره برد. سید مرتضی هم در تعلیم و آموزش وي بسیار کوشید.
شیخ طوسی مدت 23 سال در ملازمت سید مرتضی بود تا اینکه سید مرتضی در سال 436 در گذشت و منصب زعامت شیعه به او
پناهگاه امت و منزلگاه گروههایی « کرخ بغداد » منتقل شد و از برجستهترین علماي شیعه و مشعل هدایت مردم گردید و خانه وي در
به او واگذار شد. « القادر باللّه » بود که از مناطق مختلف به نزد وي میآمدند. کرسی تدریس علم کلام هم به خواست خلیفه عباسی
چون در آن زمان کسی در بغداد نبود که از نظر شناخت احکام شریعت و اصول کلام از او برتر باشد.
شیخ همچنان پیشوا و زعیم مردم روزگارش بود؛ تا اینکه نگرانی و اضطراب و فتنه در بغداد شدت گرفت و در زمان طغرل بیگ،
اولین پادشاه سلجوقی گسترش یافت؛ تا اینکه طغرل به بغداد آمد و ابتدا به کرخ حمله کرد. او کتابخانه شیخ را که
ص: 247
صفحه 169 از 392
وزیر بهاء الدوله بویی، ابو نصر شاپور بن اردشیر آن را فراهم کرده و کتب مختلفی را از ایران و عراق و هند و چین و روم در آن
گرد آورده بود به آتش کشید. این کتابخانه گنجینهاي ارزشمند و بزرگ بود که شاید کتابهایش بالغ بر دهها هزار جلد میشد و
اکثر آنها نسخههاي اصلی (به قلم خود مؤلّفان) بود.
به همین علّت شیخ مجبور شد در سال 449 به نجف اشرف هجرت نماید و در آنجا وقت خود را صرف تألیف و تصنیف کند. او
مهمترین کتابهایش را در نجف به رشته تحریر در آورد؛ کتابهایی مانند: المبسوط، الخلاف، النهایۀ فی الفقه، التبیان فی تفسیر
القرآن، تهذیب و استبصار در حدیث، اقتصاد، التمهید در علم کلام و سایر کتابهایش در علم رجال و علوم دیگر.
شگفتا از این سرچشمه علم و گنجینه فضیلت، که با علم و فضل خود جهان اسلامی را شکوفا ساخت و سپاس خداوند را که به عمر
شریف او برکت بخشید؛ چنانکه 75 سال عمر کرد.
معرفی این تفسیر
تفسیري است جامع و فراگیر که ابعاد متعددي چون لغت، ادب، قرائت، نحو، تفسیر و تأویل، فقه، کلام و ... را در بر گرفته « تبیان »
است. شیخ طوسی در این تفسیر هیچ بعدي از ابعاد مربوط به تفسیر کلام الهی را رها نکرده و درباره هر یک، بحثی کافی و وافی
نموده است.
از ارجاعات شیخ در این تفسیر به سایر کتب فقهی و اصولی و کلامیش معلوم میگردد که وي تفسیر خود را بعد از تألیف کتابهاي
دیگرش نوشته و به همین جهت این کتاب عظمت و غناي علمی بیشتري نسبت به کتابهاي دیگر او دارد.
حقیقتا این تفسیر گوي سبقت را از تمامی تفاسیر رایج در آن زمان ربود؛ زیرا بیشتر تفاسیر مرسوم در آن زمان مختصر بودند و فقط
به یکی از جوانب تفسیر میپرداختند؛ در حالی که این تفسیر، جامع تمام اقوال و نظریات مفسران قبل از خود بود.
آنچه مرا به تألیف این کتاب واداشت، این بود که در بین علماي گذشته و کنونی کسی را » : شیخ در مقدمه تفسیر خود میگوید
نیافتم که کتابی چنان جامع در تفسیر قرآن نوشته باشد که شامل جمیع فنون و فروع معانی آن باشد. تنها عدهاي به
ص: 248
جمعآوري احادیث و روایات مربوط به تفسیر آیات اقدام نمودهاند و در صدد استیعاب و توضیح نبودهاند. در میان آنان برخی
بسیار گسترده سخن رانده و به ذکر تمام معانی و مفاهیم و احادیث و اخبار پرداختهاند؛- مانند طبري و همانندان او- برخی هم تنها
به ذکر غرایب قرآن و معانی الفاظ بسنده کردهاند. گروهی هم با توجه به توان علمی خویش به طور میانه در این وادي گام نهادهاند
و از آنچه بدان معرفت و شناختی نداشتهاند سخنی نگفتهاند. من با خواست خداوند، با ایجاز و اختصار به تمامی فنون مربوط به
تفسیر قرآن میپردازم. مطالب را نه چندان بسط میدهم که باعث ملال خاطر خواننده شود و نه چندان مختصر میکنم که به علت
.« اختصار، فهم آن بر وي دشوار گردد
به هر حال، این کتاب، تفسیري متوسط و در عین حال جامع و کامل و شامل همه محاسن تفاسیر گذشته است و مؤلف، در آن از
مطالب طولانی و بیهودهاي که باعث ملال خواننده میشود خودداري ورزیده و آن را در ترتیبی زیبا و نیکو نگاشته است.
روش شیخ طوسی در تفسیر
در تفسیر، همان روش درستی را پیش گرفته است که بیشتر مفسران مورد اعتماد آن را مبناي کار خود قرار دادهاند. وي ابتدا
مقدماتی میآورد که روشنگر شیوههاي بیان قرآنی است. همچنین به مسائل مربوط به تفسیر و تأویل، محکم و متشابه، ناسخ و
منسوخ، شناخت وجوه اعجاز قرآن و احکام تلاوت و قرائت آن، نزول قرآن به حرف واحد، توضیح درباره حدیث نزول قرآن بر
صفحه 170 از 392
هفت حرف، بررسی اسامی قرآن و اسامی سورهها و آیات و جز آن میپردازد.
اما روش وي در تفسیر بدین صورت است که ابتدا آیه را ذکر میکند؛ سپس لغات غریب آن را بررسی و اختلاف قرائت را بیان
میکند و پس از آن به بیان و بررسی آراء و اقوال مختلف در مورد تفسیر آیه میپردازد و مفهوم آیه را- با رعایت ایجاز لفظ و
کمال معنا- بیان میکند. همچنین اسباب نزول آیه و مسائل کلامی مستفاد از ظاهر آن را ذکر میکند و مسائل مورد اختلاف فقهی
و اعتقادي را مورد بررسی قرار میدهد. او همه اینها را همراه با رعایت ادب در گفتار و تعابیر بیان میدارد.
ص: 249
از ویژگیهاي این تفسیر، آن است که شیخ طوسی در آن، مسائل کلامی را با روش ادبی بررسی مینماید و آیهاي از آیات قرآن را
که به مسائل اعتقادي پرداخته باشد بدون بحث و بررسی رها نمیکند و به طور مفصل و گسترده به آنها میپردازد.
شنیدهام گروهی از شیعیان چه در گذشته و چه در حال حاضر، خواهان کتابی هستند نه چندان » : وي در مقدمه تفسیر چنین میگوید
مفصل و نه بیش از حد مختصر که شامل همه علوم و فنون قرآنی از قبیل قرائت، معانی، اعراب، سخن از متشابه، پاسخ به ایرادات
منکران و مخالفان مانند مجبّره، مشبّهه، مجسّمه و جز آنان و بیان استدلالات علماي گذشته در صحّت عقاید و اعتقاداتشان باشد و
من به خواست خدا به این کار میپردازم؛ با روش و سبکی موجز و مختصر در همه فنون قرآنی: نه چنان مفصل که باعث ملال
.« خواننده شود و نه چنان مختصر که فهم معانی را مشکل سازد
اینک نمونههایی از این تفسیر را میآوریم:
میگوید: «1» « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ » مثلا هنگام تفسیر آیه
بدان که این آیه از دلایل واضح و آشکار بر امامت بلافصل امیر مؤمنان علیه السّلام بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است و وجه »
دلالت آن این است که در این آیه کاملا مشخص است که ولیّ به معناي أولی و أحقّ آمده است. همچنین ثابت شده که منظور از
.« حضرت علی است؛ بنابراین چنانچه این دو اصل ثابت و مشخص باشد خود دلیل امامت اوست « و الّذین آمنوا »
است و این معنا از آیه به ذهن متبادر میگردد. سپس به آیات و اشعار « اولی به امر » ، در این آیه « ولیّ » منظور از » : سپس میگوید
در اینجا بر حصر دلالت میکند؛ و اظهار میکند که بیشتر « انّما » : عرب و شواهد دیگر استشهاد میکند و پس از آن میگوید
«2» .« مفسران معتقدند این آیه در شأن حضرت علی نازل شده است
ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز بر پا میدارند و در حال » ( در مورد آیه ( 1
.55 : مائده 5 .« رکوع زکات میدهند
. 2) التبیان، ج 3، ص 549 )
ص: 250
از امام جعفر باقر علیه السّلام روایت شده » : میگوید «1» « وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ »
است: مراد از اولوا الأمر، ائمه معصومین میباشند؛ و گفتهاند: آنان فرماندهان جنگ و والیانند؛ همچنین گفته شده: آنان علما و
کسی است که امارت « اولی الامر » فقهاي ملازم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هستند. جبّائی گفته است: این سخن صحیح نیست؛ زیرا
بر مردم با اوست. [شیخ طوسی میگوید:] قول اول محکمتر و قویتر است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است:
اگر در مورد مسألهاي به صاحبان علم مراجعه کنید نسبت به آن آگاهی خواهید یافت؛ و رجوع به غیر معصوم سبب حصول علم
«2» .« نمیشود؛ چون او خود جایز الخطاست؛ گرچه از سران لشکري و کشوري یا از علما و دانشمندان باشد
إِلَّا تَنْصُ رُوهُ فَقَدْ نَ َ ص رَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا، » در مورد آیه
«3» « فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَ کِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَ ۀَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَ کَلِمَ ۀُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
صفحه 171 از 392
به چه کسی برمیگردد، دو قول وجود دارد: یکی سخن زجاج است که میگوید: به خود « علیه » در مورد اینکه ضمیر » : میگوید
است که میگوید: این ضمیر به ابوبکر بر میگردد؛ زیرا او ترسیده بود و نیاز به آرامش « جبّایی » پیامبر برمیگردد و دیگري گفته
داشت.- شیخ میگوید:- نظر اول صحیح است؛ زیرا همه ضمایر قبل و بعد از این به پیامبر بر میگردد. پس شایسته نیست که از
همه آنها تنها این ضمیر به دیگري باز گردد.
فقط اخبار از این است که پیامبر همراه « ثانی اثنین » - سپس میگوید:- در این آیه دلیلی بر فضیلت ابوبکر وجود ندارد؛ زیرا عبارت
نیز متضمن « إذ یقول لصاحبه » یعنی دو نفر در غار بودند. عبارت « إذ هما فی الغار » کسی دیگر خارج شده است و همچنین عبارت
مدح ابوبکر نیست؛ زیرا اطلاق کلمه صاحب، در بردارنده مدح و فضیلتی نیست. مگر نمیبینی که خداوند در قرآن در وصف
و اگر آن [خبر] را به پیامبر و اولیاي امر خود ارجاع کنند، قطعا از میان آنان کسانیاند که آن را » ( مؤمن و کافر میگوید: ( 1
.« دریابند
.83 : نساء 4
. 2) التبیان، ج 3، ص 273 )
اگر او [پیامبر] را یاري نکنید قطعا خدا او را یاري کرد؛ هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند، او را بیرون کردند و او نفر دوم » (3)
از دو تن بود؛ آنگاه که در غار بودند، وقتی به همراه خود میگفت: اندوه مدار که خدا با ماست.
پس خدا آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمیدیدید تأیید کرد و کلمه کسانی را که کفر ورزیدند پستتر
.40 : توبه 9 .« گردانید
ص: 251
اگر متضمن نکوهش نباشد، بر مدح دلالت ندارد بلکه « لا تحزن » و عبارت ؛«1» « قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ »
هم گفتهاند منظور خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است و اگر مراد ابوبکر « إنّ اللّه معنا » تنها نهی از ترس است. در مورد عبارت
باشد هم براي او فضیلتی به شمار نمیرود؛ زیرا محتمل است این عبارت بر وجه تهدید باشد.- تا آنکه میگوید:- اگر عنادي در
کار نباشد، در کجاي این آیه فضیلتی براي ابوبکر وجود دارد.- سپس اضافه میکند:- ما این گفتار را به خاطر طعن و سرزنش
ابوبکر بیان نکردیم، بلکه [چنانکه براي رفع شبهه ضروري بود] متذکر شدیم این استدلال [و ادعا] که در این آیه فضیلتی براي وي
«2» .« وجود دارد، صحیح نیست
و دخالت عقل در شناخت صفات خداوند، میبینیم که وي معتقد به نظریه اهل اعتدال است و آیات را بر « عدل » در مورد مسأله
خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ » خلاف نظر اشاعره و معتقدان به جبر و تشبیه، تفسیر میکند؛ مثلا در مورد آیه
ختم اللّه علی قلوبهم، یعنی خداوند شاهد است که قلبهاي آنان حق را نمیپذیرد. مثلا میگویند: أراك تختم » : میگوید «3» « غِشاوَةٌ
علی کلّ ما یقول فلان؛ یعنی بر آنچه فلانی میگوید صحّه میگذاري و آن را تصدیق میکنی؛ این نوعی استعاره است و گفتهاند:
علی قلوبهم یعنی نشان و علامتی از گناه بر دلهاي آنان نقش گردید تا فرشتگان، آنان را بشناسند و از آنان تبرّي جویند ] « ختم » که
و دوستشان نداشته باشند و برایشان استغفار نکنند. همچنین گفتهاند: به این معناست که خداوند آنان را نکوهش کرده است؛ براي
اینکه دلهاي آنان مهر و موم گشته و ایمان در آن نفوذ نمیکند و کفر هم از آن خارج نمیشود؛ مثلا شاعر میگوید:
« لقد أسمعت لو نادیت حیّا و لکن لا حیاة لمن تنادي
یعنی آنان از شنیدن سخن حق کرند؛ یعنی آن را در نمییابند؛ » : میگوید «5» « صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ » در توضیح آیه «4»
رفیقش- در حالی که با او گفتگو میکرد- به او گفت: آیا به آن کسی که تو را آفرید » ( زیرا با گوشهایشان تنها میشنوند (ولی ( 1
.37 : کهف 18 .« کافر شدي
صفحه 172 از 392
.220 - 2) التبیان، ج 5، ص 223 )
.7 : 3) بقره 2 )
اگر زندهاي را مورد خطاب قرار داده بودي قطعا به او میشنواندي ولی آن که مخاطب قرار دادي زنده » : 4) التبیان، ج 1، ص 64 )
.« نیست
.18 : 5) بقره 2 )
ص: 252
درك نمیکنند)؛ و با اینکه زبانهایشان سالم است در بیان سخن حق لالند و آن را بر زبان نمیآورند؛ و با اینکه چشمهایشان سالم
این آیه دلیل بر این .«1» « وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِ رُونَ » : است حق را نمیبینند و نمیشناسند؛ چنانکه قرآن میفرماید
به معناي ایجاد حایل و مانع بین آنان و ایمان نیست؛ زیرا قرآن آنان را این «2» « طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها » و « ختم اللّه علی قلوبهم » است که
گونه وصف کرده که: به رغم سلامت حواسشان، کر و لال و کورند و خداوند از انس آنان با کفر و مشکل بودن پذیرش حق و
ایمان بر ایشان، خبر داده است؛ گویی آنان [سخن حق و [دعوت به ایمان را نه شنیدهاند و نه دیدهاند. بر همین اساس فرموده است:
فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ » و «6» « جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّۀً » و «5» « فَأَصَ مَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ » و «4» « أَضَلَّهُمُ » و «3» « طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ »
«7» .« قُلُوبَهُمْ
این آیات بیانگر حالت نافرمانی و سرپیچی آنان است که در موقع آزمایش نشان دادهاند؛ آنان دستور اطاعت داشته ولی سرباز
زدهاند؛ نه آنکه خداوند مانع ایمانشان گردیده باشد؛ مانند اینکه کسی بگوید: حبّ المال قد أعمی فلانا و أصمّه؛ یعنی شیفتگی به
ثروت، او را کور و کر کرده است؛ و با این عبارت نمیخواهد حواسّ وي را انکار کند بلکه میخواهد بگوید حبّ دنیا او را از
پرداختن به تکالیف و واجباتش باز داشته است یا اینکه در مثل آمده است: حبّک الشیء یعمی و یصمّ؛ یعنی شیفتگی به چیزي تو را
کور و کر مینماید نیز منظور همان است که گفته شد.
مسکین دارمی میگوید:
اعمی إذا ما جارتی خرجت حتی یواري جارتی الخدر
«8»
و یصمّ عمّا کان بینهما سمعی و ما بی غیره وقر
میبینی که آنان به سوي تو نظر میافکنند ولی » ( دیگري گفته است: أصمّ عمّا ساءه سمیع؛ یعنی از آنچه نارواست کر است، ( 1 «9»
.198 : اعراف 7 .« تو را نمیبینند
.155 : 2) نساء 4 )
.16 : 108 ، محمد 47 : 93 ، نحل 16 : 3) توبه 9 )
.85 : 4) طه 20 )
.23 : محمد 47 .« پس ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است » (5)
.57 : 46 ، کهف 18 : 25 ، اسراء 17 : انعام 6 .« بر دلهایشان پوششهایی قرار دادیم » (6)
.5 : ص 61 .« پس چون [از حق برگشتند، خدا دلهایشان را برگردانید » (7)
.« هرگاه همسایهام بیرون میرود تا موقعی که وارد سر پناه خود میشود، چشمانم کور است » (8)
.« از آنچه میان او و دیگران میگذرد، گوشهایم کر است و جز آن، ناشنوایی ندارم » (9)
ص: 253
صفحه 173 از 392
«1» .« گرچه شنواست؛ که بین دو وصف کري و شنوایی جمع کرده است
در این آیه منظور از طبع، منع از ایمان نیست؛ زیرا همراه با منع از » : میگوید «2» « کَ ذلِکَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ » در مورد آیه
«3» .« ایمان، تکلیف به ایمان پسندیده نیست
2. مجمع البیان فی تفسیر القرآن
اشاره
است که شهري آباد « تفرش » بر وزن جعفر معرّب « طبرس » اثر امین الاسلام، ابو علی، فضل بن حسن بن فضل طبرسی منسوب به
مازندران)، ) « طبرستان » است؛ و در ردّ نظر کسانی که او را منسوب به طبرستان میدانند باید گفت: وصف منتسب به « ساوه » نزدیک
طبري است و نه طبرسی.
او از بزرگان شاخص امامیه و علامهاي فاضل، ادیبی جامع و مفسري فقیه بود که در محضر بزرگترین علماي زمان از جمله شیخ ابو
علی فرزند شیخ الطائفه طوسی، شیخ ابو الوفاي رازي، سید ابوطالب جرجانی، سید ابو الحمد مهدي بن نزار حسینی قاینی، ابو القاسم
«4» . عبید اللّه بن عبد اللّه حسکانی و دیگران تربیت یافت و در سال 548 (در حدود نود سالگی) در گذشت
تفسیر وي سرشار از نکات و مسائل مربوط به ادب و لغت و قرائات و نیز دلایل و حجتهاست و به سبب احاطه بر آراي مفسران
را مبناي کار خود قرار داده و مسائل و فروعی را بر آن افزوده است. وي در این باره « تبیان » گذشته ممتاز است. مؤلف، تفسیر
در گذشته و حال علما و دانشمندان به علم تفسیر روي آوردهاند و در بیان و اظهار مکنونات و نهفتههاي آن کوشیده و » : میگوید
کتابهاي فراوانی در این باره تألیف کردهاند و در بسیاري از آنها به اعماق و ژرفاي آن فرو رفته و در توضیح حجتها و استدلالات
آن موشکافی کردهاند و در تهذیب ابواب آن تحقیق نموده و در فروع و شعب آن گام نهادهاند؛ امّا دانشمندان امامیه جز نوشتههایی
. مختصر، اثري ( 1) التبیان، ج 1، ص 89 و 90
.74 : یونس 10 .« ما این گونه بر دلهاي تجاوزکاران مهر مینهیم » (2)
. 3) التبیان، ج 5، ص 412 )
. 4) خوانساري، روضات الجنات، تحقیق اسماعیلیان، ج 5، ص 359 )
ص: 254
در تفسیر قرآن تألیف نکردهاند و در آنها هم فقط به ذکر اخبار و احادیث رسیده بسنده کردهاند و درباره فهم و گسترش معانی و
زیرا تفسیر وي کتابی است ؛« تبیان » کشف اسرار نهانی آن شرح و بسط ندادهاند. البته جز شیخ بزرگوار ابو جعفر طوسی در تفسیر
که انوار حقیقت از آن بر میگیرند و آثار صدق و درستی از آن هویداست و متضمن معانی و مفاهیم و اسرار بدیع قرآن است و در
شرح و بسط الفاظ و لغات بسیار مفصل است؛ چنانکه تنها به جمعآوري و آرایش و تنظیم آنها بسنده نکرده، و به تحقیق و تبیین
.« آنها نیز پرداخته است و تفسیر وي نمونه و سرمشق والایی است که من از انوار وي هدایت یافتهام و در مسیر او گام بر میدارم
طبرسی در تفسیر خود هفت مقدمه آورده و در آنها، تعداد آیات قرآن، اسامی قاریان مشهور، بیان و معرفی تفسیر و تأویل، اسامی
قرآن، علوم قرآنی، فضیلت قرائت و کیفیت تلاوت آیات را بیان کرده است و محفوظ ماندن قرآن را از تحریف و زیادت و نقصان
اثبات نموده و اجماع علماي امامیه را در این مورد یادآور شده است.
روش وي در تفسیر
صفحه 174 از 392
او در تفسیر روشی منظم دارد؛ ابتدا به ذکر قرائتهاي مختلف در مورد آیه میپردازد و استدلالهایی را که هر قرائت بدان استناد کرده
میآورد و پس از آن به توضیح لغات و بیان اعراب میپردازد و در پایان معانی و مفاهیم آنها را بیان میکند و اسباب نزول و
داستانهایی را که مرتبط به آیات است نقل میکند.
به تألیف کتابی آغاز » : بدین ترتیب، تفسیر وي حقیقتا از بهترین نظم و ترتیب ممکن برخوردار است. او در مورد تفسیرش میگوید
کردم که در نهایت اختصار و تهذیب و نظم و ترتیب بوده و در عین حال انواع علوم و فنون قرآنی در آن جمع شده باشد و شامل
همه دانستنیهاي مربوط به علم قرائت، اعراب، لغت، مسائل غامض و مشکل، مفاهیم و معانی و وجوه مختلف آنها، علل نزول، اخبار
و قصص و روایات، حدود و احکام، حلال و حرام و نیز سخن از شبهات مخالفان و استدلالهاي ویژه علماي امامیه باشد و در بحث
از جايجاي قرآن بر صحت مبانی اصول و فروع مذهب تمسّک جسته، و دلایل عقلی و نقلی را بر شیوه اعتدال و اختصار بیان
ص: 255
نموده باشد؛ اندکی فراتر از ایجاز و فروتر از اطناب و زیادهگویی؛ زیرا اذهان مردم در این روزگار تحمّل بار فراوان علوم مختلف را
ندارد و از ورود به میادین پر مخاطره، احساس ضعف مینمایند؛ چرا که از علما جز نامی و از علوم جز اندکی باقی نمانده است؛
.« مانند باقیمانده روح در جسم حیوانی ذبح شده
در آغاز هر سوره، مکی و مدنی بودن آن را یادآور شدم. » : وي همچنین میگوید
سپس اختلاف تعداد آیات و فضیلت تلاوت آنها و اختلاف قرائات و علل و استدلالهاي مربوط به آن را بیان کردم و پس از آن به
لغات، اعراب و موارد مشکله، اسباب نزول، معانی و احکام و تأویلات، داستانها و ابعاد آن و انتظام و ترتیب آیات پرداختم.
سپس همه دلایل آشکار و حجتهاي واضح و اقوال استوار را در خصوص اصالت عربیت و درستی اعراب و نیز درباره معانی و
مشکلات آن آوردم. این کتاب، بحمد اللّه ستونی استوار براي ادیبان، پشتوانهاي سرشار براي نحویان، مایه بصیرت و بینایی براي
.« خوانندگان، ذخیرهاي مناسب براي متعبدان، دلیلی محکم براي متکلّمان، محدّثان و فقیهان و وسیلهاي کارساز براي واعظان است
تفسیر طبرسی- صرف نظر از گرایشهاي مذهبی و آراي اعتزالی مؤلف آن- بحق در نوع خود » : ذهبی در مورد این تفسیر میگوید
نوشتار عظیمی است که بر تبحر و مهارت مؤلف آن در علوم و فنون مختلف دلالت دارد و همچنان است که مؤلف آن توضیح داده
است؛ نظمی کامل و ترتیبی زیبا دارد و هر مبحثی را که در خصوص آن سخن گفته، به نیکویی بیان کرده است. مثلا آنگاه که از
قرائات و وجوه آن سخن گفته و هنگامی که به معانی مفردات پرداخته و زمانی که وجوه مختلف اعراب را بیان کرده و یا هنگامی
که معانی اجمالی آیات را توضیح داده یا از اسباب نزول و شرح قصص سخن به میان آورده است، در همه موارد، حق سخن را تمام
و کمال ادا نموده است. وقتی در مورد احکام سخن میگوید آرا و مذاهب مختلف فقها را بررسی میکند و سپس مذهب و نظر
خویش را اظهار میدارد و اگر [نظر] مخالفی در برابر او باشد به دفاع از مذهب خویش میپردازد؛ هنگامی که به ارتباط بین آیات
میپردازد، انسجام بین جملات، نیکویی سبک، زیبایی نظم و هماهنگی آنها را
ص: 256
مشخص میکند و وقتی مشکلات قرآن را از نظر مفاهیم و اعراب بررسی میکند، بخوبی از عهده آنها بر میآید و اقوال و آراي
.« مفسرین گذشته را نقل مینماید و طبق نظر خویش، قولی را بر میگزیند و آن را بر سایر اقوال ترجیح میدهد
البته اگر بخواهیم بر وي اشکالی بگیریم، همان تشیع وي و تحمیل عقیده خود بر کتاب خدا و » : ذهبی سپس درباره او میگوید
انطباق آیات الاحکام بر اجتهادات و استنباطات خود و علمایی نظیر خود و نقل بسیاري از روایات جعلی است. در عین حال، حق
«1» .« این است که در تشیع و عقیده خود افراطی نیست؛ بدان گونه که بسیاري از علماي امامیه بودهاند
ذهبی، سپس نمونههایی آورده که به گمان خود جاي اشکال بر مفسر جلیل القدر ماست و پنداشته است که او در حقانیت و کمک
صفحه 175 از 392
به مذهب خویش تعصب ورزیده است؛ به رغم آنکه بر خلاف مفسران افراطی، حق کلام را ادا کرده و از افراط پرهیز نموده است.
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ » مثلا درباره بخشش انگشتر در تفسیر آیه شریفه
میبینیم که در مورد شأن نزول آن بسط و تفصیل میدهد و با بیانی بلیغ، دلایل و شواهدي میآورد و بر دلالت صریح «2» « راکِعُونَ
آیه در مورد امامت امیر المؤمنین علیه السّلام تأکید میورزد.
بدون شک، کوششی بیحاصل است؛ زیرا این حدیث که علی علیه السّلام » : اما استاد ذهبی بر این نظریه ایراد میگیرد و میگوید
ج 4، ص ) « منهاج السنّه » در نماز انگشتر خود را صدقه داده- که محور سخن اوست- جعلی و بدون سند است و ابن تیمیّه در کتاب
«3» .« 3) آن را رد کرده است -9
سؤال این است که مگر ابن تیمیّه در عداوت نسبت به علی علیه السّلام و خاندان پیامبر و انکار بزرگترین فضیلت آنان تع ّ ص ب
نورزیده است؟ با آنکه، این فضیلت سبب نزول آیه است و دانشمندان محقق در علم حدیث و تفسیر، به صحّت آن اذعان نمودهاند.
. 1) التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 104 و 105 )
.55 : 2) مائده 5 )
. 3) التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 109 )
ص: 257
حاکم » این حدیث- اگر متواتر نباشد- سندهاي متعدد و متقنی دارد؛ چنانکه بسیاري از محدثان آن را نقل کردهاند و حتی
آن را از احادیثی بر شمرده که مردم، شهر به شهر، آن را نقل نمودهاند؛ رازیّون (راویان شهر ري) آن را از کوفیان «1» « نیشابوري
روایت کردهاند؛ و از طرق گوناگون و با سندهاي متعدد، دست به دست، نقل شده است.
«2» .« اگر راهها و سندهاي نقل حدیثی متنوع و متعدد باشد دلالت بر اصالت آن دارد » : ابن حجر عسقلانی میگوید
چطور ممکن است این حدیث صحیح نباشد؛ در حالی که بزرگان علم حدیث آن را با اسانید متنوّع که بعضا صحیح است روایت
اسناد این حدیث صحیح و رجال سلسله سند آن » : کردهاند. ابوبکر بن مردویه اصفهانی محدّث مشهور، در این خصوص میگوید
«3» .« هم ثقه هستند؛ چنانکه ابن ابی حاتم رازي نیز بر همین عقیده است
اینها » : به طرق مختلف آورده و شواهدي بر آن ذکر کرده، سپس گفته است « لباب النقول » جلال الدین سیوطی این حدیث را در
«4» .« شواهدي است که هر کدام دیگري را تقویت میکند
علامه امینی موارد ذکر حدیث را بدقت مورد تحقیق و کنکاش قرار داده و 66 منبع از کتابهاي مهم حدیث و مناقب و تفسیر و کلام
«5» . براي آن ذکر کرده است
این حدیث از احادیثی است که دیار به دیار گشته و شاعران درباره آن شعرها سرودهاند؛ از جمله حسان بن ثابت، شاعر پیامبر،
درباره آن چنین سروده است:
أبا حسن أفدیک نفسی و مهجتی و کلّ بطیء فی الهدي و مسارع
«6»
أ یذهب مدحی ذا المحبّر ضائعا و ما المدح فی ذات الإله بضائع
. 1) حاکم نیشابوري، معرفۀ علوم الحدیث، ص 102 ) «7»
. 2) فتح الباري بشرح صحیح البخاري، ج 8، ص 333 )
. 3) ر. ك: علامه امینی، الغدیر، ج 3، ص 157 ، شماره 9 و 16 )
. 4) سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص 55 )
صفحه 176 از 392
.244 - 156 . نیز ر. ك: تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 4، ص 257 - 5) الغدیر، ج 3، ص 162 )
6) اي ابو الحسن، جان و روان همه رهروان هدایت- اعم از کندرو و تندرو- فداي تو باد. )
7) آیا ستایش آراسته من درباره تو بیهوده است؛ حال آنکه ستایشی که براي خدا باشد بیهوده نخواهد بود؟ )
ص: 258
فأنت الذي أعطیت إذ کنت راکعا فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
«1»
بخاتمک المیمون یا خیر سیّد و یا خیر شار ثم یا خیر بائع
«2»
فأنزل فیک اللّه خیر ولایۀ و بیّنها فی محکمات الشرائع
همه اینها دلیل گسترش دامنه نقل و رواج این حدیث است و امکان انکار آن را غیر ممکن ساخته است؛ مگر از کسانی مانند «3»
ذهبی و- پیش از او- ابن تیمیه.
فقها نیز این حدیث را از مسلّمات شمرده و آن را دلیل بر جواز عمل اندك در نماز گرفتهاند؛ که خود بیانگر اتفاق آنان بر صحّت
حدیث است. جصّاص هم این آیه را به عنوان دلیل بر جواز انجام عمل اندك در نماز آورده و به نقل از مجاهد و سدّي و ابو جعفر
«4» . و عتبۀ بن ابی حکیم شأن نزول آیه را در مورد حضرت علی علیه السّلام دانسته است
علاوه بر این، حاکم حسکانی در این خصوص شرح و بسط کافی داده و آن را از قول گروهی از صحابه همچون عمّار یاسر، مقداد
«5» . بن اسود، جابر بن عبد اللّه، عبد اللّه بن عباس، أنس بن مالک، ابوذر غفاري و عدهاي از تابعان روایت کرده است
و غیره مورد تعرض قرار داده است؛ با اینکه « مسح بر پاها » ،« تقیه » ،« مهدي » ،« رجعت » ذهبی مسائلی را در اصول و فروع شیعه مانند
آیات قرآن بر آنها صراحت دارند و یا روایات متواتر موافق با ظاهر آیات در صحت آنها نقل شده است. شیخ طبرسی بر اساس
قواعد مذهب به این مسائل پرداخته و از آن دفاع کرده است.
طبرسی در تشیّع خود میانهرو و از افراط به دور است. » : ذهبی در پایان میگوید
ما تفسیر وي را مطالعه کردیم و در آن تعصب شدید یا لعن و طعن و تکفیر نسبت به اصحاب ندیدیم. در مورد شأن حضرت علی
علیه السّلام نیز مبالغه نکرده و او را در مرتبه ( 1) تو بودي که در حال رکوع بخشیدي؛ فداي تو باد جان همه کس، اي بهترین رکوع
کنندگان.
2) انگشتر مبارك خویش را، اي بهترین سرور و اي بهترین خریدار و بهترین فروشنده. )
3) پس خداوند درباره تو آیه ولایت را فرو فرستاد و آن را در میان آیات محکمه روشن ساخت. )
این ابیات به خزیمۀ بن ثابت ذو الشهادتین نیز نسبت داده شده و شاید صحیح هم این باشد. ر. ك: ابن عساکر، تاریخ الامام علی
. علیه السّلام، ج 2، ص 410
. 4) جصاص، احکام القرآن، ج 2، ص 446 )
.13 - 161 . نیز ر. ك: فضائل الخمسه، ج 2، ص 19 - 5) حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 184 )
ص: 259
الوهیّت و یا برابري با انبیا قرار نداده است؛ هر چند او را معصوم میداند. تنها تعصبی که در وي دیدیم این است که با تمام توان از
اصول مذهب خویش و عقاید علماي شیعه دفاع کرده است. همچنین هنگامی که اقوال مفسران را در مورد آیات بیان میکند، قول
«1» .« مفسران شیعه را بر میگزیند و تأیید میکند و دلیل خود را در تأیید آنها اظهار میدارد
صفحه 177 از 392
به نظر میرسد این نظر ذهبی که میگوید گروهی از شیعیان، علی علیه السّلام را در مرتبه الوهیّت و خدایی میدانند، نوعی تعمّد
ناپسند باشد که آن را کتمان کرده است؛ زیرا ما کسی را سراغ نداریم که در بین شیعیان؛ چنین اعتقادي داشته باشد؛ مگر افراد
غالی که آن هم خارج از دین هستند و شیعه، آنان را کافر و ملحد میداند. اما اینکه حضرت علی علیه السّلام از نظر قدر و منزلت با
انبیا برابري میکند به این معناست که وي بدون اینکه مقام نبوت داشته باشد از نظر فضایل و مکارم با انبیا همسان است؛ که البته
علماء أمّتی کأنبیاء بنی » : سخن معقولی است؛ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز علماي امت را همشأن انبیا قرار داده چنانکه فرموده است
در شأن «3» . و در جایی دیگر فرموده است: علما وارثان انبیا هستند « علماي امت من همانند انبیاي بنی اسرائیل هستند «2» ؛ اسرائیل
نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است؛ با این تفاوت که بعد از من پیامبري » : حضرت علی علیه السّلام نیز فرموده است
«4» . این حدیث متواتر و مستفیض است و صاحبان کتب صحاح و مسانید آن را نقل کردهاند .« وجود ندارد
مسائلی هم که ذهبی نسبت به آنها اعتراض نموده و مورد تأیید مفسران شیعه میباشد، شاید از حوزه تخصص اشخاصی مانند او
خارج باشد؛ چون این اختلافات مربوط به اصول و فروع مذهب است و هر مفسري در این خصوص، از نظر خویش دفاع کرده و
. مطابق برداشت و فهم خود از قرآن و سنت و عقل سخن ( 1) التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 142 و 143
. 2) ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج 4، ص 77 ، شماره 67 )
. 3) همان، ج 1، ص 358 ، شماره 29 و ج 2، ص 241 ، شماره 9. نیز ر. ك: سنن ابن ماجه، ج 1، ص 98 )
4) فضائل الخمسه، ج 1، ص 299 به بعد. )
ص: 260
از « تبیان » و شیخ طوسی در « مجمع البیان » گفته است. البته اگر نظر خویش را بر آیات تحمیل نکرده باشد؛ که البته امثال طبرسی در
آن پرهیز نمودهاند.
به این نکته باید توجه شود که در میان شیعیان گروهی به نام اخباریه هستند که از نظر اندیشه، افرادي جمودگرایند؛ مانند حشویه در
میان اهل سنت؛ و نباید نظر و اعتقاد یک گروه خاص و اندك را به حساب کل پیروان یک مذهب گذاشت. تفاسیر علماي شیعه،
طبرسی، همگی به یک سبک و روش هستند؛ تفاسیري « مجمع البیان » ابو الفتوح رازي و « روح الجنان » شیخ طوسی و « تبیان » مانند
که بر پایه و اساس معقول و به دور از افراط و تفریط و تعصب گرایی مبتنی است.
اما گرایش به اعتزال که امثال ذهبی به این مفسران نسبت میدهند، نسبت غلطی است؛ زیرا شیعه امامیه اصولی اعتقادي دارند که در
برخی مسائل، با مذهب اعتزال مشترك است؛ مانند مسأله عدل در افعال، تجرید ذات از مبادي صفات، حکم عقل در معرفت حسن
و قبح اعمال و جز آن. این بدین معنا نیست که شیعه این عقاید را از معتزله گرفته یا آنان از شیعه اقتباس کردهاند؛ بلکه نشان دهنده
اتفاق نظر این دو مذهب در مسائل کلامی است؛ همان طور که کل امت اسلامی در بسیاري از اصول عقاید و فروع احکام با هم
متفقند.
که ذهبی گمان کرده است این مفسر بزرگوار با معتزله هم عقیده بوده و از آنان دفاع کرده ،« هدایت و ضلالت » اما در مورد مسأله
باید گفت در این مورد، شیعه به طور اتفاقی با معتزله هم عقیده است و شاید اصل و منشأ «1» ، و عقاید خلاف آن را رد نموده است
این عقیده، نزد شیعه باشد؛ زیرا شیعه، به احتمال زیاد، آن را از اهل البیت علیهم السّلام گرفتهاند و علم و معرفت، از سوي آنان در
مناطق مختلف اسلامی گسترش یافته است.
و شناخت حقیقت ایمان و جز « شفاعت » در صورتی که اذن خداوند نباشد، و مسأله « سحر » و انکار تأثیر « رؤیت » همچنین در مسأله
آن، میبینیم که ذهبی آنها را دلیل بر تقلید شیعیان از معتزلیان دانسته است؛ در حالی که شاید بتوان گفت حقیقت، عکس این نظر
. است؛ یعنی ممکن است معتزله آنها را از شیعه گرفته ( 1) التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 128
صفحه 178 از 392
ص: 261
باشند.
3. تفسیر ماوردي (النکت و العیون)
گلاب) بدین جهت بوده که پدرش ) « ماء ورد » ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب ماوردي بصري (متوفاي 450 )؛ نسبت وي به
گلاب میساخت و میفروخت.
ماوردي در بصره متولد شد و سپس به بغداد کوچ کرد. در آنجا به فراگیري حدیث و فقه پرداخت و به حلقه درس ابو حامد
اسفراینی پیوست. هنگامی که در این علوم شهرت و مهارت یافت مدتی در بغداد و مدتی در بصره به تدریس پرداخت و پس از آن
براي نشر علوم به شهرهاي مختلف مسافرت کرد و سرانجام در بغداد مستقر گردید و به تدریس حدیث و فقه و تفسیر پرداخت و در
همانجا هم آثار خود را در ادب و فقه و حدیث و تفسیر تألیف کرد.
تفسیر او از مختصرترین تفاسیري است که در آن، به لغت و ادب و نقل و نقد آراي دیگران پرداخته شده و به سبک اهل نظر
از آنجا که مفهوم برخی از آیات با تلاوت روشن میگردد ولی در پارهاي » : نگاشته شده است. وي در مقدمه تفسیر خود میگوید
موارد نکات غامض و مشکلی وجود دارد که جز از دو راه نقل و اجتهاد قابل فهم نیست، بناي این کتاب را بر تأویل و تفسیر نکات
غامض و مشکل نهادم و اقوال مفسرین گذشته و حال را در آن گرد آوردم و شرح نمودم و معناهاي احتمالیاي را که به ذهن
خطور میکرد، آوردم و البته مشخص نمودم که این معانی، معانی محتمل آیه است تا نظر من از میان نظریاتی که قبلا گفته شده
«1» .« معلوم و مشخص گردد و استنباط من از آیات دانسته شود
و قرطبی در « زاد المسیر » تفسیر ماوردي از کتب مهم تفسیر است وعده زیادي از مفسران بعدي از جمله ابن جوزي در تفسیر خود
بدان اهتمام و توجه نشان دادهاند. « الجامع لاحکام القرآن »
ماوردي در این تفسیر از هیچ کوششی براي اعمال رأي و عقیده خود و اظهار نظر در شرح معانی آیات البته به روشی که خرد و
. اندیشه آن را بپسندد دریغ نورزیده ( 1) النکت و العیون، ج 1، ص 21
ص: 262
برخی از پرهیزکاران که عمدتا از افرادي هستند » : است؛ در حالی که در نفی روش تفسیر به رأي سعی نموده است. وي میگوید
که از علم و دانش بهره چندانی ندارند این حدیث (حدیث منع از تفسیر به رأي) را به ظاهر حمل نموده و از اجتهاد و اعمال نظر در
فهم کلام خدا- به رغم وجود شواهد کافی- امتناع ورزیدهاند؛ مگر اینکه حدیث صحیحی در تفسیر آیه روایت شده باشد یا نصّ
صریحی بر آن باشد. این رفتار بر خلاف دستوري است که خداوند آشکارا در قرآن بیان کرده و مواضع غامض و مشکل را که
وقوف بر آنها جز از راه مطابقت با کلام و اقوال صحیح و محکم ممکن نیست روشن کرده و مقصد و منظور خود را اظهار کرده و
لَعَلِمَهُ الَّذِینَ » : راه عذر را بر بندگانش بسته است و براي آنان راهی براي استنباط کلام خویش گشوده؛ همان طور که میفرماید
اگر سخن آنان (پرهیزکنندگان از تفسیر) صحیح باشد پس کلام خدا، گفتاري نامفهوم است و منظور او در «1» .« یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ
این آیه نامشخص است؛ در این صورت، کلام خدا همچون معمایی است که احتجاج و استدلال در خصوص آن بیهوده است و تنها
با وارد شدن نصّ یک حدیث در تأویل آیه، ما را از تنزیل آیه بینیاز میسازد. پناه بر خدا از اینکه ما سخنی در مورد قرآن بگوییم
«2» .« که باب فهم آن بسته گردد و منجر به ترك احتجاج و استدلال به آن گردد
البته برخی همین سخن را بر وي اشکال گرفتهاند؛ به گمان آنکه باب اجتهاد در قرآن مسدود است؛ که البته اینان به این آیه توجهی
صفحه 179 از 392
«3» .« أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها » : ننمودهاند
4. روح الجنان و روح الجنان
اشاره
اثر جمال الدین ابو الفتوح حسین بن علی بن محمد بن احمد خزاعی رازي (متوفاي 552 )، از نوادگان نافع بن بدیل بن ورقاء خزاعی
( است. نافع و پدرش بدیل از اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بودند. نافع در زمان پیامبر به شهادت رسید و بدیل هم در حیات ( 1
.83 : نساء 4
. 2) النکت و العیون، ج 1، ص 34 )
.24 : محمد 47 .«؟ آیا به آیات قرآن نمیاندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است » (3)
ص: 263
پیامبر از دنیا رفت و برادرش عبد اللّه بن بدیل هم در رکاب حضرت علی علیه السّلام در صفین به شهادت رسید. خانواده وي به
سرزمین ایران مهاجرت کردند و در نیشابور ساکن شدند. جدّ وي ابوبکر احمد بن حسین بن احمد خزاعی به ري رفت و در آنجا
شهرت یافت. او (ابوبکر احمد بن حسین خزاعی) از شاگردان سید مرتضی و سید ابن زهره و شیخ ابو جعفر طوسی به شمار میرفته
است.
ابو الفتوح رازي، دانشمندي بصیر و آگاه به احوال راویان و محدثان بود و در سراسر جهان اسلام شهرت داشت و پیشاهنگان علم و
طالبان حدیث به محضر وي میشتافتند و از وي بهره میبردند. ابن شهر آشوب، شیخ منتجب الدین و چند تن دیگر از علماي
بزرگ از مهمترین شاگردان او بودند.
وي از محضر علماي مشهوري مانند شیخ ابو الوفاء عبد الجبار مقري شاگرد شیخ طوسی، شیخ ابو علی ابن الشیخ، قاضی عماد الدین
استرآبادي قاضی ري، جار اللّه زمخشري و دیگران استفاده نمود.
تفسیر کبیر معروف به روح الجنان و روح الجنان از مهمترین تألیفات وي است که آن را به سبب نیاز مردم فارسی زبان ایران، به
زبان فارسی نوشته است. این کتاب به نثري بلیغ و سبکی ادبی و روان تألیف شده است. خود او در مورد علّت تألیف این تفسیر
میگوید که عدهاي از بزرگان اهل علم در شهرش از وي خواستند تفسیري نزدیک به فهم آنان تألیف نماید که به آسانی در
دسترس مردم باشد و جامع و شامل و سهل و روان و در خور فهم عامه مردم باشد؛ بنابراین به خواسته آنان پاسخ گفته و تفسیري
میانه، نه آنچنان موجز که مخلّ معنا باشد و نه آنچنان مفصّل که سبب ملال گردد، تألیف نمود. او مقدمهاي بر تفسیر خود نگاشت
و در آن از انواع معانی قرآن، انواع آیه و اسماء آنها، معناي سوره و آیه، ثواب تلاوت، تشویق فهم معانی غریب قرآن و معناي
تفسیر و تأویل سخن گفت.
این کتاب تفسیري است نیکو و متین که نویسنده، در آن، در مورد معضلات و مشکلات آیات به تفصیل سخن گفته و در ضمن
رعایت اختصار، درباره هر یک شرح و بسط کافی داده و جوانب مختلف آیه را از قبیل ادب، کلام، فقه و غیره بررسی کرده است؛
که نشان دهنده علم و آگاهی گسترده اوست و حقیقتا حق مطلب
ص: 264
را در نهایت ایجاز ادا کرده است.
این تفسیر موقعیّت والایی در میان کتب تفسیر دارد و بسیاري از تفاسیر دیگر، مبانی و اساس مستحکم این تفسیر را مبناي کار خود
صفحه 180 از 392
« تفسیر کبیر » ، قرار دادهاند و مسائل و مباحث خود را مبتنی بر مباحث حکمتآمیز آن ساختهاند؛ مثلا شیخ المفسرین امام فخر رازي
خود را بر اساس تفسیر شیخ بزرگوار، ابو الفتوح رازي بنا نموده است؛ چون خداوند باب مباحث بسیار ارزشمندي را بر وي گشوده
این تفسیر از بهترین تفاسیر و ناشی از قریحه و استعداد سرشار این شیخ بزرگوار » : است. علامه قاضی نور اللّه شوشتري میگوید
است و در روانی الفاظ و سلاست عبارات و ظرافت اسلوب و دقت در گزینش عبارات و معانی، در بین کتب تفسیر، بینظیر است و
خود را بر اساس همین تفسیر نهاده و اصل مطالب و جان کلام را از آن گرفته و تشکیکات خود را « تفسیر کبیر » امام فخر رازي هم
«1» .« بر آن افزوده ولی اصل همان است که مفسر بزرگوار ابو الفتوح انجام داده است
ما بخشهایی از این دو تفسیر را بدقت بررسی کردیم و متوجه شدیم که گفتار قاضی درست است؛ زیرا اصل مطلب همان بوده که
ابو الفتوح رازي گفته و فخر رازي آن را مورد تحقیق قرار داده و مطالبی فرعی نیز بر آن افزوده است. به عنوان نمونه، در مورد آیه
ابو الفتوح، معتقد است که ابلیس پیوسته کافر بوده است؛ زیرا مؤمن، کافر «2» « فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ »
نمیشود؛ چون ایمان سبب استحقاق ثواب دائمی است و کفر هم سبب استحقاق کیفر و عذاب دائمی است و جمع میان این دو
«3» . استحقاق، ممکن نیست
« موافاة » وجه دوم در بیان اینکه ابلیس همیشه کافر بوده، سخن اصحاب » : این گونه آمده است « التفسیر الکبیر » همین استدلال در
است؛ ایمان سبب استحقاق ثواب دائم و کفر هم سبب استحقاق عذاب دائم است و جمع میان ثواب دائم و عذاب دائم ممکن
نیست. پس اگر زمانی شخصی مکلف، مؤمن شود و بعد از آن ( 1) ر. ك: قاضی نور اللّه شوشتري، مجالس المؤمنین، ج 1، ص
.490
.34 : بقره 2 .« پس بجز ابلیس- که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد- [همه به سجده در افتادند » (2)
. 3) ر. ك: تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 1، ص 138 )
ص: 265
کافر گردد، یا باید هر دو استحقاق (پاداش و کیفر) با هم باقی بمانند؛ که محال است یا اینکه دوّمی، نخستین را زایل سازد؛ که این
«1» .« هم محال است؛ زیرا احباط عمل را باطل میدانیم
میگوید: آیا جز ابلیس کافرانی بودند تا او یکی از آنان باشد؟ سپس به این سؤال، « و کان من الکافرین » فخر رازي در مورد
«2» . جوابهایی میدهد که همگی در سخنان ابو الفتوح هست
روش وي در تفسیر
وي همان روشی را پیموده که سایر مفسران برگزیدهاند. ابتدا سوره و نامهاي آن و فضیلت و ثواب قرائت آن را ذکر میکند و
سپس جملهاي از سوره میآورد و آن را به فارسی ترجمه میکند و پس از آن به تفسیر سوره میپردازد؛ بدین صورت که نخست
لغت، نحو و صرف و سپس قرائت و گاه اسباب نزول و در پایان هم تفسیر آن را بیان میکند. همه این مراحل به زبان فارسی به
سبکی روان و دلپسند انجام گرفته است.
از جمله مهارتهاي وي، احاطهاش به مفردات و اصطلاحات زبان فارسی است که معادل درست مفردات عربی میباشد؛ مانند
زیرا شیطان از اجنّه است و جن در فارسی به معناي دیو است؛ و ؛« شیطان » براي کلمه « دیو » ،« استهزاء » به عنوان معادل کلمه « فسوس »
به معناي « کار شکسته » و «4» « جهنم » براي کلمه « دوزخ » و «3» « استوقد » به عنوان معادل کلمه « برفروزد » و « میثاق » براي کلمه « پیمان »
« انتفخ بطنه » در مقابل « شکمش بیاماسامد » و «5» « تثیر الأرض » به عنوان معادل « خاك باز شیاراند » و « ذلول » براي کلمه « کار کشته »
به معناي « ستون چوب درکش گرفت » و «8» « شریک » در برابر « انباز » و « همتا » و «7» « أولو العلم » در برابر « خداوندان علم » و «6»
صفحه 181 از 392
. ما ( 1) ر. ك: التفسیر الکبیر، ج 2، ص 237 » و «9» « احتضنّ الشیء » به عنوان ترجمه عبارت « چوب ستون را در بغل گرفت »
. 2) ر. ك: تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 1، ص 139 . تفسیر کبیر، ج 2، ص 237 و 238 )
. 87 و 240 ،80 ، 3) تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 1، ص 79 )
. 4) همان، ج 2، ص 149 )
. 5) همان، ج 1، ص 225 )
. 6) همان، ج 2، ص 484 )
. 7) همان، ص 477 )
. 8) همان، ص 240 )
. 9) همان، ص 241 )
ص: 266
و ما را بپاي و » و همچنین «1» که یک تعبیر فارسی قدیمی است « خواستمانی که در آن خیري بودي تا ما نیز به آن خیر برسیدمانی
بازارگرمی » « تسوّقت » یا « أم إلیّ تشوّقت » به عنوان ترجمه عبارت « با من بازار میکنی » و «2» « راعنا » در ترجمه کلمه « گوش نما
«3» . که از سخنان امیر مؤمنان علیه السّلام است « میکنی
هارون در سال امن و عفو زاد و به یک سال مه موسی » : آورده است « الاکبر » را در ترجمه « مه » وي همچنین در این عبارت کلمه
است که در شعر سعدي شیرازي نیز آمده است: « کوچکتر » به معناي « که » این واژه، مقابل واژه .«4» « بود
« چو از قومی یکی بیدانشی کرد نه که را منزلت ماند نه مه را »
وَ إِذا خَلَوْا » البته وي تنها به ترجمه ظاهري کلمات بسنده نکرده؛ بلکه معناي خرد پسند و واقع نماي آنها را آورده است؛ مثلا آیه
را چنین معنا کرده است: یعنی هنگامی که با رؤسا و بزرگانشان خلوت مینمایند. او شیطان را به هر شخص «5» « إِلی شَیاطِینِهِمْ
نافرمان و سرکش- چه انسان و چه جنّ- تفسیر نموده است. این لفظ حتی به حیوان خبیث و شوم هم اطلاق میشود؛ زیرا در عربی
«7» . به معناي سر افعیها و مارها است «6» « کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ » به چنین جانوري شیطان میگویند؛ چنانکه آیه
هر کس به این تفسیر مراجعه کند مهارت و استادي مؤلف آن را در علوم مختلف اسلامی مخصوصا فقه و کلام در مییابد. به
میگوید آیا بنی اسرائیل از همان ابتدا مکلف به مشخص کردن «8» «... إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً » عنوان نمونه در تفسیر آیه
نزد معتزله و » : خصوصیات آن گاو بودند یا اینکه در بیان این تکلیف، از خطاب تا عمل به آن، فاصله است؟ سپس میگوید
محدثان و اهل کلام چنین تأخیري جایز نیست؛ ولی سید مرتضی علم الهدي، فاصله زمان خطاب تا زمان لازم براي عمل را جایز
. 1) همان، ص 283 ) «9» . و این آیه را دلیل بر صحت نظر سید مرتضی دانسته است « شمرده
. 2) همان، ص 280 )
. 3) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 77 )
. 4) تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 1، ص 179 )
.14 : 5) بقره 2 )
.65 : 6) صافات 37 )
. 7) تفسیر ابو الفتوح، ج 1، ص 79 و 80 )
.67 : بقره 2 .« خدا به شما فرمان میدهد که ماده گاوي را سر ببرید » (8)
. 9) تفسیر ابو الفتوح، ج 1، ص 220 )
صفحه 182 از 392
ص: 267
وي همچنین معتقد است مؤمن مرتدّ نمیشود و بعد از ایمان کافر نمیگردد و استدلال میکند که ایمان عملی است که باعث
استحقاق پاداش دائم میشود و چنین پاداشی با کفر جمع نمیشود؛ زیرا عقوبت کفر هم دائمی است و دو چیز متضاد با هم تداوم
پیدا نمیکنند.
کسی که ابلیس » : میگوید «1» « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ » در تفسیر آیه
گرفته است؛ یعنی از کافران گردید. ولی این گفتار از دو « صار » را به معناي « کان » ، را بدان جهت [که نافرمانی کرد] کافر دانسته
جهت اشکال دارد: اول اینکه بدون هیچگونه ضرورتی، از ظاهر لفظ عدول کرده است؛ دوم اینکه گناه به شکل عمل به جوارح
(اعمال ظاهري؛ در اینجا یعنی سجده میباشد) را موجب کفر میداند؛ در حالی که چنین عملی- هر چند بزرگ باشد- سبب فسق
سپس استدلال .« میشود؛ بر خلاف مذهب اعتزال که گناه و عمل کبیره را موجب کفر میدانند؛ که خلاف منطق و برهان است
کرده است که ایمان هرگز کفر و یا نفاق را در پی ندارد؛ بلکه گرایش به کفر و نفاق دلیل آن است که پیش از این ایمانی در کار
و مذهب ما آن است که مؤمن حقیقی- که خداي » : نبوده و ایمان پیشین شخص ظاهري بوده است نه واقعی. وي همچنین میگوید
تعالی از او ایمان داند- کافر نشود، براي منع دلیلی؛ و آن دلیل، آن است که اجماع امت است که مؤمن مستحق ثواب ابدي بود و
کافر مستحق عقاب ابدي بود و جمع بین استحقاقین بر سبیل تأبید، محال بود؛ چه، استحقاق در صحت و استحالت، تبع وصول باشد
و احباط به نزدیک ما باطل است، چنان که بیانش کرده شود. پس دلیل مانع از ارتداد مؤمن این است که گفتیم؛ و ابلیس همیشه
«2» .« وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ » کافر بود و منافق
خلاصه گفتار او این است: اجماع امت بر این است که مؤمن استحقاق ثواب دائمی دارد و کافر استحقاق عقاب دائمی؛ و جمع
و چون فرشتگان را گفتیم: در برابر آدم سجده کنید، جز ابلیس- که سر باز زد و کبر ورزید و از » ( همیشگی میان دو استحقاق ( 1
.34 : بقره 2 .« کافران شد- [همه به سجده در افتادند
. 2) تفسیر ابو الفتوح، ج 1، ص 138 و 139 و ج 4، ص 233 )
ص: 268
محال است؛ زیرا استحقاق، مستلزم رسیدن به ثواب است. پس اگر ایمان بعد از کفر باشد، اسلام، گناهان قبل را محو میکند:
اما کفر بعد از ایمان باعث حبط ایمان نمیگردد؛ زیرا بر طبق گفته قرآن هر کس هموزن خردلی کار «1» .« الاسلام یجبّ ما قبله »
«2» .« فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ » خیري انجام دهد نتیجه و پاداش آن را میبیند
در آیه « غیب » وي همچنین هر جا مناسبتی پیش میآید، به طور گسترده در مورد امام دوازدهم سخن میگوید؛ مثلا در تفسیر کلمه
میگوید: در تفسیر اهل البیت آمده است که منظور از غیب، حضرت مهدي است؛ زیرا او غایب موعود در «3» « یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ »
نیز «4» « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ » کتاب و سنت است. آیه
اگر جز روزي از دنیا » : از این آیات است. احادیث نیز در این زمینه بسیار است. از جمله این فرموده پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که
باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی میگرداند که مردي از اهل بیت من ظهور کند که هم اسم و هم کنیه من
و این اوصاف جز در حضرت مهدي (عج) ؛« است. او زمین را از عدل و داد پر میکند همان گونه که قبلا از ظلم و ستم پر شده بود
جمع نمیشود. سپس میگوید: هر زمان که به آیهاي با این مضمون بر میخوریم، اخبار و احادیث مربوط به آن را هم بررسی
در این تفسیر، در مورد مسأله هدایت و گمراهی، بحثهاي طولانی و در عین حال مفیدي وجود دارد که این مسأله را از «5» . میکنیم
و مواضع مورد اختلاف را نیز رها نکرده است؛ بلکه به تفصیل به بیان آن پرداخته و «6» همه جهت مورد بررسی قرار داده است
. موضع شیعه امامیه را در ( 1) مستدرك الوسائل، ج 7، ص 448 ، شماره 8625 . بحار الانوار، ج 21 ، ص 114
صفحه 183 از 392
.7 : 2) زلزال 99 )
.3 : 3) بقره 2 )
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهاي شایسته کردهاند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین » (4)
: نور 24 .« [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین قرار داد
.55
خداوند- در این آیه- به مؤمنان نیکوکار وعده داده که آنان را جایگزین تمامی مستکبران در پهناي زمین نماید و این وعده حتمی
است و جز در دوران ظهور حضرت مهدي تحقّق نخواهد یافت؛ زیرا در آن زمان است که حاکمیّت اللّه بر گستره زمین تحقّق عینی
مییابد.
. 5) تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 1، ص 64 )
یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً وَ ما » در ذیل آیه « ضلال و اضلال » 6) ر. ك: تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 1، ص 114 و 115 . بحث )
.26 : بقره 2 .« یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ
ص: 269
انواع سجدهها را «1» « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَ ۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا » خصوص هر یک روشن کرده است. به عنوان نمونه، در تفسیر آیه
بیان میکند؛ از جمله سجدههاي نماز- که رکن نمازند-؛ سجده سهو، سجده شکر، سجده قرآن که در چهار موضع که عبارتند از:
الم تنزیل، حم سجده، نجم و اقرأ، واجب و در یازده موضع مستحب است؛ که مجموعا از نظر شیعه پانزده مورد سجده است. اما از
نظر شافعیان، مواضع سجده در قرآن چهارده مورد است که همگی مستحب هستند. سپس احکام سورههاي عزائم (سورههاي داراي
آیه سجده) را از نظر شیعه بیان میکند و مواضع سجده سهو را در نماز مشخص مینماید و دیدگاههاي دیگر مذاهب را نیز در همه
موارد یادآور میشود.
وي میگوید: نشانههاي پنجگانه مؤمن عبارت است از: پنجاه و یک رکعت نماز در شبانهروز، زیارت اربعین- در روز بیستم ماه
صفر در کربلا- انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر خاك ساییدن و آشکارا بسم اللّه الرّحمان الرّحیم گفتن.
«2» . سپس علّت استحباب زیارت امام حسین علیه السّلام را در روز اربعین که روز ورود جابر به کربلاست بیان میکند
آنچه سبب امتیاز و برجستگی این تفسیر است، احاطه مؤلف بر تاریخ و سیره پیامبر و احادیث مربوط به مسائل مختلف دینی است و
به همین علت است که- به مناسبت- به عرصههاي مختلف وارد میشود و حق مطلب را در هر یک بیان میدارد و گاهی حوادثی را
فَسَوْفَ یَأْتِی » : ذکر میکند که در کتب دیگر کمتر یافت میشود؛ از جمله واقعه یوم الصریخ که آن را در ذیل این آیه آورده است
ابتدا ماجراي «3» .« اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّۀٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَۀَ لائِمٍ
غزوه خیبر و فتح قلعه آن توسط امیر مؤمنان علیه السّلام و شعر حسان بن ثابت را در این خصوص بیان میکند:
و کان علیّ مرمد العین یبتغی دواء فلمّا لم یحسّ مداویا
.34 : 1) بقره 2 ) «4»
. 2) تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 1، ص 135 و 136 )
.54 : 3) مائده 5 )
4) علی در آن هنگام به چشم درد مبتلا بود و به دنبال دارو بود و علاج کنندهاي نمییافت. )
ص: 270
رماه رسول اللّه منه بتفلۀ فبورك مرقیّا و بورك راقیا
صفحه 184 از 392
و قال سأعطی الرایۀ الیوم «1»
صارما کمیّا محبّا للرسول موالیا
«2»
یحبّ الإله و الإله یحبّه به یفتح اللّه الحصون الأوابیا
«3»
فأصفی بها دون البریّۀ کلّها علیّا و سمّاه الوزیر المؤاخیا
که با چهل سوار برابري میکرد « اسد عویلم » را نقل میکند که در آن مبارزي غرق در سلاح به نام « صریخ » و بعد از آن، غزوه «4»
با سپري آهنین به وزن صدها من به میدان رفت. او هنگام ورود به میدان این گونه رجزخوانی میکرد:
و جرد شعال و زغف مذال و سمر عوال بأیدي رجال
«5»
کآساد دیس و أشبال خیس غداة الخمیس ببیض صقال
«6»
تجید الضّراب و حزّ الرقاب أمام العقاب غداة النزال
«7»
یکید الکذوب و یجري الهبوب و یروي الکعوب دما غیر آل
1) در این هنگام پیامبر، آب دهنی به چشم او مالید؛ پس چه فرخنده دارویی و چه فرخنده طبیبی بود. ) «8»
2) و فرمود: پرچم سپاه را در این روز به دست فرزانه دلاور و برّندهاي خواهم داد که دوست نزدیک پیامبر خدا است. )
3) او خدا را دوست دارد و خدا او را دوست دارد و خداوند دژهاي مستحکم و تسخیرناپذیر را به دست او باز میکند. )
4) سپس تنها علی را براي آن امر، برگزید و او را وزیر و یاور و برادر خود خواند. )
5) جرد، جمع أجرد. اسبهاي کوتهیال که در مسابقه پیشی گیرند. )
شعال، جمع أشعل: اسبهایی که در پیشانی یا در دم، سفیدي دارند.
زعف: زره. مذال: فراخ و بلند. سمر، جمع أسمر؛ نیزه از فولاد تیره رنگ. عوال:، جمع عالیه؛ به معناي بلند.
یعنی اسبهاي یکّه تاز پیشانی سفید و زرههاي فراگیر؛ و نیزههاي بلند، در دست مردان کارزار.
6) آساد، جمع أسد: شیر. دیس، جمع دیسه (از ریشه دوس): جنگل انبوه. )
أشبال، جمع شبل: بچّه شیر. خیس: بیشه، که جایگاه شیران است. خمیس، لشکر آراسته را گویند که از پنج جناح تشکیل یافته
است: پیشاهنگ، قلب، میمنه، میسره و دنباله. بیض، جمع أبیض: شمشیر آبدار و برّنده. صقال، جمع صقیل: صیقل یافته.
یعنی: همانند شیران بیشه، جوشان و خروشانند و هنگام جنگ با لشکریان انبوه، با شمشیرهاي آخته حملهورند.
7) یعنی: در مقابله با عقاب (پرچم جنگ) به خوبی میرزمند و سر دشمنان را میبرّند. )
8) کعوب، جمع کعب: بن نیزه. غیر آل یعنی نیرومند و با توان. )
ص: 271
چون مرد را بدیدند و آواز بشنیدند از او بترسیدند و از مبارزات او برمیدند. کس پیش او نیارست رفتن ... رسول » ابو الفتوح آورده
کیست که پیش او « من له؟ و له الإمامۀ من بعدي » : صلّی اللّه علیه و آله بر یک یک عرض میکرد و کس رغبت نمیکرد. تا گفت
رود و از پس من امامت او را باشد؟ چون کسی رغبت نکرد، امیر مؤمنان علی علیه السّلام گفت: یا رسول اللّه مرا دستوري باشد که
صفحه 185 از 392
پیش او روم؟ گفت جز تو کسی پیش او نرود و با او مقاومت نکند! آنگاه او را پیش خود خواند و به دست خود عمامه در سر او
.« سر علی برکۀ اللّه فی حرز و أمان علی ثقۀ بنصر اللّه » : بست و او را گفت
امیر مؤمنان به مصاف او رفت و او را از فرق سر به دو نیم ساخت. آنگاه خرامان میآمد و این بیتها را مترنّم بود:
ضربته بالسیف وسط الهامۀ بشفرة صارمۀ هدّامۀ
«1»
فبتّکت من جسمه عظامه و بیّنت من أنفه إرغامه
«2»
أنا علیّ صاحب الصمصامۀ و صاحب الحوض لدي القیامۀ
«3»
أخو نبیّ اللّه ذو العلامۀ قد قال- اذ عمّمنی العمامۀ-:
این غزوه با این نام شناخته نیست و سیرهنویسان به این صورت آن را نیاوردهاند. «4» « أنت الذي بعدي له الإمامۀ »
آوردن چنین مطالبی، از مختصات این تفسیر است و چنین مطالبی فراوان در آن یافت میشود.
نیز شخصی ناشناخته است. تنها محقق شعرانی در پاورقی این کتاب به او اشاره کرده است. (ادامه پاورقی از صفحه « أسد عویلم »
قبل) یعنی: دروغگو را رسوا میسازد و طوفانی به راه میاندازد و بن نیزهها را از خون دشمن سیراب میکند.
1) با شمشیري که لبه آن به شدت برنده و کشنده بود بر فرق سر وي کوبیدم. )
2) پس استخوانهاي وي در بدنش متفرق و در هم شکسته شد و بینی او بر خاك مالیده شد. )
3) من علی هستم صاحب شمشیري برنده و صاحب حوض کوثر در روز قیامت. )
4) من برادر پیامبر خدایم که هنگامی که بر سرم عمامه گذاشت فرمود: تو کسی هستی که بعد از من امامت از آن اوست. )
.237 - ر. ك: تفسیر ابو الفتوح رازي، ج 4، ص 241
ص: 272
از امتیازات دیگر این کتاب این است که مؤلف- در آن- هر جا موقعیت و مناسبتی پیش میآید فرصت را غنیمت میشمارد و به
وعظ و ارشاد میپردازد؛ از جمله، هنگام بیان داستان حضرت آدم و توبه وي، میگوید: خداوند توبه آدم را براي سه چیز که باید
در هر شخص تائبی باشد پذیرفت که عبارتند از: حیا، دعا و بکا (گریه). سپس شروع به وعظ و اندرز میکند و به همین مناسبت
اشعاري از محمود ورّاق میآورد:
یا ناظرا یرنو بعینی راقد و مشاهدا للأمر غیر مشاهد
«1»
منّتک نفسک ضلّۀ فأبحتها سبل الرجاء و هنّ غیر قواصد
«2»
تصل الذنوب الی الذنوب و ترتجی درك الجنان بها و فوز العابد
«3»
و نسیت أنّ اللّه أخرج آدما منها إلی الدنیا بذنب واحد
«4»
صفحه 186 از 392
5. تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)
اشاره
اثر فخر الدین محمد بن عمر بن حسین رازي، معروف به ابن خطیب؛ اصل او از طبرستان بود ولی پدرش به ري آمد و در آنجا
ساکن شد و به همین علت به رازي شهرت یافت. ظاهرا [در کلام پیرو مکتب اشعري و [در فقه تابع شافعی است و تألیفات
آثار وي مفید و » : ارزشمندي در علوم اسلامی دارد. او بر ادب و کلام و فلسفه و عرفان نیز تسلط داشت. ابن خلکان میگوید
سودمند است و در سرزمینهاي مختلف منتشر شده و از اقبال فراوان برخوردار گشته است و مردم به این کتابها روي آورده و
.« کتابهاي گذشتگان را کنار گذاشتهاند. وفات وي در سال 606 بود
تفسیر وي از عظیمترین کتب تفسیري است که مؤلف- در آن- با توجه به توانایی و مهارتش در علوم گوناگون، به جوانب مختلف
کلام خدا پرداخته است. او با ( 1) هان اي کسی که با چشمان خوابآلود مینگري و با دیدگانی بیفروغ پیرامون خود را مینگري.
2) نفس تو تو را گمراه ساخته و تو آن را راه امید پنداشتهاي ولی هرگز راه امید نیست. )
3) پیدرپی گناه میکنی و در عین حال امید رسیدن به درجات بهشت را داري. )
4) و فراموش کردي که خداوند آدم را به سبب یک گناه از بهشت بیرون راند. )
. ر. ك: تفسیر ابو الفتوح، ج 1، ص 149
ص: 273
مهارت و تبحر، به مسائل مختلف اصول و فلسفه و کلام و مسائل اجتهاد نظري و عقلی پرداخته و سخن را در این موارد به درازا
کشانده و گاه از حد اعتدال خارج شده و در پایان مباحث، انبوهی از ابهامات و تشکیکات به جاي گذاشته است؛ چنانکه کار
محققان و مراجعان به این تفسیر را دشوار ساخته است. او با این حال، بسیاري از مباحث عمیق اسلامی را در این تفسیر، بروشنی بیان
کرده است.
روش وي در تفسیر
ابتدا آیه را ذکر میکند و پس از آن با اجمال و اختصار درباره آن سخن میگوید و مسائل آن را بیان میکند. سپس از نظر قرائت،
ادب، فقه، کلام و تفسیر آیه بحث میکند و در نهایت به شیوهاي وافی و کافی مطلب را بیان میکند.
این روش از بهترین روشهاي تفسیري است که در آن، مسائل تفکیک و بحث در مورد هر بخش متمرکز میشود و هر مسأله به طور
مفصل در جاي خود بیان میشود؛ بدون اینکه مباحث به هم بیامیزد و به همین جهت خواننده را سرگردان نمیسازد.
جالب آنکه وي براي تفسیرش مقدمهاي ننوشته است تا در آن، موضع خویش را نسبت به تفسیر بیان کند و هدفش را از تألیف این
تفسیر عظیم مشخص سازد.
منابعی را که در این تفسیر از آنها استفاده و بر آنها اعتماد کرده است نیز ذکر نمیکند.
البته ما میدانیم که او در این تفسیر بر بهترین تألیفات و تفاسیر آن عهد؛ همچون تفاسیر ابو مسلم اصفهانی، جبّائی، طبري، ابو
الفتوح رازي و دیگر بزرگان و علما و مفسران برجسته آن روزگار تکیه کرده است.
این تفسیر، به علت تبحر مؤلف آن در فلسفه و کلام، رنگ کلامی- فلسفی دارد و مؤلف هر جا فرصتی مییابد، در این خصوص
بدرازا سخن میگوید و گفتار را در مورد مسائل فلسفی گسترده میسازد؛ چنانکه گاهی از محدوده مباحث تفسیري خارج میشود
و به مباحث کلامی- که گاهی بیهوده و بیفایده هم هست- میپردازد.
صفحه 187 از 392
حال، این سؤال مطرح است که آیا فخر رازي، خود، تفسیرش را به اتمام رساند یا چنانکه گفتهاند، آن را ناقص رها کرد تا
شاگردان و فرزندانش به تکمیل آن بپردازند؟
ص: 274
وي تألیفات مفیدي در علوم مختلف دارد؛ از جمله تفسیر قرآن که در آن، همه گونه مطالب مربوط به تفسیر » : ابن خلکان میگوید
کسی که تفسیر فخر رازي » : ابن حجر میگوید «1» .« را گرد آورده؛ و این تفسیر، واقعا کتابی عظیم است ولی [او] آن را کامل نکرد
حاجی خلیفه «2» .« را کامل کرد، احمد بن محمد بن ابی حزم نجم الدین مخزومی قمولی (متوفاي 727 ) بود که مصري است
شیخ نجم الدین احمد بن محمد قمولی، تکملهاي بر تفسیر فخر رازي نوشت. و قاضی القضاة، شهاب الدین احمد بن » : میگوید
ابن ابی اصیبعه (متوفاي 668 ) در شرح زندگی احمد بن «3» .« خلیل خویی دمشقی آن را کامل کرد. وي در سال 639 درگذشت
«4» .« از جمله آثار شمس الدین خویی، تتمه تفسیر قرآن ابن خطیب (فخر رازي) است » : خلیل خویی میگوید
اما اینکه فخر رازي تفسیر خود را تا کجا رساند که ادامهاش را به دیگران وا گذاشت، بشدت مورد اختلاف است.
از « شرح شفا » این مطلب را یافتیم: آنچه من به خط سید مرتضی- به نقل از « کشف الظنون » در پاورقی کتاب » : ذهبی میگوید
«5» .« شهاب الدین- دیدم این بود که فخر رازي به سوره انبیا رسیده بود
عدهاي احتمال دادهاند که رازي تفسیرش را به اتمام رسانیده بود و تنها تفسیر سوره واقعه مانده بود زیرا در تفسیر این سوره،
در مورد این آیه » : چنین آمده است «6» « جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ » تعلیقاتی از دیگران وجود دارد؛ به عنوان نمونه، در ذیل تفسیر آیه
چند مسأله وجود دارد: مسأله اول مربوط به علم اصول است که امام فخر الدین رازي آن را در مواضع مختلف بیان کرده است و ما
«7» .« بخشی از آن را میآوریم
سپس «8» .« این عبارت نشان میدهد که امام فخر رازي در تفسیرش به این سوره نرسیده بود » : ذهبی در ادامه این مطلب میگوید
. نظر خویش را براي حل اختلافات ( 1) وفیات الاعیان، ج 4، ص 249 ، شماره ترجمه 600
.( 2) الدرر الکامنۀ فی أعیان المائۀ الثامنه، ج 1، ص 304 . (التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 291 )
. 3) کشف الظنون، ج 2، ص 1756 )
. 4) عیون الأنباء، ج 2، ص 171 )
. 5) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 292 )
.24 : 6) واقعه 56 )
. 7) تفسیر کبیر، ج 29 ، ص 156 )
. 8) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 292 )
ص: 275
آنچه من میتوانم به عنوان راه حل این مسأله بگویم این است که امام فخر رازي تفسیرش » : در این مورد اظهار میکند و میگوید
را تا سوره انبیا نوشت و بعد از او، شهاب الدین خویی به تکمیل آن پرداخت، ولی او هم نتوانست آن را کامل کند؛ تا اینکه بعد از
او نجم الدین قمولی آن را تکمیل کرد. همچنین میتوان گفت خویی آن را به اتمام رسانده و قمولی تکمله دیگري بر آن نوشته
«1» .« است؛ و این از ظاهر عبارت کشف الظنون پیداست
بنابر آنچه گفته شد امام فخر رازي، تفسیرش را به نصف هم نرسانده است و این چیزي است که تصدیق آن ممکن نیست؛ بلکه باید
گفت با توجه به وحدت اسلوب و سبک بیان و قلم در این تفسیر، وي توانسته است تفسیر خود را- تا آخرین سوره قرآن- به پایان
برساند. البته شواهد فراوان دیگري هم دالّ بر این که رازي تفسیرش را کامل کرد هست؛ ولی پس از او تعلیقات و اضافاتی به آن
صفحه 188 از 392
ملحق و در نسخه برداریهاي بعدي به متن اصلی اضافه شده است.
أَ» شاهد بر این مدعا آنکه فخر رازي در تفسیر آیه 22 از سوره زمر (سوره 39 قرآن، اگر سوره انبیا را سوره 21 بدانیم) یعنی آیه
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ » بدان که ما هنگام تفسیر سوره انعام، در تفسیر آیه » : میگوید «2» « فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ
چنین عبارتهایی در جزء آخر «4» .« در مورد شرح صدر و هدایت توضیحات لازم را دادیم «3» « أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ
تفسیر وي فراوان است.
عنایت وي به اهل بیت
فخر رازي به اهل بیت پیامبر عنایت خاصی دارد و با اکرام و تعظیم زیادي از آنان یاد میکند و شأن و منزلت آنان را عظیم
میشمرد؛ که نشان دهنده محبت استوار و محکم وي نسبت به خاندان پاك پیامبر- که عدل و همتاي قرآن کریمند- میباشد.
به تواتر به ما رسیده است که علی بن ابی » : هنگام سخن در مورد جهر به بسم اللّه (بلند گفتن بسم اللّه الرحمان الرحیم) میگوید
طالب بسم اللّه را بلند میگفت و هر کس که در دینش از علی بن ابی طالب پیروي کند مسلما هدایت شده است و دلیل آن، این
. اللّهم أدر الحق مع ( 1) همان، ص 293 » : حدیث پیامبر است که فرمود
.22 : 2) زمر 39 )
.125 : 3) انعام 6 )
. 4) تفسیر کبیر، ج 26 ، ص 265 و 266 )
ص: 276
سپس در مورد ترجیح نظریه وجوب جهر میگوید:- و مستند این نظریه، گفتار علی علیه السّلام است ... و عمل و -.« علی حیث دار
روش علی بن ابی طالب در برابر ماست و کسی که در دینش او را به عنوان امام و پیشواي خویش برگزیند بر دستاویز محکمی- در
«1» .« دین- چنگ زده است
از جمله عادتهاي وي، درود فرستادن بر آل پیامبر و ائمه اطهار است؛ همانند درود فرستادن بر شخص پیامبر اکرم. او هنگامی که از
را بعد از نام وي « علیه السلام » یاد میکند و دیگر آنکه عبارت « صادق » امام صادق علیه السّلام یاد میکند، اولا از او با لقب
جعفر بن محمد صادق علیه السّلام میفرماید: » : میگوید « نعیم » میآورد. در تفسیر کلمه
«2» .« به معناي ظلمتها و تاریکیهاي شهوات است « جحیم » به معناي معرفت و مشاهده و « النعیم »
را میآورد. « علیه السّلام » در بسیاري از عباراتش بعد از نام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام به طور مساوي، عبارت
وي همچنین از امامان اهل بیت با احترام و اکرام زیاد یاد میکند؛ «3» . مراجعه کرد « نصر » براي نمونه میتوان به تفسیر وي از سوره
نگاه کن و ببین که در بین آنان چقدر » : مثلا هنگامی که در مورد کثرت ذریه پیامبر در تفسیر سوره کوثر بحث میکند میگوید
چیزي که جلب توجه ؛«4» « علماي برجستهاي همانند باقر و صادق و کاظم و رضا علیهم السّلام و نفس زکیه و جز ایشان وجود دارد
را به کار میبرد که بوضوح، بر میزان احترام والاي وي نسبت « علیهم السلام » مینماید این است که وي فقط بعد از نام ائمه، عبارت
به خاندان نبوت دلالت دارد.
متعه در زمان حیات پیامبر نسخ شد و ما منکر آن نیستیم که متعه » : او وقتی که به آیه متعه از سوره نساء (آیه 24 ) میرسد میگوید
مباح بوده، بلکه سخن ما این است که منسوخ شده است.- در مورد نهی عمر از آن میگوید:- اگر منظور عمر این بود که متعه در
شرع پیامبر مباح بود و من آن را نهی کردم تکفیر او و تکفیر همه کسانی که با او مخالفت نورزیدند و ستیز نکردند واجب میشود
و حتی این تکفیر به امیر مؤمنان هم میرسد؛ زیرا با او به ستیز برنخاست و بر این سخنش اشکال ( 1) همان، تفسیر سوره فاتحه، ج
صفحه 189 از 392
.204 - 1، ص 207
. 2) همان، ج 31 ، ص 85 )
. 3) همان، ج 32 ، ص 153 )
. 4) همان، ص 124 )
ص: 277
امام علی بن ابی طالب علیه السّلام است که در زمان عمر او را با آن لقب توصیف میکند و « امیر مؤمنان » مقصود او از «1» .« نگرفت
معتقد است که این شخصیت بزرگوار و گرامی، حافظ و نگاهبان دین الهی و حدود آن است. چیزي که دوستداران ولایت بدان
معتقدند و شیعه امامیه در مورد ائمه اطهار بدان پایبند است.
گذشته از این، وي در بسیاري از موارد، در تفسیر خود به اشعاري تمثل جسته که در شأن والاي اهل بیت سروده شده است؛ از
جمله، به شعري از حسان بن ثابت در تأیید اینکه سجده برابر یوسف بدان جهت بود که او را قبله سجود خود قرار دادند استشهاد
میکند و این شعر را شاهد میآورد:
ما کنت أعرف أن الأمر منصرف عن هاشم ثم منها عن أبی الحسن
«2»
ألیس أوّل من صلّی لقبلتکم و أعرف الناس بالقرآن و السنن
أساسا آوردن چنین شعري که ضمنا دید او را نسبت به جایگاه امیر مؤمنان در امر خلافت روشن میسازد- گرچه به عنوان شاهد «3»
در این کتاب دیده میشود «4» « روافض » مثال- خالی از ظرافت و لطف نیست، اما آنچه در حمله او بر شیعه و یا توصیف آنان به
احتمالا کار نسخه برداران بوده؛ زیرا این گونه سخنان، شایسته چنین نویسنده فرزانه و علامه گرانقدري، نیست و به هیچ شخص و
من مات علی » : این حدیث معروف را میآورد « کشّاف » به نقل از صاحب « مودّه » گروهی اهانت نمیورزد. وي هنگام تفسیر آیه
حبّ آل محمد مات شهیدا، ألا و من مات علی حبّ آل محمد مات مغفورا له، ألا و من مات علی حبّ آل محمد مات تائبا، ألا و
.53 - من مات علی حبّ آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان، ألا و من مات علی بغض آل ( 1) همان، ج 10 ، ص 54
2) من نمیدانستم که امر خلافت و ولایت از بنی هاشم و ابو الحسن گردانده میشود. )
3) مگر نه اینکه او (ابو الحسن) اولین کسی بود که بر قبله نماز خواند و آگاهترین مردم به قرآن و سنت بود. )
خَرُّوا لَهُ سُجَّداً؛ پیش او به سجده در » آورده شده؛ لذا آیه « لام » است که « صلّی لقبلتکم » ر. ك: همان، ج 18 ، ص 212 . شاهد در
100 ) دلیل بر آن نمیشود که به خود یوسف سجده کردهاند؛ بلکه او را قبله قرار داده و به خدا سجده : یوسف 12 ) « افتادند
کردهاند.
. 4) همان، ج 12 ، ص 21 و 29 )
ص: 278
و من میگویم: آل محمد کسانی هستند که » : سپس میگوید «1» .« محمد جاء یوم القیامۀ مکتوبا بین عینیه: آیس من رحمۀ اللّه
نسبتشان به او (محمد) برسد و هر کس نسبتش به او بیشتر و شدیدتر باشد جزو آل محمد به حساب میآید و بدون شک فاطمه و
علی و حسن و حسین، وابستگی و تعلقشان به پیامبر از همه بیشتر بوده و این مسأله از نظر نقل متواتر هم کاملا مشخص است. پس
روشن است که آل، همانان هستند.
همان نزدیکان و خویشاوندان هستند یا منظور امت اوست، اختلاف است. پس اگر آن را به معناي « آل محمد » در اینکه مقصود از
قرابت و خویشاوندي بگیریم، اهل بیت او آل اویند و اگر به معناي امتی که دعوت او را پذیرفتهاند بگیریم باز هم آنان آل اویند؛
صفحه 190 از 392
زیرا سرآمد پذیرفتگانند. پس به هر تقدیر، آنان آل محمّدند. اما در اینکه کسانی جز آنان نیز جزو آل هستند یا نه جاي اختلاف
صاحب کشّ اف روایت کرده است: هنگامی که این آیه نازل شد، پرسیدند: یا رسول اللّه! خویشاوندان تو چه » : میگوید «! است
کسانی هستند که مودّت آنان بر ما واجب شده است؟ فرمود:
علی و فاطمه و پسرانشان. پس ثابت شد که این چهار نفر خویشاوندان پیامبرند و در این صورت باید مورد تعظیم و تکریم و مودت
ویژه قرار گیرند. دلایلی نیز در تأیید این مطلب وجود دارد:
و وجه استدلال مربوط به آن در گفتار قبلی بیان شد. «2» إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی » : نخست، این آیه شریفه که میفرماید
دوم اینکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بدون شک فاطمه علیها السّلام را دوست میداشت و فرموده بود:
و- طبق نقل متواتر- علی و حسن و حسین را هم دوست میداشت. پس بر همه امت واجب «3» ؛« فاطمۀ بضعۀ منّی یؤذینی ما یؤذیها »
هر که با حبّ آل محمد بمیرد، شهید است، و هر که با حب آل محمد بمیرد هنگام مرگ » ( است که در دوست داشتن آنان ( 1
گناهانش آمرزیده شده، و هر که با حب آل محمد بمیرد توبهاش پذیرفته شده و هر که با حب آل محمد بمیرد مؤمن و در حالت
کمال ایمان مرده و هر کس با بغض آل محمد بمیرد در روز قیامت در حالی محشور میشود که بین دو چشمش نوشته شده است:
.« این شخص از رحمت خدا مأیوس است
.23 : 2) شوري 42 )
.« فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است » (3)
ص: 279
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ » و «2» « فَلْیَحْ ذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ » و «1» « وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ » : همانند پیامبر عمل کنند؛ به دلیل آیات ذیل
«4» .« لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَۀٌ » و «3» « تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ
اللّهم » : مقام بزرگی است و به همین علت دعا براي آنان را در خاتمه تشهد نماز قرار داده است که ،« آل » سوم اینکه دعا کردن براي
و این تعظیم و گرامیداشت در حق هیچکس جز آل محمد وجود « صلّ علی محمد و علی آل محمّد و ارحم محمدا و آل محمد
ندارد و همه اینها دلیل آن است که حبّ آل محمد فریضه است.
شافعی (رضی اللّه عنه) در این باره میگوید:
یا راکبا قف بالمحصّب من منی واهتف بساکن خیفها و الناهض
«5»
سحرا إذا فاض الحجیج الی منی فیضا کملتطم الفرات الفائض
«6»
أعلمهم أنّ التشیّع مذهبی إنّی أقول به و لست بناقض
«7»
« إن کان رفضا حبّ آل محمّد فلیشهد الثقلان أنّی رافضی
ابن حجر عسقلانی از ابن خلیل سکونی با ذکر سند از ابن طباخ نقل میکند که: «8»
فخر رازي شیعی بوده و محبت اهل بیت را مانند شیعیان بر محبت دیگران مقدم میداشته و حتی در بعضی از نوشتههایش گفته »
«9» .« است که: علی علیه السّلام بر خلاف دیگران، شخصی شجاع بود
او شبهات مخالفان مذهب را در نهایت قوّت و تحقیق میآورد و سپس با نیرنگ، به پیروي از مذهب اهل سنّت » : طوفی میگوید
تظاهر میکند. بعضی از مردم به همین سبب وي را متهم میسازند و به وي نسبت میدهند که او با این روش اعتقادات خود را
صفحه 191 از 392
.158 : اعراف 7 .« و از او پیروي کنید تا هدایت شوید » (1) «10» .« یاري میدهد ولی به آن تصریح نمیکند
.63 : نور 24 .« و باید کسانی که با فرمان وي مخالفت میکنند بترسند » (2)
.31 : آل عمران 3 .« اي پیامبر بگو: اگر خدا را دوست میدارید از من پیروي کنید تا خدا شما را دوست بدارد » (3)
.21 : احزاب 33 .« و بتحقیق پیامبر براي شما الگوي نیکویی است » (4)
.« اي سواره، هنگامی که در منی به محصّب رسیدي توقف کن و با صداي بلند به ساکنان خیف اعلام کن » (5)
.« در سحرگاهان که حاجیان همسان رود خروشان فرات به سوي منی سرازیر میشوند » (6)
.« به آنان اعلام کن که تشیع مذهب من است. من آن را میگویم و تناقض نگفتهام » (7)
ر. ك: تفسیر .« و بگو که: اگر حبّ آل محمد نشانه رافضی بودن است، پس اي جن و انس شاهد باشید که من رافضی هستم » (8)
.165 - کبیر، ج 27 ، ص 166
. 9) لسان المیزان، ج 4، ص 429 )
. 10 ) طوفی، الإکسیر فی علم التفسیر، ص 26 . لسان المیزان، ج 4، ص 428 )
ص: 280
و در این روز در سال 606 ، فخر رازي ملقب » : شیخ محمد بهاء الدین عاملی در مورد حوادث ماه شوال، در روز عید فطر میگوید
به امام که در اصل از مازندران بود ولی در ري متولد شد، وفات یافت. او به تشیع گرایش داشت و این مسأله بر هر کس که
«1» .« تفسیرش را بررسی کند پوشیده نیست. قبر او در شهر هرات میباشد
امام المشککین
از جمله ویژگیهاي امام فخر رازي این است که به مسائل مختلف ادب و کلام و فلسفه و اصول وارد میشود و از آن خارج نمیشود
مگر آنکه انبوهی از شک و ابهام را در مورد آن مسأله بر جاي میگذارد که چه بسا منشأ ایجاد اشکال یا اشکالات فراوانی
میگردد؛ ولی به این اشکالات جز جوابهاي ضعیف و سست نمیدهد و خواننده را در حیرت و سرگردانی رها میکند. آیا شخصی
همچون فخر رازي از جواب به این مسائل عاجز و ناتوان است و یا اینکه از روي عمد به این کار دست میزند؟! معروف است که
رازي در اصول عقاید، اشعري مذهب است و به جبر اعتقاد داشته؛ ولی هنگام پرداختن به مسائل کلامی نظریات مذاهب مخالف
اشعري را بیان میکند؛ چنانکه گاهی منجر به تضعیف مذهب اشعري میگردد.
و کتاب « قرطبی » عظیمترین مجموعههایی که من در تفسیر دیدهام کتاب » : نجم الدین طوفی بغدادي- از علماي قرن هفتم- میگوید
از امام فخر رازي است ولی بیش از اندازه لغزش و اشتباه در آن وجود دارد. شیخ شرف الدین نصیبی مالکی « مفاتیح الغیب »
تألیف کرده و در آن، مطالب بیهوده و غیر واقعی آن « المآخذ علی مفاتیح الغیب » میگوید: استادش سراج الدین مغربی کتابی به نام
کتاب را در دو جلد بیان کرده و بر آن اشکال زیادي گرفته است؛ مخصوصا آوردن شبهات مخالفان مذهب و دین به صورتی قوي
و محکم و آوردن جواب اهل حق به صورت ضعیف و فریبنده.- طوفی میگوید:- این روش فخر رازي در اکثر کتب کلامی و
ص 25 که ،« توضیح المقاصد » فلسفیاش، مانند الاربعین، المحصّل، النهایۀ، المعالم، المباحث المشرقیه ( 1) ر. ك: رساله مختصر
. چاپ شده و نیز همان کتاب، انتشارات کتابخانه مرعشی، ص 537 « المجموعۀ النفیسه » ضمن مجموعهاي به نام
ص: 281
و غیره دیده میشود؛ در حالی که برخی او را متهم میسازند و میگویند او با این روش اعتقادات خود را تقویت میکرده و جرأت
آشکار ساختن آن را نداشته است.
صفحه 192 از 392
وي- همان طور که هنگام مرگ در وصیت نامهاش اظهار داشته- اشتیاق زیادي براي رسیدن به حق » : در مورد علت آن میگوید
داشت؛ از همین رو، تمام توان و استعدادش را در بیان شبهات دشمنان و مخالفان به کار گرفت تا اینکه سخنی براي آنان باقی
نماند؛ اما در ارائه جواب، نیروي خود را از دست داده بود و سستی نشان میداد؛ و ما میدانیم که از نظر روحی و روانی وقتی کسی
تمام توانش را در کاري صرف نماید از پرداختن به کاري دیگر ناتوان میماند و نیروي نفس و روح معادل با نیروي بدن است.
به ذکر این مسأله پرداخته و صحّت این نظر را تأیید کرده است؛ زیرا وي ملزم بوده که « نهایۀ العقول » خود وي در مقدمه کتاب
مذهب مخالف را به طور کامل بیان کند چنانکه اگر خصم بخواهد به بیان نظر خویش بپردازد نتواند چیزي بر آن بیفزاید یا از آن
را بیان کرده، سپس خواسته است به آن جواب دهد؛ اما از عهده « جهت » ادلّه قائلین به « الاربعین » بکاهد و به همین علت در کتاب
«1» .« آن برنیامده و در دو جا به گونهاي ناگوار دچار مغالطه شده و آن را در مواضع متعددي بیان کرده است
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا » : از جمله مواردي که ظاهرا درباره مذهب خویش یعنی مکتب اشعري، به بحث پرداخته، هنگام تفسیر این آیه است
اهل سنت (منظورش اشاعره است) به این آیه و آیات مشابه » : وي میگوید «2» .« سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
تَبَّتْ یَدا أَبِی » و «4» « ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً ... سَأُرْهِقُهُ صَ عُوداً » و «3» « لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ » : دیگري چون
. استدلال کردهاند که تکلیف ما ( 1) الاکسیر فی علم التفسیر، ص 26 و 27 «5» « لَهَبٍ
بقره .« در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند- چه بیمشان دهی، چه بیمشان ندهی- برایشان یکسان است و ایمان نخواهند آورد » (2)
.6 :2
.7 : یس 36 « آري، گفته [خدا] درباره بیشترشان محقق گردیده است؛ پس آنان ایمان نخواهند آورد » (3)
.17 : مدثّر 73 .« مرا با آنکه [او را] تنها آفریدم واگذار ... به زودي او را به بالا رفتن از [گردنه عذاب وادار میکنم » (4)
.1 : مسد 111 .« بریده باد دو دست ابو لهب » (5)
ص: 282
.« لا یطاق جایز است
سپس در تقریر و تبیین این استدلال، پنج وجه را ذکر کرده است:
نخست آنکه خداوند از اشخاص معینی خبر داده که هرگز ایمان نمیآورند؛ پس اگر آنان ایمان آورند، دروغ بودن خبر خدا لازم »
میگردد.
دوم آنکه چون خداوند از کفر آنان آگاه است، ایمان آوردن آنان مستلزم تبدیل علم خداوند به جهل میشود.
سوم اینکه علم به عدم ایمان، وجود ایمان را محال میسازد؛ زیرا علم در صورتی علم است که مطابق با واقعیت باشد و علم به عدم
ایمان در صورتی مطابق با واقع است که ایمانی وجود نداشته باشد؛ بنابراین اگر ایمان- با علم به عدم ایمان- تحقق یابد یعنی در
یک زمان هم موجود است و هم معدوم؛ و این محال است. پس امر به ایمان با وجود علم خداوند به نبود آن، جمع بین ضدین
است، بلکه جمع بین عدم و وجود است و در هر صورت محال میباشد.
چهارم اینکه خداوند اینان را- یعنی کسانی را که گفته است ایمان نمیآورند- مکلف به ایمان نموده و ایمان تصدیق خداوند است
در آنچه از آن خبر داده؛ و از جمله چیزهایی که خداوند خبر داده، آن است که آنان هرگز ایمان نمیآورند؛ در حالی که آنان به
ایمان مکلف شدهاند و این تکلیف، جمع بین نفی و اثبات است.
پنجم اینکه خداوند بر کفار عیب گرفته که آنان میکوشند کاري بر خلاف آنچه خداوند در این آیه خبر داده است انجام دهند:
«1» .« یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ »
پس ثابت شد که تصمیم بر انجام کاري خلاف آنچه خداوند از آن خبر داده، تصمیم بر تبدیل و تغییر کلام خداست و این چیزي
صفحه 193 از 392
است که از آن نهی شده و در اینجا خداوند خبر داده است که آنان هرگز ایمان نمیآورند؛ پس کوشش براي ایمان آوردن آنان،
اقدامی است براي تبدیل و تغییر کلام خدا- که آنهم نهی شده است- و ترك کوشش براي ایمان آوردن آنان هم مخالف دستور
میخواهند دستور خدا را دگرگون کنند. بگو: هرگز از ما پیروي نخواهید کرد؛ خداوند پیشاپیش » ( خداست؛ بنابراین انجام ( 1
.15 : فتح 48 .« درباره شما چنین گفته است
ص: 283
.« دادن و انجام ندادن آن، هر دو، نکوهیده و مذموم است
این وجوه و این گفتارها مخالف اصول اعتزال است و محقّقان گذشته و حال، آنها را در دفع و هدم اصول معتزله به » : او میگوید
.« کار بردهاند و معتزله با هر جواب ممکن و قانع کننده سعی در جواب دادن به این موارد کردهاند
البته در این وجوه پنجگانه- که پنداشته است براي پذیرفتن جواز تکلیف ما لا یطاق دلایل محکم و استواري هستند- و گمان کرده
است که خصم آنان، یعنی معتزله، هر اندازه قدرت و توان داشته باشند در جواب دادن به آن عاجزند! آثار سستی و ضعف کاملا
هویداست؛ زیرا اساس آن این است که علم ازلی الهی به بیایمانی کافران تعلق یافته و وجود علم به هر صورتی که باشد، علّت
وقوع معلوم نیست؛ بلکه وقوع معلوم در زمان خاص خود، علت به حصول آن علم است. پس علم تابع معلوم است؛ لذا اگر فرض بر
ایمان آنان شود، علم به ایمان، حاصل است. پس علم قدیم، اصل نیست؛ بلکه فرع تحقق معلوم در زمان خود است؛ همان طور که
پس اگر فرض شود ایمان مکلّف، واقعی است، نتیجه آن، علم ازلی خدا به .« علم تابع معلوم است » : ابو الحسین بصري میگوید
ایمان اوست. مهم این است که مکلف در انتخاب کفر و ایمان مختار است؛ پس هر کدام محقق شود، خداوند آن را در ازل
میدانسته و علم خدا، سبب نمیشود که از مکلف سلب اختیار شود. این براي کسی که تدبّر و تعمّق کند واضح است و گمان
نمیکنم این مسأله بر شخصی مثل فخر رازي که صاحب ذهنی روشن بوده، مخفی باشد. آري، این تظاهري است در دفاع از مذهب
رسمی که از جانب حکومتهاي زمان بر مردم تحمیل شده و همین تظاهر او را وادار به ذکر وجوهی کرده که ضعف و سستی بر
چهره آنها مشخص است و براي هماهنگی با جوّ حاکم مجبور به سازگاري با وضع موجود گردیده است و به همین علت میبینیم
هنگامی که به ذکر دلایل معتزله میپردازد، آن دلایل را با قدرت و دقت و احاطه و تفصیل بیان میکند؛ چنانچه مجالی براي امکان
قبول وجوه و استدلالات اشعري باقی نمیگذارد.
او دلایل معتزله را در سه مورد میآورد: نخست ممانعت نکردن از کفر و ایمان؛ دوم اینکه وجود علم، مستلزم عمل نکردن نیست؛ و
سوم نقض این وجوه پنجگانه
ص: 284
را- به تفصیل- بیان میکند که بخشی از آن از این قرار است:
خلاصه مورد اول این است که: قرآن .« من جواب اهل اعتزال را- به یاري خداوند- در حد امکان بیان میکنم » : فخر رازي میگوید
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ » پر است از آیاتی که دلالت میکند هیچ مانعی بر سر راه پذیرش ایمان وجود ندارد؛ مانند آیه
.«3» « فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ » و «2» « ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا » و «1» الْهُدي
صاحب بن عبّاد میگوید: چگونه به بنده دستور میدهد ایمان بیاورد در حالی که او را از آن باز میدارد؟ یا او را از کفر نهی
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی » : مینماید در حالی که کفر را بر وي تحمیل کرده است؟! خداوند همچنین میفرماید
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ » : و میفرماید «4» « اللَّهِ حُجَّۀٌ بَعْدَ الرُّسُلِ
پس وقتی که خداوند متعال براي آنان عذري باقی نمیگذارد و زمینه آن را از بین میبرد، اگر علم خداوند به .«5» نَذِلَّ وَ نَخْزي
کفر آنان و خبر دادن از آن، مانعی براي ایمان آوردنشان تلقّی شود، مسلما از بزرگترین عذرها براي آنان است؛ چنانکه مذمّت
صفحه 194 از 392
در .« آنان بر کفر و انکار، بهترین دلیل بر اختیار و قدرت انتخاب آنان و اینکه مانعی قهري بر سر راه ایمانشان وجود ندارد است
مورد دوم، ده وجه را مبنی بر اینکه معلوم- به سبب علم به آن- تغییر نمیکند آورده است؛ زیرا علم متعلق به معلوم است؛ پس اگر
معلوم، ممکن باشد خداوند آن را ممکن میداند و اگر واجب باشد خداوند علم به وجوب آن دارد و شکی نیست که ایمان و کفر
با توجه به ذات آنها ممکن الوجود است؛ پس اگر به سبب علم، واجب الوجود گردند، نتیجه این میشود که علم در معلوم مؤثّر
.94 : اسراء 17 .« چه چیزي مردم را از اینکه ایمان بیاورند منع کرده است » ( است؛ که ضرورتا ( 1
.39 : نساء 4 .« اگر ایمان میآوردند چه بر سرشان میآمد » (2)
.20 : انشقاق 84 .« چه چیزي سبب شده که آنان ایمان نیاورند » (3)
: نساء 4 .« پیامبرانی بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستادیم تا بعد از آن، مردم در مقابل خدا [بهانه و] حجتی نداشته باشند » (4)
.165
و اگر ما آنان را قبل از ارسال رسل به وسیله عذابی هلاك کنیم میگویند: پروردگارا اگر بر ما پیامبري میفرستادي ما قبل از » (5)
.134 : طه 20 .« اینکه خوار و رسوا شویم، از آیات تو پیروي میکردیم
ص: 285
باطل است.
وَ یَضَعُ » : و میفرماید «2» « ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ » و «1» « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها » : همچنین خداوند متعال میفرماید
با توجه به این آیات چطور ممکن است که خداوند به بندگانش تکلیف ما لا یطاق «3» .« عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ
کند؟! در مورد سوم، جواب معتزله در برابر اشاعره و تخطئه تبدیل علم به جهل و صدق به کذب را از قاضی عبد الجبار نقل کرده
است. کعبی و ابو الحسین بصري میگویند: علم تابع معلوم است؛ پس اگر فرض شود بندهاي مؤمن است، خواهی دانست که علم
ازلی الهی، به حصول ایمان تعلق یافته است و اگر فرض شود کافر است، خواهی دانست که علم ازلی به کفر تعلّق یافته است که-
در واقع- فرض وجود علمی است به جاي علمی دیگر و نه تغییر در علم.
و با همین شیوه قدرت استدلال معتزله و ضعف « این جوابی است که جمهور معتزله بر آن تکیه کردهاند » : فخر رازي میگوید
استدلال مخالفانشان را آشکار ساخته و قضاوت درباره آن را بر عهده خواننده گذارده است، تا طبق فطرت خویش دریابد که انسان
داراي اراده و قدرت انتخاب است و خداوند هرگز کسی را بیرون از طاقتش مکلّف نمیسازد و همین شیوه در برخورد با مسائل
مورد اختلاف میان اشاعره و معتزله، و گذاشتن قضاوت آن بر عهده فطرتها، بخوبی آشکار میسازد که امام فخر رازي به مکتب
اشعري چندان عنایتی ندارد و مکتب اعتزال را مکتب برتر میداند. دلیل آن اینکه هیچگاه بر دلایل اهل اعتزال، خرده چندان مهمّی
نگرفته است؛ بلکه به طور کامل و وافی آن را بیان کرده است و این خود، واقعیّت گرایش او را میرساند.
وي پس از بیان دلایل هر دو طرف در این خصوص، شبهاتی را مطرح میسازد و سخنان شک برانگیزي بیان میکند و آنها را به
.286 : بقره 2 .« خداوند بر هیچ کس جز به اندازه توانایی او تکلیف نمیکند » ( شکّاکانی نسبت میدهد که از روي ( 1
.78 : حج 22 .« در دین بر شما سختی قرار نداده است » (2)
.157 : اعراف 7 .« و از [دوش آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است برمیدارد » (3)
ص: 286
بدان که این بحث منشأ گمراهیهاي زیادي شده است؛ از » : عناد و خصومت چنین مباحثی را وارد علم کلام نمودهاند. میگوید
جمله آنکه منکران تکلیف و نبوت گفتهاند: ما سخنان معتقدان به جبر- یعنی اشاعره- را شنیدیم و آن را قوي و محکم یافتیم و این
جوابهایی که معتزله دادهاند بیشتر شبیه خرافه است و شخص عاقل به آن توجهی نمیکند. سخنان معتزله را شنیدیم که میگویند
صفحه 195 از 392
جبر با تکلیف سازگار نیست و [لی جوابی که جبریّون دادهاند بسیار ضعیف و سست است. مجموعه این دو کلام، سخنی قوي در
و این گونه، در هنگام بررسی و ارائه نظریّات، «! ردّ اصل تکلیف است و اگر اصل تکلیف باطل باشد رسالت پیامبران بیهوده است
چه مخالف و چه موافق، شک و تردیدهایی را در خواننده القا میکند.
سپس اشکالات دیگري را که طاعنان بر قرآن و اسلام گرفتهاند، به دنبال مناظره بین جبریها و قدریها نقل مینماید و نتیجه میگیرد
که رجوع به مسائل عقلی منشأ کفر و گمراهی میگردد و به همین سبب گفتهاند: هر کس در علم کلام تعمق کند کفر میورزد.
سپس به دنبال شک و تردیدهایی دیگر- طوري که خود میخواهد- میرود و در ضمن آن، داستان جالبی از عبد اللّه بن عمر نقل
میکند؛ بدین ترتیب:
شخصی نزد وي آمد و گفت: اي ابو عبد الرحمان (کنیه عبد اللّه بن عمر) گروهی مرتکب گناهان کبیره میشوند و میگویند انجام
این کبایر در علم خدا بوده و ما چارهاي جز انجام آن نداریم. عبد اللّه بن عمر از این سخن سخت ناراحت شد و گفت: آري،
خداوند نسبت به انجام گناهان داناست؛ ولی این دانستن، کسی را به انجام گناه وا نداشته است (علم، مایه تحمیل معلوم نیست).
علم خدا در مورد شما، مانند آسمانی است که شما را در بر گرفته و زمینی است که شما را » : پدرم گفت از پیامبر شنیدم که فرمود
احاطه کرده است؛ همان طور که نمیتوانید از این آسمان و زمین خارج شوید، از محدوده علم خدا هم نمیتوانید خارج شوید و
.« همان گونه که آسمان و زمین نمیتواند شما را وادار به گناه کند، علم خدا هم شما را وادار به انجام گناهان نکرده است
منظورش این است که علم ازلی خداوند، بر اعمال بندگان محیط است، ولی سبب و علت انجام آن نیست؛ زیرا علم قبلی خداوند
تابع رفتار بعدي بندگان است.
ص: 287
بندگان هر طور عمل کنند خداوند آن را میداند؛ بدون اینکه علم خدا در اراده بنده مؤثر باشد. این مطلب روشنی است که بر
اخبار و روایاتی که جبریّه و » : کسی چون فخر رازي پوشیده نیست؛ ولی شاید تجاهل کرده که به دنبال حدیث یاد شده گفته است
قدریّه نقل کردهاند فراوان است و غرض از نقل این حدیث بیان آن است که شایسته پیامبر نیست چنین سخنی بگوید؛ زیرا گفتاري
متناقض و باطل است.
متناقض است به این دلیل که آغاز آن بر جبر و دنباله آن بر اختیار دلالت میکند و باطل است؛ چون علم به عدم ایمان و علم به
«1» .« وجود آن ضد هم هستند و تکلیف به ایمان آوردن همراه با علم به نبود ایمان، تکلیف به جمع بین نفی و اثبات است
شاید فخر رازي- با این دریافت از حدیث- بر گمراهی پیشین خود ادامه میدهد و یا به آن تظاهر میکند.
« قالَ أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ. قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِ راطَکَ الْمُسْتَقِیمَ » بر همین شیوه در تفسیر آیه
بزرگانمان به این آیه استدلال کردهاند که رعایت مصالح دینی و دنیوي بندگان بر خداوند واجب نیست و توضیح » : میگوید «2»
آن این است که ابلیس مهلت بسیار طولانی از خداوند خواست و خداوند هم این مهلت را به او داد و سپس خود ابلیس بیان میکند
که درخواست مهلت براي فریب خلق و گمراهی آنان و ایجاد وسوسه در دلهایشان بود و خداوند هم میدانست که بسیاري از
وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا » : مردم، ابلیس را اطاعت مینمایند و وسوسههاي او را میپذیرند؛ چنانکه خداوند میفرماید
پس معلوم میگردد که دادن مهلت طولانی به ابلیس منشأ پیدایش مفاسد عظیم و کفر فراوان است. حال «3» .« فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
اگر خداوند مراعات مصلحت بندگانش را مینمود از مهلت دادن به او خودداري میکرد. اما از آنجا که خداوند به او مهلت داده
.42 - میفهمیم که رعایت مصلحت بندگان بر خداوند واجب نیست. ( 1) تفسیر کبیر، ج 2، ص 47
ابلیس گفت مرا تا روز قیامت مهلت بده. خداوند به او گفت: تو از مهلت داده شدگانی. پس ابلیس گفت: به این علت مرا » (2)
.14 -16 : اعراف 7 .« گمراه کردي، آنان را (بندگانت را) از راه مستقیم تو باز میدارم
صفحه 196 از 392
.« و شیطان گمان خود را در مورد آنان راست یافت، و آنان از او پیروي کردند جز گروهی از مؤمنین » (3)
.20 : سبأ 34
ص: 288
مطلب دیگري که این قول را تقویت میکند این است که خداوند پیامبران را براي هدایت خلق فرستاد، در حالی که از وضع ابلیس
آگاه بود و میدانست که او مردم را جز به کفر و الحاد به چیز دیگري فرا نمیخواند. سپس خداوند پیامبران را که هادیان خلق
بودند میراند، ولی ابلیس و شیاطین دیگر را که داعیان مردم به کفر و فساد بودند باقی نگه داشت؛ حال آنکه کسی که خواهان
مصلحت بندگان است، از این کار خودداري میکند.
معتزله میگویند: بزرگان ما در این مسأله چندین نظریه دارند. جبّائی میگوید: بر هر دو فرض (بود و نبود شیطان) وضعیت فرقی
ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ » : نمیکرد؛ زیرا افراد گمراه اگر ابلیس هم نبود باز هم گمراه میشدند و دلیل آن این آیه است
آري، اگر کسی به سبب او گمراه شود بقاي وي عامل فساد است. ابو هاشم میگوید: جایز است که عدهاي به واسطه «1» .« الْجَحِیمِ
او گمراه شوند. آفرینش او بر شیوه آفرینش فزونی شهوت بیشتر است؛ زیرا فزونی شهوت مستوجب انجام عمل قبیح نمیگردد؛ جز
اینکه امتناع از انجام آن را مشکلتر میکند و شخص، به سبب زیادي مشقت و رنجی که میکشد ثواب بیشتري به دست میآورد.
.« پس در اینجا به سبب ابقاي شیطان، امتناع از زشتیها مشکلتر و سختتر میگردد؛ ولی به مرحله جبر و اضطرار نمیرسد
شیطان ناگزیر باید زشتیها را زیبا جلوه دهد و مشخص است که حالت انسان با این عمل شیطان یا بدون » : فخر رازي جواب میدهد
آن، یکسان نیست. پس تزیین این قبایح باعث اقدام به ارتکاب آن میگردد که همان افکنده شدن در دام فساد است و مسأله
افزایش شهوت دلیل دیگري است بر اینکه خداوند مصلحت بندگان را نمیخواهد و از آنجا که دفع کیفر ابدي از بزرگترین
کسی را بر او » ( نیازهاي بندگان است، اگر پروردگار عالم مراعات حال آنان را میکرد محال بود که این بزرگترین نیاز را براي ( 1
. 162 و 163 : صافات 37 .« (خداوند) فریب نمیدهید. جز آنکه به دوزخ سوزد
ص: 289
«1» .« کسب ثواب بیشتر که نیاز و ضرورتی به آن نبود، وا گذارد
بنگر که چگونه با این سبک بحث، اصحابش را مفتضح و رسوا میسازد و حکمت خداوندي را نفی میکند؛ در حالی که خداوند
حکیم است و جز از روي مصلحت کاري نمیکند و مصلحتی که او مراعات میکند به بندگانش برمیگردد؛ زیرا او خود ذاتا غنی
مطلق است. گذشته از این، قاعده لطف را که ناشی از مقام حکمت خداست و منجر به نزدیک شدن بندگان به اطاعت و دوري
آنان از معصیت میگردد، نفی میکند؛ در حالی که لطف خدا، خود اساس هدایت تشریعی و بعثت انبیا و انزال کتب آسمانی است
و این مسألهاي است که فخر رازي بدان اعتراف کرده است.
آري، بیشک، خداوند حکیم است و جز از روي حکمت و مصلحتی که نتیجه آن به بندگانش بر میگردد کاري انجام نمیدهد؛
زیرا غنی بالذات است.
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ ... رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّۀٌ » : خداوند میفرماید
«2» .« بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً
پس خداوند متعال، عزیز و مقتدر است و هیچ چیز بر خواست او غلبه نمیکند و جز از روي حکمت کاري انجام نمیدهد و در
تدبیر و تقدیرش نیز مصلحت بندگانش را مراعات میکند. پس بعثت پیامبران و نزول شرایع و کتب براي مصلحت مردم بوده است؛
زیرا طبیعت وجودي و فطري آنها چنین اقتضا میکند و خداوند این نیاز فطري انسان را به منظور اتمام حجت بر آنان، با ارسال
رسولان پاسخ گفت تا دیگر حجتی برایشان باقی نماند.
صفحه 197 از 392
. در حدود هشتاد جا در قرآن تصریح شده که خداوند حکیم علیم، حکیم خبیر و ( 1) تفسیر کبیر، ج 14 ، ص 39 و 40
ما همچنانکه به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم ...- پیامبرانی که بشارتگر و هشدار دهنده بودند- تا پس از [فرستادن » (2)
.163 -165 : نساء 4 .« پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتی براي مردم باقی نمانده باشد، و خدا توانا و حکیم است
ص: 290
عزیز حکیم است و اینها نشان دهنده علم و حکمت خداست که جز از روي احاطه و قدرت و حکمت کاري انجام نمیدهد.
امّا مسأله آفرینش ابلیس و مهلت دادن به او و توانایی او در اغواي مردم، مسألهاي است که به مصلحت نظام خلقت بر میگردد؛ زیرا
هیچ چیزي در این جهان وجود ندارد که میان دو قطب مثبت و منفی (جاذبه و دافعه) واقع نشده باشد و بر همین اساس است که
هستی، قوام و استواري خود را یافته است و اگر انگیزه شر و ناپسند وجود نداشت، اقدام به انجام کارهاي خیر و پسندیده، فضیلتی
نداشت؛ بلکه تمایل به خوبیها در صورتی معنا دارد که جاذبه بدي هم وجود داشته باشد.
پس آدمی به طور یکسان و مساوي بین انگیزههاي خیر و شر قرار گرفته و در تمایل به سوي هر کدام که بخواهد آزاد و مختار
است و بر اراده و انتخاب خیر و شر، قدرت دارد؛ اگر خیر و نیکی را برگزیند ناشی از اراده و خواست خود او است و فضیلت و
ارزش به حساب میآید و اگر شر و بدي را برگزیند ناشی از اراده و تسلیم وي در برابر هواي نفس خود است؛ که نوعی پستی و
رذیلت است؛ و هیچ فضیلت و رذیلتی نیست که با انگیزههاي انتخاب خیر و شر همراه نباشد و آدمی در انتخاب آن، اراده و اختیار
نداشته باشد.
وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ » : اما شیطان، سلطهاي بر انسان ندارد؛ تنها او را به سوي بدیها فرا میخواند
«3» . و خداوند است که نیرومند و چیره است «2» البته کید شیطان همان گونه که در قرآن آمده، ضعیف است «1» ،« لِی
و شیطان میگوید:] من بر شما قدرت و تسلطی نداشتم؛ جز آنکه شما را ] » (1) ،«4» « کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِیزٌ »
.22 : ابراهیم 14 .« دعوت کردم و شما هم مرا اجابت کردید
.76 : نساء 4 .« إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً » (2)
.66 : هود 11 .« إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِیزُ » (3)
.« خداوند مقدّر کرده است که: من و پیامبرانم پیروز شویم و البته خداوند بسیار قدرتمند و مقتدر است » (4)
.21 : مجادله 58
ص: 291
«1» . إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا »
،«2» « وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ » در تفسیر آیه
میبینم که فخر رازي به بحث در مورد مسائل مربوط به امامت، از دیدگاه امامیه میپردازد و به شرط عصمت اشاره مینماید و
دلایل محکمی را در اثبات این مسأله از دیدگاه امامیه بیان میکند و سپس به جواب دادن به آن میپردازد؛ ولی آن را، چندان قويّ
و محکم بیان نمیکند.
امامیه با استناد به این آیه، بر امامت شیخین (ابوبکر و عمر) اشکال » : میگوید « قالَ لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ » در توضیح عبارت
گرفتهاند؛ با این استدلال که قبل از اسلام کافر بودهاند و در آن حالت ظالم به شمار میرفتهاند و شرك هم- طبق فرموده قرآن-
ظلم عظیمی است؛ بنابراین، عهد امامت به آنان نمیرسد و آنان به رغم معصوم نبودن، آن منصب را گرفتهاند و صلاحیت آن را
.« نداشتهاند
سپس- بر حسب ظاهر- میکوشد تا به این استدلال به دو گونه پاسخ گوید:
صفحه 198 از 392
نخست آنکه، این استدلال مبنی بر آن است که اوصاف [مثلا شرك و بتپرستی ، بر کسانی که در گذشته، مبادي آن اوصاف را »
داشتهاند و اکنون ندارند اطلاق شود؛ در صورتی که علماي اصول آن را نپذیرفتهاند. دوم آنکه منظور از امامت در این آیه، نبوت
«3» .« است؛ لذا کسی که لحظهاي به خداوند کفر ورزیده است صلاحیت نبوت ندارد
استدلال امامیه متوقف بر این نیست که اوصاف، بر فاقدین کنونی اطلاق میشود یا نمیشود؛ بلکه در همان حال که اینان شرك
ما پیامبران و » ( آنان را فرا گرفت. بدین معنا که مشرك در حال شرك ( 1 « لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ » میورزیدند، خطاب ابدي
.51 : غافر 40 .« مؤمنان را در دنیا یاري و کمک مینمایم
آنگاه که خداوند ابراهیم را با کلماتی آزمود و او آنها را به اتمام رسانید به او گفت: من تو را امام مردم قرار دادم. [ابراهیم » (2)
.124 : بقره 2 .« گفت: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمیرسد
. 3) تفسیر کبیر، ج 4، ص 41 و 42 )
ص: 292
مخاطب این سخن میشود و شایستگی او براي امامت، براي همیشه از او سلب میگردد؛ زیرا با این سستی بنیادین که از خود نشان
داده، خود را براي همیشه از چنان عنایت والایی محروم ساخته است؛ و امام فخر رازي به این حقیقت اذعان دارد.
بنابراین، این آیه بر صلاحیت نداشتن کسی که حتی لحظهاي کفر و یا شرك ورزیده تأکید دارد. کسی که به خداوند کفر و یا
شرك ورزیده، هم به خویش و هم به خداي خویش ظلم کرده است و تا ابد از ظالم سلب صلاحیت میشود؛ اگر چه بعدا توبه کند
و مؤمن شود؛ این از ویژگیهاي ظلم است که حکمی عام و ابدي بر آن مترتبت میشود؛ مانند سرقت که حکم آن قطع دست است
او را فرا گرفته «1» « فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما » و اجراي این حکم چه در حال سرقت و چه بعد از آن ثابت است؛ زیرا در حال سرقت، خطاب
است؛ گرچه در موقع قطع ید، در حالت سرقت نیست.
مسأله یاد شده از قبیل همین موارد است یعنی مانند دزدي و زنا و شرابخواري که حکم آنها به مجرد حدوث مبدأ، ثابت میگردد و
تا زمان اجرا به قوت خود باقی است.
مانند احکام دیگر است: دست دزد قطع میگردد؛ زناکار تازیانه میخورد، شرابکار « عهد من به ظالم نمیرسد » : پس این حکم که
حد زده میشود و حکم اینها هم پس از لحظه ارتکاب تا زمان اجرا ثابت است و تنها به لحظه ارتکاب اختصاص ندارد.
امامت در اینجا چیزي وراي نبوت است و امام، الگو و أسوه مردم است که امامت و رهبري مطلق امت را بر عهده دارد؛ زیرا این
مقام در زمانی به حضرت ابراهیم داده شد که وي منصب نبوت را دارا بود؛ یعنی مقام امامت را پس از مقام نبوت به دست آورد؛ به
.38 : مائده 5 .« پس دستشان را ببرید » ( همین دلیل، این مقام شامل خلافت که رهبري عامه امت ( 1
ص: 293
است نیز میشود و چنان که امامت به این معنا باشد به کسی که لحظهاي به خداوند کفر ورزیده است نمیرسد و کسی جز شخص
معصوم صلاحیت این مقام را ندارد.
دلیل دیگري که امامیه بدان تمسک جستهاند و فخر رازي از آن غفلت کرده است این است که این آیه صلاحیت را از هر کس که
به خود نیز ستمی روا داشته، منتفی دانسته است و ظلم به نفس، شامل تمامی گناهان است؛ لذا کسی که احتمال دارد گناه کرده
باشد- یعنی معصوم نباشد- براي امامت ناشایسته خواهد بود و از همین رو، عصمت شرط امامت است؛ چه قرین نبوّت باشد چه
نباشد. لذا به همان دلیل که پیامبر براي امامت امت باید معصوم باشد، جانشین او نیز باید معصوم باشد.
مباحث بیهوده
صفحه 199 از 392
گاه در این تفسیر عظیم و ارزشمند، مباحث بیهودهاي مشاهده میشود که در زندگی بشري جایی ندارد و از لحاظ علمی و عملی
نیز هیچگونه فایدهاي ندارد؛ اما فخر رازي به آنها پرداخته است که گمان میکنم جنبه تفریح و تفنّن داشته است. البته این مباحث،
از آن مجادلات طولانی و بیهودهاي که وي صفحات زیادي از تفسیر خود را با آنها ضایع نموده و مسلما ذکر نکردن آنها بهتر و
شایستهتر بود جداست.
از جمله این مباحث، مسأله ششم است درباره اینکه آسمان برتر است یا زمین؟
«1» . که پس از آن نیز براي تفضیل و ترجیح هر کدام وجوهی را ذکر نموده است
در مسأله دوم که فضایل پنجگانهاي را براي آسمان بر میشمارد، در مسأله سوم هم به بیان «2» « السّماء بناء » همچنین در تفسیر
«3» . فضایل آسمان از جمله وجود خورشید و ماه و ستارگان در آن میپردازد و براي هر کدام وجوهی را بیان میکند
با این گونه مسائل بیارزش صفحات زیادي از تفسیر خود را پر میکند که بر ( 1) تفسیر کبیر، ج 2، ص 105 و 106 در تفسیر آیه
22 سوره بقره.
.22 : 2) بقره 2 )
.106 - 3) تفسیر کبیر، ج 2، ص 109 )
ص: 294
فراغت بال و رفاه حال این مفسر بزرگ دلالت دارد.
گاهی هم به این مسائل جوابهایی میدهد که بیشتر شبیه به شوخی است تا جدّي؛ که با مقام علمی والاي او سازگار نیست؛ مثلا در
میکوشد نزول دفعی (یکباره) قرآن را در ماه رمضان- در شب قدر- بر آسمان «1» « شَ هْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ » ذیل آیه
این کار بر اساس مصلحتی بود که خداوند میدانست؛ یا به خاطر » : دنیا و سپس نزول تدریجی آن را بر زمین توجیه کند. میگوید
فرشتگانی بود که ساکنان آسمان دنیایند یا اینکه مصلحت بود پیامبر وحی را از نزدیکترین محل دریافت کند و یا اینکه به خاطر
«2» .« جبرائیل بود که مأمور فرود آوردن و ابلاغ آن بود
6. تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)
ابو عبد اللّه محمد بن احمد بن ابوبکر انصاري خزرجی اندلسی قرطبی که در سال 671 درگذشت؛ او از عالمان عارف و صاحب
تألیفات سودمندي است. از جمله آثار وي همین تفسیر میباشد که از نظر سبک تألیف و مشتمل بودن بر آراء و اقوال و عنایت به
لغت و ادب و فقه و کلام، از بهترین تفاسیر به شمار میرود. البته عدهاي، از جمله ذهبی احتمالا با تأثر از نام کتاب، این اثر را جزو
تفاسیر فقهی میداند.
تصمیم گرفتم در این کتاب شرحی مختصر، متضمن نکاتی از تفسیر، لغت و اعراب، » : خود تفسیرش را این گونه وصف مینماید
قرائات، پاسخ به منکران، معانی آیات و تبیین اشکالاتی که بر اقوال گذشتگان گرفتهاند و آیندگان هم به دنبال آن رفتهاند، ارائه
.« کنم
وي در این تفسیر به سبک تفاسیر جامع دیگر عمل کرده است؛ بدین صورت که نخست آیه را میآورد و به دنبال آن به ذکر
.185 : بقره 2 .« ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده است » ( مسائل دیگر میپردازد و در ضمن آن ( 1
. 2) تفسیر کبیر، ج 5، ص 185 )
ص: 295
صفحه 200 از 392
شرح تک تک آیات را میآورد و نکات و مواضع مشکل را تشریح مینماید. گاهی سبب نزول آیه را هم متذکر میشود و به ذکر
قرائتهاي مختلف و لغت و اعراب میپردازد و گاهی هم در صورت لزوم اقوال و آراء مفسران و علماي گذشته و معاصر را نقل
میکند.
به هر حال، تفسیري مفید و جالب و میانهرو است که فایده تمام را به خواننده میرساند و مراجعه کننده را از رجوع به تفاسیر دیگر
بینیاز میسازد.
قرطبی براي تفسیر خود مقدمهاي جامع در بیست فصل آورده و مسائل را در آن گنجانیده است که براي خواننده- قبل از ورود به
تفسیر آیات- بسیار مفید و سودمند میباشد.
همچنین سعی کرده که از ذکر اسرائیلیات خودداري ورزد و تا حد توان هم از این مسأله پرهیز نموده است؛ همان طور که ابن عطیه
عمل کرده است؛ هر دو هم در این راه تا حدودي موفق بودهاند. « المحرّر الوجیز » در تفسیر
7. تفسیر بیضاوي (انوار التنزیل و اسرار التأویل)
مؤلف آن قاضی ناصر الدین ابو الخیر، عبد اللّه بن عمر بن محمد علی بیضاوي شافعی است؛ منسوب به بیضاء که شهر معروفی در
فارس بود و تا شیراز هشت فرسخ فاصله داشت. وي سمت قضاوت شیراز را بر عهده گرفت و در سمت خود برجسته، دقیق و خیّر
در سال 685 در گذشت. وي تألیفات ارزشمندي دارد که مهمترین آنها، همین تفسیر است که آن را بر « سبکی » بود و بر طبق گفته
زمخشري نوشته است. « کشّاف » اساس تفسیر
این تفسیر، داراي سبکی لطیف، عباراتی ظریف و قدرت بیانی شگفت است و به همین علت بسیاري از مفسران از جمله فیض
بر آن تکیه کردهاند. بیضاوي در مسائل و نکات معضل و مشکل مربوط به آیات، نظریات -« صافی » کاشانی- در تفسیر
ص: 296
هدایت را به چهار مرحله تقسیم میکند که هر مرحله به دنبال مرحله «1» « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ » دقیقی دارد؛ مثلا در تفسیر
دیگري است و بندگان در هنگام خواندن این آیه، از خداوند میخواهند که آنان را به مراتب اعلاي هدایت، رهنمون سازد؛ و این،
تفسیر لطیف و جالبی است از مسأله هدایت که شاید پیش از او دیگري بدان توجه ننموده است.
اقتباسات فراوانی کرده، آن قسمت از کشّاف را که « کشّاف » میگویند: پیرو مذهب اشعري بوده و به همین جهت با آنکه از تفسیر
مربوط به مذهب اعتزال است در تفسیر خود نیاورده است؛ ولی این گفتار صحیح نیست؛ زیرا او در تفسیر خود پیرو اهل عدل و
تنزیه است و به همین علت میبینیم بسیاري از آیاتی را که ظاهرشان مخالف دلیل عقل است تأویل میکند؛ به عنوان نمونه، در
إلّا قیاما کقیام المصروع؛ مانند » : میگوید «2» « الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِي یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ » تفسیر آیه
و این معنا نوعی ردّ بر کسانی است که گمان میکنند شیطان با دخالت مستقیم حالت « حرکت ناهنجار افراد مبتلا به امراض عصبی
این معنا بر اساس گمان کسانی است که » : را به جنون تفسیر میکند و میگوید « مسّ » انسان را دگرگون میکند. سپس کلمه
«3» .« میپندارند جن به شخصی بر میخورد و بدن او را لمس مینماید و عقلش را زایل میکند
معتزله نظري دارند که زمخشري نیز بر آن رفته است؛ بدین معنا که جنّ بر انسان، تسلطی جز اغوا و ایجاد وسوسه ندارد؛ چرا که
( و ( 1 «4» « وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی » : خداوند زبانحال ابلیس را در قیامت این گونه بیان میکند
.6 : فاتحه 1
کسانی را که ربا میخورند [از گور] بر نمیخیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آسیمه سرش کرده » (2)
صفحه 201 از 392
.275 : بقره 2 .« است
. 3) تفسیر بیضاوي، ج 1، ص 267 )
: ابراهیم 14 .« هرگز من بر شما سلطه نداشتهام؛ جز آنکه شما را فراخواندم و شما دعوت مرا اجابت کردید » (4)
.22
ص: 297
«1» .« وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ » : همچنین میفرماید
امام فخر رازي و همچنین از تفسیر راغب « تفسیر کبیر » زمخشري است؛ ولی از « کشاف » این تفسیر اساسا مختصر و خلاصه تفسیر
اصفهانی نیز بهره گرفته و پارهاي اقوال و آراء صحابه و تابعان را نیز در آن آورده است. البته در تفسیر آنان از خرد و اندیشه هم
استمداد جسته و نکات جالب و زیبا و استنباطات دقیقی را در ضمن آنها بیان کرده است و همه اینها با اسلوبی جالب و موجز و
مختصر و عباراتی آمده است که گاهی چنان دقیق میشود که جز اهل بصیرت و ذکاوت بدان پی نمیبرند. وي گاهی به ذکر
قرائتهاي مختلف هم توجه نشان میدهد و موارد شاذ را هم میآورد و بدون تفصیل و با اختصار به مسائل نحوي نیز میپردازد.
همچنین در تفسیر آیات الاحکام، بعضی از مسائل فقهی را نیز بیان میکند؛ بدون آنکه سخن به درازا بکشد.
امتیاز برجسته تفسیر بیضاوي این است که اخبار و روایات اسرائیلی را- جز اندکی- نیاورده است و گاهی هم که روایتی میآورد،
در آغاز روایت میگوید:
به این دلیل که میخواهد ضعف روایت را بر خواننده روشن سازد. ؛« روایت کردهاند » یا « گفتهاند »
هنگامی که به تفسیر و توضیح آیات مربوط به مسائل طبیعی و هستی نیز میپردازد، بدون شرح و توضیح از آنها نمیگذرد. شاید
امام فخر رازي به تفسیر وي راه یافته باشد. « تفسیر کبیر » این روش، از طریق
اینک عین عباراتی را که او خود درباره روش تفسیرش و منابعی که بر آنها اعتماد کرده است، میآوریم. وي در مقدمه این تفسیر
دیر زمانی است که با خود میگفتم کتابی در این فنّ (تفسیر) تألیف کنم که در بردارنده خلاصه و برگزیده اقوال و » : میگوید
هرگز شیطان بر آنان (انسانها) سلطهاي » ( آراي بزرگان صحابه و علماي تابعان و دانشمندان و مفسران بعدي و شامل نکات ( 1
21 . مقصود: نفی سلطه ظاهري است. : سبأ 34 .« نداشته است
ص: 298
مهم و لطایفی باشد که دست آورد خودم و علماي بزرگ و محققان پیشین است؛ همچنین وجوه مختلف قرائتهاي مشهور را که از
.« قاریان معروف نقل شده و نکات شاذي را که از قاریان معتبر روایت گشته، روشن کند
نگارش این کتاب که شامل نوادر اقوال خردمندان و برگزیده سخنان بزرگان و چکیده نظریات علماي » : در پایان تفسیر میگوید
امت در تفسیر قرآن و فهم معانی آن و کشف و توضیح واژههاي مشکل آن است، با اختصار و به دور از اخلال و خالی از اضلال به
.« پایان رسید
تفسیر او کتابی ارزشمند و بینیاز از توضیح و بیان است و در آن، » : درباره تفسیر بیضاوي میگوید « کشف الظنون » مؤلف کتاب
در اشتقاق « راغب » در حکمت و کلام، و غوامض و لطایف تفسیر « تفسیر کبیر » در اعراب و معانی و بیان، برگزیده « کشّاف » خلاصه
و لغت، آمده است. وي همچنین برداشتها و استنباطهاي عقلانی خود را ضمیمه آن کرده است؛ پس شک و تردید را از نوشتهها
«1» .« میزداید و مطلب را توسعه و گسترش میدهد
و دیگر مفسران، مرتکب اشتباهی شده؛ بدین ترتیب: در پایان هر سوره -« کشّاف » قابل تذکّر است که بیضاوي مانند زمخشري- در
روایاتی را، در مورد فضیلت آن و فضیلت قاري آن آورده، که پیش از این، آنها را ارزیابی کردیم و مشخص شد که محدّثان متفقا
صفحه 202 از 392
آنها را جعلی و ساختگی میدانند، و ما نمیدانیم که اشخاصی چون بیضاوي چگونه فریب خورده و آنها را نقل کردهاند و
زمخشري و همانندانش هم، به رغم منزلت علمی و عقل و درایتی که داشتهاند مرتکب این اشتباه شدهاند.
بیشتر احادیثی که او در اواخر سورهها آورده به این علت بوده است » : در این باره چنین عذرخواهی میکند « کشف الظنون » صاحب
که آیینه قلبش در برابر نفحات پروردگار، جلا و صفا پیدا کرده و در این زمینه از منتقدان اعراض نموده و بیشتر در ( 1) حاجی
. خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 187
ص: 299
وادي تشویق و ترغیب و تأویل راه پیموده است؛ ضمن اینکه میدانسته کسانی که احادیثی را بر زبان راندهاند، دروغ و بیاساس
ولی این گونه عذرخواهی پذیرفتنی نیست. ؛«1» « گفتهاند
به هر حال این کتاب مورد استقبال و پذیرش همگان قرار گرفت و بسیاري همه یا بخشی از آن را براي تدریس در نظر گرفتند و یا
بر آن حاشیه نوشتند.
8. تفسیر نسفی (مدارك التنزیل و حقائق التأویل)
از بلاد ماوراء النهر است. وي « نخشب » معرّب « نسف » نوشته ابو البرکات عبد اللّه بن احمد بن محمود نسفی است که منسوب به
پیشواي زمان خود، بزرگ فقهاي حنفی و در حدیث و تفسیر بسیار مشهور و برجسته بود. تصانیف زیادي در فقه و اصول دارد؛ از
زمخشري را آورده و وجوه مختلف قرائات و اعراب را جمع کرده « کشاف » و « تفسیر بیضاوي » جمله همین تفسیر که در آن، خلاصه
آورده است؛ بیآنکه به نام زمخشري ،« کشاف » و نکات بلاغی و محسنات بدیعی و سؤال و جوابها را در ضمن شرح آیه، از
معرّب ایذه- که شهري است بین اهواز و اصفهان در استان خوزستان- به « أیذج » تصریح کند. وي در سال 701 در گذشت و در
خاك سپرده شد.
تفسیر دیگري نیز به همین اسم به زبان فارسی کهن وجود دارد. این تفسیر، ترجمه مانندي است نوشته ابو حفص نجم الدین عمر بن
محمد نسفی حنفی (متوفاي 538 ) در دو جلد به تصحیح دکتر عزیز اللّه جوینی. این تفسیر، به دفعات به چاپ رسیده است. چاپ
. نخست آن سال 1353 ش انجام یافته که در بخش ترجمه از آن یاد کردیم. ( 1) همان، ص 188
ص: 300
9. تفسیر ابو السعود (ارشاد العقل السلیم إلی مزایا الکتاب الکریم)
ابو السعود محمد بن محمد بن مصطفی عمادي (متوفاي 982 ) از علماي ترك نژاد و از ملازمان سلطان سلیمان قانونی- خلیفه
عثمانی- است. او منصب قضاوت را به دست گرفت و در سال 952 مفتی دیار خود گشت. ابو السعود فردي تیزهوش، پر حافظه،
سریع الانتقال و مسلط بر نوشتن به زبانهاي عربی، فارسی و ترکی بود و همین تسلط وي به زبانهاي مختلف به وي امکان داد تا
نسبت به بسیاري از آثار و کتب اطلاع حاصل نماید.
را تدریس مینمود و به آنها علاقه وافر داشت و بر همین اساس تفسیر خود را به همان سبک « بیضاوي » و « کشاف » وي ابتدا تفاسیر
و روش با مختصر تغییري نگاشت. به هر حال، تفسیر وي از بهترین تفاسیر در زمینه نکات ادبی و بلاغی و در نهایت زیبایی سبک و
حسن بیان است و به همین علت در بین اهل علم شهرت زیادي یافت و بسیاري از علما آن را از بهترین تفاسیر دانستند.
صفحه 203 از 392
کسی که به مطالعه این تفسیر میپردازد در آن، لطایف و نکات و دقایق و اشارات زیادي مییابد. میانهرو، و از اطناب مملّ و ایجاز
مخلّ اجتناب جسته است.
از ویژگیهاي این تفسیر این است که از ذکر اسرائیلیات پرهیز نموده است؛ اگر هم از آنها یادي میکند به ضعف و سستی آنها
اشاره مینماید و منشأ بطلان آن را بیان میکند؛ همان طور که در داستان هاروت و ماروت این گونه عمل کرده و افسانههاي
اسرائیلی را در این داستان، تکذیب کرده است و از این رو، در این خصوص رساله مخصوصی نگاشته و جهات ضعف آن را بر
شمرده است؛ و در عین حال نتوانسته کاملا خود را از چنگال اسرائیلیات برهاند؛ مثلا در داستان داوود و اوریا، خرافاتی را که در
و بدین ترتیب بدون هیچ «1» این مورد حکایت شده است نقل مینماید. او گمان میکند که در شریعت داوود آن کار جایز بود
دلیلی آن را توجیه میکند. وي اشعري مسلک بود و آیات را در سایه همان مکتب تفسیر میکرد. ( 1) ر. ك: تفسیر ابی السعود، ج
. 7، ص 222
ص: 301
10 . تفسیر آلوسی (روح المعانی)
اثر سید محمود افندي آلوسی بغدادي (متوفاي 1270 ). وي شیخ العلماي حنفیان بغداد بود. جامع معقول و منقول، آگاه به مبادي
اصول و فروع و محدّث و مفسري آگاه به شمار میرفت. وي حافظه نیرومندي داشت و هر چه را به خاطر میسپرد همواره نسبت به
هرگز ذهنم در خصوص چیزي که آن را حفظ کردهام به من خیانت » : آن حضور ذهن داشت. خود وي در این باره میگوید
در سال 1242 منصب افتاي حنفیان را در بغداد بر عهده گرفت و سپس متولی اوقاف مدرسه مرجانیه بغداد گردید. .« نورزیده است
در سال 1263 از سمت افتاء کناره گرفت و به تفسیر قرآن پرداخت و پس از اتمام آن، آن را با خود به قسطنطنیه برد تا بر سلطان
عبد الحمید خان عرضه نماید؛ و توجه او را به آن معطوف داشت.
تفسیر وي در بردارنده اقوال و آراي علماي گذشته و شامل گزیدههایی از تفاسیر پیشین؛ مانند تفسیر ابن عطیه، تفسیر ابو حیان،
و تفاسیر ابن کثیر و بیضاوي و بیشتر از همه از تفسیر فخر رازي بهره برده و احیانا بخشهایی از « تفسیر ابو السعود » ،« کشاف » تفسیر
منقولات تفسیر رازي را نقد کرده است.
وي در تفسیرش، درباره مسائل اصول و فروع، نسبت به مذهب سلف تعصّب ورزیده و تعصب خود را آشکارا بیان میکرده و به
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی » همین علت در بسیاري از موارد، ادب نویسندگی را رعایت ننموده است؛ به طور مثال در تفسیر آیه
بدین جهت است که « هم » به ضمیر « طغیان » اضافه » : بعد از سخنان طولانی و لجاجتهاي سرسختانه میگوید «1» « طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ
چنین عملی از آنان صادر گشته، ولی برخاسته از نیرویی است که خداوند به آنان ارزانی داشته و متأثّر از إذن و اراده الهی است؛ از
این رو، اختصاصی که از اضافه به دست میآید، به همین لحاظ است نه به لحاظ محلّ صدور و اصل اتّصاف؛ زیرا آن (مفهوم
طغیان) روشن است و به اضافه نیازي ندارد و [این اضافه ، به لحاظ ایجاد استقلالی از جانب فاعل نیست تا به اذن قادر متعال نیاز
نباشد؛ زیرا چنین لحاظی فاقد اعتبار و آکنده از غبار ( 1) خدا [است که ریشخندشان میکند و آنان را در طغیانشان فرو میگذارد تا
.15 : بقره 2 .« سرگردان شوند
ص: 302
«1» .« است. پس از ساز و برگ و تاخت و تاز زمخشري نهراس
آلوسی در این تفسیر، شیوه بدبینی به شیعه و تهمتهاي نارواي سلف خویش را دنبال کرده، در هر مناسبت و گاه بدون مناسبت،
صفحه 204 از 392
دبستان » که نویسنده زردشتی « الولایه » تهمتهایی به شیعه بسته که در سخن دیگران هم یافت نمیشود؛ مثلا درباره سوره ساختگی
ابن » بیجهت آن را به شیعه نسبت داده و در هیچیک از منابع شیعه یافت نشده است، آلوسی با کمال جسارت آن را به « المذاهب
«2» .« آورده است « مثالب » آن را در کتاب » : نسبت میدهد و میگوید « شهر آشوب
همین امر موجب تشکیک برخی از نزدیکان به عصر وي، مانند محقّق آشتیانی (متوفاي 1319 ) صاحب کتاب حاشیه گردیده است؛
و بدون تحقیق آن را مطرح ساخته است. « ما یقال عن کتاب المثالب لابن شهر آشوب » چنانکه به صورت
ما یحکی » محدث نوري (متوفاي 1320 ) نیز پس از او- با اعتراف به اینکه آن را در هیچیک از منابع شیعه نیافته- آن را به صورت
آورده است. «...
در کتابخانههاي هند یافت شده است که من نسخه عکسی آن را با دقّت بررسی کردم « مثالب » در این عهد دو نسخه خطی از کتاب
ولی نه تنها اثري از این سوره خیالی در آن ندیدم، بلکه در بخشی از کتاب، مسأله تحریف با انکار شدید، مطرح شده بود.
ملاحظه میفرمایید که آلوسی با این دروغ آشکار، چه آشوبی بر پا کرده است! در این تفسیر، سخن به درازا کشیده شده و مسائلی
مطرح شده است که چندان فایدهاي ندارد و گاه از مرز تفسیر بودن بیرون رفته، موجب ملال و خستگی میگردد. ذهبی میگوید:
.« شما را به مورد خاصی از این کتاب رهنمون نمیکنم؛ زیرا تقریبا کمتر جایی از آن یافت میشود که این حالت را نداشته باشد »
«3»
وي مسائل فقهی را هم به طور گسترده بیان میکند و آراي فقها و مناقشات و مجادلات آنان را یادآور میشود؛ چنانکه کتاب را از
. حالت کتاب تفسیر به کتاب فقه ( 1) روح المعانی، ج 1، ص 148
2) همان، ص 23 ، فائده ششم از مقدمه. )
. 3) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 358 )
ص: 303
تبدیل میکند. در مسائل کلامی هم سخن را به درازا میکشاند و از تعصب در این مباحث خودداري نمیکند.
علاوه بر این، از تفسیر رمزي و عرفانی نیز چشم نمیپوشد و پس از تفسیر ظاهري آیات، در حدّ توان به آن میپردازد و در این
مورد از تفسیرهاي نیشابوري، قشیري، ابن عربی و جز آنها بهره میگیرد؛ و گاهی هم در وادي خیال و وهم سرگردان میماند.
خلاصه کلام اینکه؛ این تفسیر، یک دایرة المعارف تفسیري طولانی و مفصل است که تقریبا از حجم و حدود تفسیري خارج شده
است.
تفسیر آلوسی گستردهترین تفسیري است که پس از تفسیر فخر رازي به شیوه کهن ظهور یافته است؛ بلکه میتوان گفت: نسخه دوم
تفسیر رازي است ولی با اندکی تغییر- که چندان هم مهم نیست- چون هر که تفسیر آلوسی را بخواند در مییابد که وي بطور
«1» . کامل بر تفسیر رازي تکیه کرده و بر طبق گفته استاد عبد الحمید، منبع و مأخذ اول وي در تفسیر همان تفسیر رازي بوده است
11 . تفسیر بلاغی (آلاء الرحمان)
اثر امام مجاهد و علامه فرزانه، شیخ محمد جواد بلاغی نجفی است که در سال 1282 متولد و در سال 1352 در گذشت. وي سراسر
تألیفات او در دفاع از «2» . زندگی ارزشمندش را در دفاع از اصول اسلام گذراند و با قلم و قدم خویش از حریم اسلام دفاع کرد
کوشیده است شبهات مسیحیان علیه اسلام را پاسخ گوید. « الرحلۀ المدرسیه » حریم اسلام شهره است؛ از جمله در کتاب سه جلدي
در دو جلد بزرگ است که در آن به دفاع از قرآن و کرامت آن برخاسته است. وي علاوه « الهدي الی دین المصطفی » اثر دیگر وي
صفحه 205 از 392
بر اینها کتابهاي دیگري دارد که در آنها نیز به مهمترین مسائل اسلامی اهتمام ورزیده است. این تفسیر از بهترین تألیفات اوست؛
. زیرا آخرین آنهاست؛ بنابراین دقیقترین و استوارترین آنها نیز به شمار میرود؛ ولی ( 1) الرازي مفسرا، ص 170
2) او در نهضت استقلال طلبانه خونین مردم عراق علیه انگلیس در سال 1920 م شرکت کرد. )
ص: 304
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا » متأسفانه پیک مرگ به وي مهلت نداد که آن را به پایان برساند و هنگامی که به تفسیر این آیه رسید
به جوار رحمت «1» « الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلا ظَلِیلًا
الکریم إذا » ایزدي شتافت. تا همان گونه که در این آیه وعده داده شده، پاداش خویش را- از پروردگار عالم- دریافت کند؛ زیرا
.« وعد وفی
شیخ بزرگوار، علامه بلاغی علاوه بر زبان عربی، با زبانهاي عبري، انگلیسی و فارسی بخوبی آشنا بود و این آشنایی، وي را در
مراجعه به مهمترین منابع تحقیق درباره ادیان گذشته و شناخت اصول مبانی آنها کمک کرد؛ چنانکه تألیفات وي در این زمینه
(ادیان کهن) اساسی محکم و پایهاي استوار دارد.
مقصود و هدف وي در تفسیر، بیان حقایق کلام خداوند و اظهار رسالت و پیام قرآن، با اسلوبی سهل و متین و سبکی میان ایجاز و
اطناب و نیز احاطه بر جمیع جوانب کلام خداست؛ چنانکه مجالی براي شبهات معاندان و شک و تردیدهاي مخالفان نمیگذارد.
وي علاوه بر این با توجه به ادب و بیان والا و شناختی که نسبت به مبانی فقه و فلسفه و کلام و تاریخ و مخصوصا تاریخ ادیان و
سنتهاي امتهاي گذشته داشت، توانست بسیاري از مشکلات تفسیر را حل کند؛ به همین جهت، روش وي در تفسیر، صبغه ادبی و
و کسانی را که ایمان آوردند و کارهاي شایسته » ( کلامی برجستهاي دارد که نظیر آن کمتر یافت میشود. خدایش رحمت کند. ( 1
انجام دادند در باغهایی داخل میکنیم که از زیر درختان آنها نهرها روان است و آنان تا ابد در آن جاویدانند و براي آنان در آنجا
.57 : نساء 4 .« همسرانی پاکیزه است و ما آنان را در سایهاي پایدار وارد میکنیم
تفسیر بلاغی با این » : ولی ذهبی به این مفسر عالیقدر اهانت نموده است؛ که نشاندهنده تباهی درونی وي است. وي بیپروا میگوید
56 . ر. ك: : نساء 4 «... إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً » : آیه ختم میشود
التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 44 . شاید دست سرنوشت بلاي خود را بر او (ذهبی) نازل کرد؛ زیرا در سال 1977 م به بدترین
وضعی به قتل رسید و نتیجه گستاخی خود به بندگان صالحی از قبیل بلاغی- که تمام زندگیش در دفاع از حریم اسلام گذشت- را
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ » : دید. به هر حال بلاغی به خاطر خدا کار کرد و مصداق این آیه قرآن بود که میفرماید
پس آنچه را بدان مأموري آشکار کن و از مشرکان روي بر تاب؛ که ما [شر] ریشخندکنندگان را از تو ؛« إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ
. 94 و 95 : حجر 15 .« برطرف خواهیم کرد
ص: 305
تفاسیر کوتاه
اشاره
تفاسیر کوتاهی در دست است که به جهت تسهیل در راه رسیدن به معانی قرآن، به شیوهاي کوتاه و فشرده آیات قرآن را تفسیر و
تبیین کردهاند و تقریبا چیزي در حدّ ترجمه قرآن یا کمی فراتر از آن هستند؛ مواضع ابهام را روشن کرده و خواستهاند تا خوانندگان
صفحه 206 از 392
قرآن، هنگام تلاوت، تفسیري نسبتا جامع ولی کوتاه، در اختیار داشته و از مراجعه به تفاسیر مفصّل و گسترده بینیاز باشند.
برخی از این تفاسیر کوتاه، گزیده تفاسیر بلندي هستند که به دست خود مؤلّفان انجام گرفته است مانند:
« الأصفی » .1
خود به انجام آن پرداخته است و اخیرا- در دو مجلد- به چاپ رسیده ،« تفسیر صافی » است و مؤلّف « تفسیر صافی » که تلخیص
است.
« المصفّی » .2
تلخیص أصفی؛ این تفسیر نیز به دست مؤلف انجام گرفته و شاید کوتاهترین و فشردهترین تفسیر باشد.
« النهر المادّ » .3
ابو حیان غرناطی است و به دست خودش انجام گرفته است. « البحر المحیط » که تلخیص تفسیر کبیر
« الوجیز » .4
تألیف سید عبد اللّه شبر، بهترین تفسیر کوتاه و جامع و حاوي نکات و دقایق قرآنی است که توسط خود سیّد و از تفسیر کبیر وي
اقتباس و تلخیص گردیده است.
« المبین » .5
تألیف شیخ محمد جواد مغنیّه، شیواترین و رساترین تفسیر کوتاهی است که در عصر حاضر ظهور یافته و فشردهاي است از تفسیر
وي که به دست خودش انجام گرفته است. « کاشف » کبیر
این دو تفسیر (الوجیز و المبین)، چونان حاشیهاي، در کنار متن قرآن کریم، به چاپ رسیدهاند.
تفاسیر کوتاه دیگري نیز هست
اشاره
که مستقلّ یا گزیده تفاسیر دیگرانند؛ مانند:
؛« التسهیل لعلوم التنزیل » .1
صفحه 207 از 392
نوشته ابو القاسم محمد بن احمد بن محمد (ابن جزيّ) کلبی غرناطی (متوفاي 741 ) از مشاهیر علماي آن دیار که در فنون مختلف
فقه و حدیث و تفسیر تألیفات ارزندهاي دارد و این تفسیر موجز، نمونه آن است. مؤلف،
ص: 306
به شهادت رسید. رحمۀ اللّه علیه. -« جبل الطارق » نزدیک -« طریف » رغبت فراوانی به جهاد داشت و در همین راه، در واقعه
التسهیل، تفسیري موجز است ولی در آن، همراه با ایجاز، رعایت ایفاء نیز شده است؛ نسبتا جامع و کامل است و شامل ایضاح
مشکلات و حلّ مبهمات و شرح بسیاري از اقوال و آراء گذشتگان، در قالبی فشرده و کوتاه و وافی به مطلب است.
این کتاب را در تفسیر قرآن و تبیین ابعاد مختلف آن نگاشتم و راه میانه و نافعی را انتخاب » : وي، در مقدمه این کتاب میگوید
کردم؛ آن را کوتاه ولی جامع نوشتم و هدفم چهار چیز بود:
1. فراهم آوردن انبوهی از علم در حجمی اندك؛ 2. بیان نکات شگفت انگیز و فواید تعجب آمیز؛ 3. توضیح مشکلات و تبیین
مبهمات؛ 4. بررسی و نقد آراء مفسّران و تعیین رأي برتر.
مؤلف، مقدمه کوتاهی بر تفسیرش نوشته که حاوي مطالب گوناگون متعلق به شناخت قرآن است در ده باب؛ و در آن، مطالب
میماند؛ زیرا مؤلف در این « المحرر الوجیز » فراوان و ارزندهاي ارائه کرده است که بیشتر به تلخیص مقدمه ابن عطیه در تفسیر
تفسیر، بر تفسیر ابن عطیه و زمخشري و دیگر تفاسیر ادبی- لغوي تکیه کرده است. روي هم رفته، تفسیري جامع، کامل و ارزشمند
است و براي تسهیل بیشتر، در کنار متن قرآن به چاپ رسیده است.
؛« تفسیر جلالین » .2
دو تن از عالمان بزرگ، به نوشتن این تفسیر همّت گماشتهاند:
نام گرفته است. « جلالین » ، جلال الدین محلّی و جلال الدین سیوطی؛ و بدین جهت
نخست جلال الدین محلّی- که از دانشمندان بنام عصر خویش بود- از ابتداي سوره کهف تا پایان قرآن را نوشت و سپس به تفسیر
سوره حمد پرداخت و با پایان یافتن تفسیر این سوره، در سال 864 بدرود حیات گفت؛ آنگاه جلال الدین سیوطی (متوفاي 911 ) از
سوره بقره تا پایان سوره اسراء و سپس، سراسر قرآن را تفسیر کرد
ص: 307
و به آن افزود و آن را کامل نمود؛ ولی براي رعایت حق مفسّر پیشین، تفسیر سوره حمد را در پایان تفسیر آورد. جالب آنکه جلال
الدین سیوطی، با قلمی این تفسیر را تکمیل نمود که تفاوتی با قلم پیشین ندارد و مراجعه کننده، حسّ نمیکند که این تفسیر، با قلم
دو تن نوشته شده است.
شیوه سیوطی و شیوه محلّی در ایجاز و ایفاء مطالب، استناد به فهم ظاهر قرآن و آراء برتر سلف، بیان اعراب و تا حدودي قرائات و
تبیین برخی نکات یکی است؛ و کمتر میتوان پی برد که این تفسیر، اثر دو کس است؛ مگر در مواردي اندك که از شمار انگشتان
دست تجاوز نمیکند.
این تفسیر کوتاه، به سبب جامعیّت و کمال مطالب، همواره شهره آفاق و مورد عنایت همگان بوده است و مکررا به چاپ رسیده و
میرسد.
؛« الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز » .3
نوشته استاد محمد علی دخیل که از داعیان جنبش دینی و حرکت اسلامی در عصر حاضر به شمار میرود و در این راه با تربیت
صفحه 208 از 392
،« ثواب الأعمال و عقابها » : اسلامی و ریشهدار نسل جدید، حرکت خود را آغاز کرد و نوشتههایش پیرامون همین محور است؛ مانند
که تفسیر مورد بحث ماست. « المصحف المفسر، الوجیز » و « قصص القرآن الکریم » ،« دراسات فی القرآن الکریم » ،« علیّ فی القرآن »
پایان تألیف آن، سال 1405 بود و در سال 1406 در یک جلد بزرگ رحلی و در 829 صفحه به چاپ رسید.
تفسیري است موجز و جامع که صبغه تربیتی به خود گرفته است. در تدوین این تفسیر، از متن تفسیر طبرسی با رعایت اختصار بهره
گرفته شده است؛ این تفسیر تنها به تبیین مواضع ابهام پرداخته و گاه به لغت و احادیث وارده از پیامبر و ائمه معصومین استناد جسته
و دیدگاههاي مذهب امامیّه را با کمال ظرافت و دقّت بیان کرده است. در پایان کتاب هم، درباره عقاید، اخلاق و قصص، مانند
تفسیر موضوعی سخن گفته شده و نیز به برخی از آیات علمی اشاره شده است. روي هم تفسیري است نافع و مفید و براي نسل
جوان، کارساز و ارزنده است.
ص: 308
تفاسیر ادبی
اشاره
برخی از تفاسیر، بیشتر به جنبههاي أدبی (لغت، بلاغت، نحو و دیگر جوانب أدبیات عرب) عنایت داشته و همان رنگ و بو را به
خود گرفتهاند؛ و این از زاویه تخ ّ صص این مفسران نشأت گرفته است و همان گونه که قبلا یادآور شدیم، گرایشها و تخصّصهاي
مفسّران، خواه و ناخواه در تفاسیرشان نمود میکند؛ نه آنکه خود، بخواهند تفسیرشان را به آن سو هدایت کنند. مفسري که در علم
کلام تخ ّ صص دارد، در بعد کلامی تفسیر برازندهتر جلوه میکند؛ حکمت حکیم و فقاهت فقیه و صبغه ادبی أدیب نیز همین گونه،
در تفسیر نمودار میشود.
تفاسیر ادبیاي که یاد میکنیم همین جهت را دارند و نویسندگان این تفاسیر، چون جنبه ادبیشان نیرومندترین جنبه آنان بوده،
تفاسیرشان صبغه ادبی به خود گرفته است؛ وگرنه به موازات دیگر معارف و علومی که با آنها آشنا بودهاند، جوانب دیگري نیز در
که « تفسیر کشّاف » تفاسیرشان مطرح شده و چه بسا آنها را بسیار نیرومند و قوي و عمیق هم مطرح کرده باشند؛ مانند زمخشري در
در کنار جنبههاي ادبی (نحو و بلاغت)، در مسائل کلامی نیز به گونهاي گسترده و عمیق وارد شده است.
همچنین ابوحیان اندلسی و دیگر برجستگان عالم ادب که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
1. تفسیر کشّاف
اشاره
مؤلّف، ابو القاسم محمود بن عمر خوارزمی معروف به جار اللّه زمخشري است.
زمخشري در سال 467 دیده به جهان گشود و در سال 538 دیده از جهان فرو بست. او در اندیشه و اعتقاد، معتزلی بود و آشکارا
آن را بر ملا میساخت و تفسیرش را نیز بر مسلک اعتزال بنیان نهاد. وي بر تفاسیري که با تمسک به ظواهر الفاظ قرآن، با مبانی
شرع مخالفت ورزیده و از مسیر عقل منحرف گشتهاند طعن زده است. تفسیر کشاف تفسیري است ارزشمند که زیبایی و جمال
قرآن را جلوهگر ساخته و در روشنگري و کشف بلاغت و سحر بیان آن، بینظیر است؛ زیرا مؤلف آن در زبان عربی چیره دست
صفحه 209 از 392
بوده است؛ بر لغت و اشعار و نیز علوم بلاغت و بیان و
ص: 309
نحو و اعراب تسلطی کامل داشته است؛ این برجستگی و نبوغ علمی- ادبی مؤلف سبب شد تا او بر تفسیر کشاف، جامهاي زیبا
بپوشاند؛ چنانکه دیده دانشمندان به آن خیره شد و مفسران دلبسته آن گشتند و هم از این روي، بسیاري از بزرگان و فرهیختگان
ادب و تفسیر و کلام، زبان به مدح آن گشودند.
با این تفاوت که اصحاب مکتب اشعري، به دو دلیل زبان نقد و ایراد بر او گشودند. یکی آنکه وي آشکارا التزام خویش را به
مکتب اعتزال ابراز داشت و دیگر آنکه، بسیاري از آیات قرآن را که با دلایل عقلی ناسازگار است تأویل کرده است.
براستی نگاه زمخشري در دلالت آیات کریمه قرآن، نگاهی است ادبی و دقیق و فهم او از معانی آیات نیز فهمی است ژرف و عمیق
که از هیچ مکتب کلامی خاصّ تأثیر نپذیرفته است. زمخشري- چنانکه او را متهم کردهاند- از منظر مکتب اعتزال به آیات قرآن
نمینگرد؛ بلکه نگاه او به قرآن، نگاه انسانی است آزاده، خردمند و فرهیخته که آیات قرآن را آمیخته با ذوق اصیل عربی تفسیر و
تحلیل میکند و این همان نکتهاي است که پیروان مکتب اشعري از آن پروا دارند.
« ناضرة » وجه، عبارت است از جمله وجودي شیء و » : میگوید «1» « وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » به عنوان نمونه، در تفسیر آیه
یعنی تنها به خدایشان مینگرند نه به غیر او و « إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » ؛ به معناي شادابی و درخشندگی از برخورد با نعمت « نضرة » از ریشه
إِلَی اللَّهِ » «3» .« إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ » «2» .« إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ » : این، به جهت تقدیم مفعول است؛ چنانکه در این آیات
«5» .« وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ » «4» .« تَصِیرُ الْأُمُورُ
نیز آمده است. «7» « عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ » «6» .« وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ »
پیداست که ایشان به چیزهایی مینگرند که از شمار بیرون است و در جمعی که تمام خلق در آن گرد آمدهاند، در آن روز مؤمنان
نظاره گرند؛ زیرا ایشان پناهیافتگانی هستند که نه ترسی بر آنان چیره است و نه اندوهی؛ در نتیجه، اختصاص یافتن نگاه ( 1) قیامت
. 22 و 23 :75
.12 : 2) قیامت 75 )
.30 : 3) قیامت 75 )
.53 : 4) شوري 42 )
.18 : 42 . فاطر 35 : 28 . نور 24 : 5) آل عمران 3 )
.245 : 6) بقره 2 )
.10 : 7) شوري 42 )
ص: 310
آنان به خدا- اگر مقصود، نظاره به ذات حق باشد- هر آینه محال است؛ پس باید مفهومی قابل اختصاص داشته باشد؛ و معنایی که
که « أنا إلی فلان ناظر ما یصنع بی؛ من به فلانی مینگرم تا با من چه میکند » : با آن سازگار است همان است که معمولا میگویند
در اینجا معناي توقّع و چشمداشت میدهد؛ چنانکه شاعر گفته است:
و إذا نظرت إلیک من ملک و البحر دونک زدتنی نعما؛
و آنگاه که بر چون تو پادشاهی مینگرم در حالی که دریاي پهناور از تو کمتر است، نعمت خود را بر من میافزایی.
در واپسین روز در کوچههاي مکه به گدایی نوایی داشت؛ هنگامی که مردم از شدت گرما، «1» خود شنیدم، دخترکی از مردم سرو
عیینتی نویظرة إلی اللّه و إلیکم؛ چشمکان من به خدا و شما- مردم- » : در درون خانههاي خود آرمیده بودند در ناله خود میگفت
صفحه 210 از 392
و مقصود: چشمداشت است نه نظر افکندن و به همین معناست که مؤمنان در آن روز، توقع و چشمداشت به نعمت و « نظر دارد
«2» .« کرامت الهی دارند و به غیر خدا نظري ندارند؛ همان گونه که در دنیا، فقط از خدا میترسیدند و به او امید میبستند
این تحقیق زیبا حاکی از ذوق سرشار و قریحه نیرومند علّامهاي ادیب و فرهیخته، همچون زمخشري است. اما کج اندیشان، این بیان
روشن و کامل را برنتافته و با این گمان که او با اهل سنّت به مخالفت برخاسته و قرآن را طبق مذهب معتزله تأویل کرده است
سخت بر او تاختهاند.
چقدر در تفسیر این آیه، زبانش کوتاه است و چقدر بر طبل انکار » : ابن منبر اسکندري با لحنی تند بر زمخشري میتازد و میگوید
رؤیت میکوبد؟! و چقدر به زحمت میافتد و پیراهن میدرد و زیادهگویی میکند؟! آنگاه که این آیه دهانش را میگشاید، با
استدلال به رویارویی با آن میپردازد ... او نمیداند کسی که لذت دیدن وجه اللّه را چشید، دیده از او بر نمیدارد و مؤثري غیر او
نمیشناسد؛ همان گونه که عاشق هنگام دیدن روي معشوق دیده از او بر نمیدارد؛ حال چگونه ( 1) روستایی در نزدیکی مکه که
بیشتر ساکنان آن بینوا بودهاند.
. 2) زمخشري، تفسیر کشاف، ج 4، ص 662 )
ص: 311
دوستدار خداوند هنگامی که توفیق نگاه به وجه اللّه به او ارزانی میشود دیده از او بر دارد؟! از خداوند میخواهیم که ما را از
«1» .« لغزشگاههاي بدعت و پرتگاههاي شبهه در امان بدارد
اینکه [میگویند] خداوند متعال دیدنی نیست، مبتنی بر عقیده معتزله است که همان رأي ممکن و جایز » : شیخ محمد علیان میگوید
«2» .« نبودن رؤیت الهی است؛ در حالی که مذهب اهل سنّت بر جواز رؤیت است
میگوید: «3» « إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » شیخ احمد مصطفی مراغی در معناي آیه شریفه
یعنی بدون حجاب به خدایشان نظر میافکنند. جمهور دانشمندان گفتهاند: بر حسب احادیث صحیح و متواتر مراد از این آیه »
شریفه، آن است که بندگان در روز قیامت به سوي خدایشان نظر میافکنند؛ همان گونه که در شب چهاردهم ماه، به ماه مینگرند.
ابن کثیر میگوید: این، همان معنایی است که صحابه و تابعان و گذشتگان این امت بر آن اجماع دارند؛ همان گونه که رهبران
إنّکم سترون ربّکم عیانا؛ پروردگارتان را » : اسلام و هدایتکنندگان مردم بر آن اتفاق نمودند. بخاري روایت کرده است که
بخاري و مسلم روایت کردهاند: مردمانی گفتند: یا رسول اللّه آیا در روز قیامت خدایمان را میبینیم؟ رسول .« آشکارا خواهید دید
اکرم صلّی اللّه علیه و آله پاسخ داد: آیا به هنگامی که ابري جلوي ماه و خورشید را نگرفته است با دیدن آن، به شما زیانی
«4» .« میرسد؟ گفتند: نه؛ فرمود: شما نیز اینچنین خدایتان را خواهید دید
و شیخ اهل سنّت ابو «5» اهل حدیث در این باره احادیث زیادي نقل کردهاند که سلفیان و پیروان ایشان ظاهر آنها را گرفتهاند
استشهاد نموده « إلی » الحسن اشعري با این آیه بر جواز رؤیت خداوند در آخرت استدلال کرده و در این استدلال، به جایگاه حرف
ناظره به معناي بیننده است؛ چون نظر و رؤیت در این آیه، از سه وجه بیرون نیست: یا به معناي نگاه عبرت آمیز » : است. او میگوید
است؛ چنانکه در آیه ( 1) همان، ج 4، ص 662 (پاورقی).
2) همان. )
.22 : 3) قیامت 75 )
. 4) تفسیر مراغی، مجلد 10 ، ج 29 ، ص 152 و 153 )
. 5) تفسیر طبري، ج 29 ، ص 120 . تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 414 . تفسیر قشیري، ج 3، ص 91 )
ص: 312
صفحه 211 از 392
« ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَۀً واحِدَةً » آمده است؛ و یا به معناي انتظار است؛ همان گونه که در آیه «1» « أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ »
آمده است؛ و یا به معناي رؤیت و دیدن است. «2»
معناي اول صحیح نیست؛ زیرا جهان آخرت جاي پند گرفتن و عبرت آموزي نیست.
معناي دوم نیز جایز نیست؛ زیرا اولا: هرگاه نظر با وجه همراه باشد، به معناي دیدن با دو چشم صورت است و ثانیا: نظر به معناي
.« آمده است «3» « فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ » همراه نمیشود؛ همان گونه در آیه « إلی » انتظار با حرف جر
اگر پرسیده شود: چرا نمیتوانیم بگوییم: به ثواب پروردگارشان چشم دوختهاند؟ (مجروري را در تقدیر » : او در ادامه میافزاید
بگیریم) در پاسخ گفته خواهد شد: ثواب خداوند، غیر از خود اوست ولی منظور آیه، خود خداوند است؛ چون خداوند در قرآن
فرموده است: به خدایشان مینگرند نه به غیر او؛ و قرآن هم بر ظاهرش حمل میشود و ما حق نداریم قرآن را از ظاهر آن بگردانیم
«4» .« مگر با دلیل و حجّت
لَیْسَ » اما رأي و نظر اهل عدل و تنزیه در مسأله توحید الهی، رأي و نظري است در کمال والایی و عظمت؛ به طوري که آیه شریفه
را به بهترین وجه تبیین و تفسیر کردهاند و با دیدگاههاي قاصر اشاعره و پیروان ایشان (مشبّهه و مجسّمه) که «5» « کَمِثْلِهِ شَیْءٌ
میگویند خداوند داراي جسم و صورت و دست و چشم و مکان و جهت و قابل رؤیت است به مبارزه برخاستهاند و خداوند را منزّه
از صفات جسم و جسمانی دانستهاند. در خصوص این آیه، تفسیري دقیق و عمیق ارائه کردهاند و آن را به گونهاي تأویل نمودهاند
که با مبانی اشاعره در تضاد است.
در بحث نفی رؤیت الهی به تفصیل سخن رانده و آن را- چنانکه «6» « شرح الاصول الخمسه » قاضی عبد الجبار معتزلی در کتاب
.17 : غاشیه 88 .« آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است » ( شایسته این بحث است- ارائه کرده ( 1
.49 : یس 36 .« جز یک فریاد [مرگبار] را انتظار نخواهند کشید » (2)
.35 : نمل 27 .« و مینگرم که فرستادگان با چه چیز باز میگردند » (3)
.61 - 10 . اللمع، ص 68 - 4) ر. ك: ابو الحسن اشعري، الابانه، ص 19 )
.11 : شوري 42 .« چیزي مانند او نیست » (5)
.232 - 6) قاضی عبد الجبار معتزلی، شرح اصول خمسه، باب نفی الرؤیه، ص 277 )
ص: 313
بدان پرداخته است. «1» « التجرید » است. خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب
چکیده سخن در نفی رؤیت الهی اینکه: دیدن، عبارت است از رسیدن پرتو نور از جسم مرئی به چشم؛ که مستلزم رویارویی و قرار
گرفتن چشم در جهت آن جسم است و رویارویی و مواجهه، مستلزم جسمانیت است؛ و این آیه کریمه حال مؤمنان را در روز قیامت
چنین وصف مینماید که ایشان به رغم هول انگیز بودن آن روز، شادمان و خرسندند و تنها سبب این سرور و شادمانی آن است که
متعدّي میشود؛ همان « إلی » به این معنا با حرف جر « نظر » . ایشان از غیر خدا بریده و با تمام وجودشان به سوي خدا روي آوردهاند
گونه که در گفتار دخترك بینواي سروي آمده بود و نیز در این شعر آمده است که:
إنّی إلیک لما وعدت لناظر نظر الفقیر إلی الغنی الموسر؛
بدرستی که من بدانچه به من وعده دادهاي چشم دوختهام؛ همان گونه که مستمندي به توانگري ثروتمند مینگرد.
عایشه با امکان دیدن خداوند با چشم، سخت مخالف بوده و بشدت آن را انکار میکرد. در حدیث مسروق- از او- که همگی به
به عایشه گفتم: اي مادر، آیا محمد صلّی اللّه علیه و آله در شب معراج خداوند را دید؟ در پاسخ » : آن اتفاق دارند آمده است
گفت:
صفحه 212 از 392
از آنچه گفتی موي بر بدنم راست شد! هر کس درباره [این سه چیز با تو سخن گفت دروغ گفته است: کسی که بگوید محمّد
لا تُدْرِکُهُ » : پروردگارش را دید، دروغگوست؛ و براستی افتراء بزرگی بر خداوند روا داشته است- آنگاه این آیه را تلاوت کرد- که
و کسی که بگوید، آنچه را فردا رخ دهد میدانم، دروغ میگوید- آنگاه این ؛«2» « الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
و کسی که بگوید پیامبر چیزي از دین را پوشیده داشته است، ؛«3» « وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً » : آیه را قرائت کرد- که
.163 - دروغگوست- سپس این آیه را خواند- که: ( 1) علامه حسن بن مطهر حلی، شرح تجرید العقاید، ص 165
.103 : انعام 6 .« چشمها او را درنمییابد و اوست که دیدگان را در مییابد و او لطیف آگاه است » (2)
.34 : لقمان 31 .« و کسی نمیداند فردا چه به دست میآورد » (3)
ص: 314
«1» .«... یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ »
میگوید: « إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » همچنین مجاهد در تفسیر آیه «2» . این حدیث را بخاري و مسلم و دیگر صاحبان صحاح روایت کردهاند
این حدیث را عبد بن حمید از مجاهد نقل کرده و ابن حجر نیز .« معنایش این است که در انتظار ثواب پروردگارشان خواهند بود »
«3» .« سند این حدیث به مجاهد صحیح است » : میگوید
بزرگان امت، بویژه فرهیختگان متأخر از این رو رؤیت را- آنگاه که مقصود از آن احاطه نظر به ذات اقدس او باشد- به طور مطلق
انکار میکنند که رؤیت به این معنا محال است؛ زیرا مستلزم تقابل و جسمانیت است که در خداوند سبحان راه ندارد.
و اما درباره دیدن و » : هراسان از اطرافیان به دلیل روي گرداندن از مذهب پیشینیان خود، چنین میگوید « تفسیر المنار » صاحب
رؤیت خداوند متعال، چه بسا در آغاز چنین گفته شود که آیاتی که رؤیت را نفی میکنند صریحتر از آیاتی است که آن را اثبات
که این دو آیه، در نفی رؤیت، از «5» « لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ » : و این سخن خداي متعال «4» « لَنْ تَرانِی » میکنند؛ مانند این گفتار الهی که
به معناي انتظار در قرآن و کلام عرب « نظر » که در اثبات آن به کار میرود صریحترند و «6» « وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » آیه
هَلْ » و ؛«8» « هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ » : و نیز این آیه «7» « ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَ یْحَۀً واحِدَةً » : کاربرد فراوانی دارد؛ مانند این گفته خداوند
متعدّي میشود؛ از « الی » به این معنا، با حرف جرّ « نظر » و ثابت شد که ؛«9» « یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَ ۀُ
« وجوه » این رو برخی از مفسران، وجه دلالت آن را بر معناي دیگر (جهت دادن حسّ بینایی به آنچه دیدنی است) با استناد به لفظ
اي پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ » (1) «10» .« گرفتهاند؛ که این وجه چندان قابل قبول نیست
.67 : مائده 5 .« کن
. 2) تفسیر المنار، ج 9، ص 153 )
. 3) همان، ص 134 )
.143 : 4) اعراف 7 )
.103 : 5) انعام 6 )
. 22 و 23 : 6) قیامت 75 )
.49 : 7) یس 36 )
.53 : اعراف 7 .« آیا جز در انتظار تأویل آنند » (8)
.« مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا و فرشتگان در [زیر] سایبانهایی از ابر سپید به سوي آنان بیایند » (9)
.210 : بقره 2
. 10 ) تفسیر المنار، ج 9، ص 134 )
صفحه 213 از 392
ص: 315
در توجیه و تأویل کلام اهل سنّت سخنی دراز دارد که پژوهشگران از مراجعه بدان بینیاز نیستند. ما نیز در « تفسیر المنار » صاحب
«1» . بحث متشابهات درباره مسأله رؤیت به تفصیل سخن گفتهایم
کاربرد تأویل و تمثیل در تفسیر زمخشري
او همچنین در تفسیرش بر انواعی از تأویل و مجاز و تمثیل تکیه کرده و آنچه را که در ظاهر با عقل یا اصول برگرفته شده از شرع
منافات داشته باشد، به نحوي بر تمثیل و استعاره و مجاز حمل کرده است و این امري است که موجب گردیده تا اهل سنّت و
«2» « إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ » جماعت به دلیل تصرف او در ظاهر آیات بر او خرده بگیرند و با او به ستیز برخیزند؛ مثلا در تفسیر آیه
مراد از امانت، طاعت است؛ از این رو، آن را بزرگ و والا شمرده است؛ و در آن، دو نکته نهفته است: نخست آنکه » : میگوید
اجرام بزرگ آسمان و زمین و کوهها، چنانکه شایسته آنهاست مطیع امر خداوند متعالند؛ اطاعتی که شایسته آنها و مقام آنهاست؛ به
گونهاي که هیچ مانعی در سر راه اراده و مشیّت الهی نسبت به خلق و ایجاد و تکوین مخلوقات در اشکال و هیئتهاي مختلف و متنوع
اما وضعیت انسان در طاعاتی که از او صحیح است و شایسته «3» .« قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ » : وجود ندارد؛ همان گونه که فرموده است
اوست؛ او در مقام طاعت از اوامر و نواهی الهی است و حیوان عاقلی است که سزاوار تکلیف است؛ همانند حالت جمادات در آنچه
از طاعت و انقیاد و کرنش نمودن سزاوار آنهاست.
مقصود از امانت، طاعت است؛ زیرا لازمه وجود و هستی، طاعت است؛ همان طور که امانتداري مستلزم بازگرداندن مورد امانت
است؛ و عرضه آن بر جمادات و امتناع و گردن ننهادن آنها مجاز است؛ اما حمل امانت چنان است که میگویی:
فلانی حامل امانت است و آن را بر عهده گرفته است و مقصود تو از این سخن آن است که فلانی تا از عهده آن امانت برنیاید و آن
را به صاحبش بازنگرداند، ذمّهاش فارغ نخواهد شد؛ زیرا امانت، در حقیقت مانند کسی است که بر گرده امانت نگه دار سوار شده
.90 - است؛ چنانکه گفته میشود: قرضها بر او سوار گشتند. ( 1) ر. ك: التمهید، ج 3، ص 111
.72 : 2) احزاب 33 )
.11 : فصلت 41 .« آن دو گفتند: فرمانپذیر آمدیم » (3)
ص: 316
دوم اینکه: آنچه انسان بدان مکلّف شده است، نشانه بزرگی و والایی اوست؛ زیرا در حقیقت، این امانت بر بزرگترین، قویترین و
محکمترین مخلوق الهی- از میان اجرام- عرضه شد تا بار امانت الهی را بر دوش کشد و این ارزش را ویژه خود سازد؛ اما از اینکه
به تنهایی آن را حمل کند سرباز زد و هراسان گشت؛ ولی انسان- با تمام ضعف و سستی بنیان- آن را پذیرفت. بحقیقت او بسیار
.« ستمگر و نادان است؛ چون عهدهدار امانت شد ولی به عهدش وفا ننمود و پیمان بست که آن را به دوش کشد، امّا پیمان گسست
«1»
این شیوهاي که زمخشري بر آن تکیه زده، یعنی شیوه پیمودن راه مجاز و تأویل بر خلاف ظاهر کلام، موجب گشته » : ذهبی میگوید
تا خصم سنّیاش ابن منیر اسکندري، بر او بتازد و در بسیاري از موارد که این رنگ و بوي وجود دارد، بدترین تهمتها را بر او روا
«2» .« دارد و او را به بیذوقی و بیادبی متهم سازد
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْ رِبُها » به عنوان نمونه، زمخشري در تفسیر آیه
گفته شد؛ و دلیل این توجیه، « امانت » این، نوعی تمثیل و تخییل است؛ همان طور که در آیه » : میگوید «3» « لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
و غرض، توبیخ و نکوهش انسان است؛ به دلیل قساوت «... وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْ رِبُها لِلنَّاسِ » : سخن خداوند متعال است که میگوید
صفحه 214 از 392
و لکن ابن منیر بر این سخن خشم ؛«4» « قلب و خاشع نبودن هنگام تلاوت قرآن و تدبّر نکردن در آیات هشداردهنده و بازدارنده
عبارت تمثیل، ایراد ندارد ولی عبارت تخییل » : گرفته است و در حالی که بر او خرده میگیرد و خطاهایش را بر میشمارد؛ میگوید
.«؟ شایسته کلام خدا نیست و مردود است؛ همین امر موجب گردیده تا سخنش را انکار کنم؛ آیا او نباید به ادب قرآن مؤدّب گردد
. 1) تفسیر کشاف، ج 3، ص 564 و 565 )
. 2) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 449 )
اگر این قرآن را بر کوهی فرو میفرستادیم، یقینا آن [کوه را از بیم خدا، فروتن و از هم پاشیده میدیدي؛ و این مثلها [و مثالها] » (3)
.21 : حشر 59 .« را براي مردم میزنیم؛ باشد که آنان بیندیشند
. 4) تفسیر کشاف، ج 4، ص 509 )
ص: 317
جایگاه قاریان از دیدگاه زمخشري؛
زمخشري با دیدگاهی که از قاریان دارد، خشم دشمنان خود را- که ظاهرگرایان و تقلیدپیشگان اهل سنّت و جماعتند- برانگیخته
قرائات حجیّت » : است؛ زیرا حجّیّت مطلق قرائات را، حتی در صورت مخالفت با قواعد اصیل لغت، مردود میشمارد. او میگوید
ندارند و در محدوده مورد قبول شرع و عقل، پذیرفتنی هستند؛ پس باید با قواعد اصیل لغت تطابق داشته باشند؛ چنانکه «1» تعبدي
بنابراین، دانشمندان و .« قرآن را مطابق شیوه عربیاش فراگیرید «2» ؛ تعلّموا القرآن بعربیّته » : پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرموده است
محقّقانی همچون زمخشري، قرائتی را که بر خلاف شیوه اصیل عربی باشد مردود میدانند و مواظبت بر سلامت قرآن را از هر گونه
عیب و خلل، واجب میشمرند و برآنند که قرآن، همواره در جایگاه بلند فصاحتش پاسداري شود. چیزي که مورد پسند
تقلیدپیشگان نبوده و همگی را به حمله علیه آنان واداشته است.
را بر خلاف «3» « وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ » مثلا، ابن عامر- قاري دمشق و یکی از قراء سبعه- آیه
« اولادهم » اضافه شده و « شرکائهم » به ،« قتل » خوانده؛ بدین گمان که « شرکائهم » و جرّ « اولادهم » و نصب « قتل » قرائت مشهور، به رفع
را به صیغه مجهول (مبنی للمفعول) خوانده است. « زیّن » مفعول به است و میان مضاف و مضاف الیه فاصله شده؛ و
این قرائت که بر خلاف تمامی ضوابط علم نحو و ادب است، مورد مخالفت و استنکار شدید زمخشري قرار گرفته است؛ زیرا در
آن، بین مضاف و مضاف الیه، چیزي آورده شده؛ آنهم مفعول به مضاف! زمخشري بر او تاخته است که این گونه خلافهاي ادبی،
زمخشري، دلیل قرائت او را، بیتوجّهی و «4» ! در ضرورت شعري هم روا نیست؛ چه رسد به نثر؛ آنهم نثري همانند نثر قرآن
ناآگاهی به قواعد لغت دانسته و او را مانند کسی دانسته که در گرداب خیالات خود سرگردان است. ( 1) یعنی: حجّیت چیزي که با
دستور شرع حجیّت یافته باشد.
. 2) وسائل الشیعه، ج 4، ص 865 )
.137 : 3) انعام 6 )
4) تفسیر کشاف، ج 2، ص 70 )
ص: 318
ابن منیر اسکندري، در اینجا به فغان آمده که این چه بیحرمتی است که نسبت به حافظان کلام خدا روا داشته شده است؟ و
نباید گمان برد که قاریان، از پیش خود و از روي اجتهادات » : زمخشري را فردي گمشده در بیابان ضلالت میشمارد، او میگوید
شخصی قرائت میکردهاند؛ بلکه همه قرائتها از شخص شخیص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به آنان رسیده است. البته زمخشري
صفحه 215 از 392
نمیداند که قرائت هر یک از قرّاء سبعه، عین قرائت پیامبر و قرائت پیامبر، قرائت جبرائیل و قرائت جبرائیل قرائت خداست! و اگر
«1» .« زمخشري از روي شبهه این سخن را نگفته بود، همانا از حوزه اسلام بیرون شده بود
ببین این مرد عجمی ناآگاه به آداب لغت عرب، چگونه به یک شخصیّت عربی اصیل تاخته و قرائتی را » : ابو حیان اندلسی میگوید
که بگونه متواتر از پیامبر دریافت کرده است، مورد استنکار و استهزاء قرار میدهد! اولا، نظیر این گونه قرائتها، در لغت عرب نیز
یافت میشود؛ ثانیا، قراء سبعه، همگی مورد قبول عموم مسلمانانند؛ گرچه ابو علی فارسی و ابن عطیه اندلسی نیز این قرائت را مردود
«2» .« شمردهاند
احمد بن یوسف کواشی و تفتازانی و اخیرا آلوسی، هر یک به نوبه خود بر زمخشري تاخته و او را مخالف جماعت مسلمین شمرده
«3» . و سخن او را هتک حرمت قاریان والامقام دانستهاند
ما، در جاي خود بیان کردیم که ابن عامر، فردي مجهول النسب، مجهول الهویّه و مجهول الشیخ در قرائت است و قرائت او کاملا
«4» . بیاعتبار است
برخورد او با اهل سنّت
زمخشري در مقابله با مخالفان سنّیاش کوتاه نیامده و در ضمن تفسیر، هیچ فرصتی را براي تاختن به ایشان از دست نداده است؛ و با
کسی که در جدلهاي مذهبی ( 1) همان، ص 69 (پاورقی). » : عبارات تند و کوبنده بر ایشان تاخته است. ذهبی میگوید
. 2) ابو حیان اندلسی، تفسیر البحر المحیط، ج 4، ص 229 و 230 )
. 3) ر. ك: شیخ یوسف بحرانی، کشکول، ج 3، ص 339 . تفسیر روح المعانی، ج 8، ص 29 )
.60 - 4) ر. ك: التمهید، ج 2، بحث قراءات ص 84 )
ص: 319
کشاف دقّت کند در مییابد که زمخشري در بیشتر موارد، بحثهایش را با تحقیر و هتک حریم اهل سنّت در آمیخته است؛ لذا هیچ
فرصتی را از دست نداده و به توهین و سبک شمردن ایشان پرداخته است و آنان را به اوصاف ناشایسته متصف کرده است؛ گاهی
نام مجبّره بر ایشان مینهد و زمانی حشویه و در پارهاي موارد ایشان را مشبّهه میخواند و گاه واژه قدریه را درباره ایشان به کار
میبرد؛ این نامها و لقبها، همان نام و لقبهایی است که اهل سنّت به مخالفان خود نسبت میدهند و زمخشري خود، ایشان را بدان
ایمان داشتند؛ چنانکه حدیثی نبوي را که علیه قدریه صادر شده و آنان را مجوس امّت شمرده، « قدر » متهم کرده است؛ چون آنان به
چنین میگوید: اگر در قرآن «1» وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدي » بر ایشان تطبیق داده است. وي هنگام تفسیر آیه
جز این آیه، دلیلی علیه قدریه یعنی کسانی که به شهادت پیامبر مجوس امّت اسلامی نام گرفتهاند وجود نداشت همین آیه کافی بود
«2» . که حجّتی قاطع علیه ایشان باشد
را به خدا « دسّی » و « زکّی » میگوید: برخی، ضمیر موجود در «3» « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها » همچنین در تفسیر آیه
«4» . اند که آیات قرآنی را درست، وارونه تفسیر میکنند « قدریّه » برگرداندهاند. اینان همان
وَ» وي میکوشد تمامی آیاتی را که در خصوص کفّار آمده است، درباره مخالفان خود- از اهل سنّت- تفسیر کند؛ مثلا درباره آیه
که درباره یهود و نصاري آمده، میگوید: میتوان آن را درباره «5» « لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ
«6» . اهل حدیث) اند ) « حشویّه » جبریان) و ) « مجبّره » اهل تشبیه) و ) « مشبّهه » ، بدعتگذاران این امّت دانست و آنان
نامیده است، تطبیق « مقلّده » را بر اهل ظاهر و اهل حدیث که آنان را «7» « بَلْ کَ ذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ » نیز آیه
.17 : فصّلت 41 .« و اما ثمودیان، پس آنان را راهبري کردیم و [لی کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند » (1) «8» . میدهد
صفحه 216 از 392
. 2) تفسیر کشاف، ج 4، ص 194 )
.9 -10 : 3) شمس 91 )
. 4) تفسیر کشاف، ج 4، ص 760 )
.105 : 5) آل عمران 3 )
. 6) تفسیر کشاف، ج 1، ص 399 )
.39 : 7) یونس 10 )
.347 - 8) تفسیر کشاف، ج 2، ص 348 )
ص: 320
گاه آن اندازه تعصّب به خرج میدهد که مخالفان خود- از اهل سنّت- را خارج از دین میشمارد و در خصوص آیه 18 سوره آل
«1» .« عمران میگوید: اهل جبر و کسانی که قائل به رؤیت ذات حق تعالی هستند، بر دین اسلام نیستند
او سخنانی از این دست، بسیار دارد و همواره فریاد ابن منیر اسکندري بلند است، و دیدنیها و شگفتیها در این آشوب، فراوان و
«2» . جالب است
2. تفسیر جوامع الجامع
است. « مجمع البیان » نوشته امین الاسلام، ابو علی، فضل بن حسن طبرسی، صاحب
این تفسیر، خلاصه دو تفسیر قبلی ایشان است که به درخواست فرزند برومندش و وساطت برخی دوستان ارجمندش به رشته تحریر
در آمده و در عین ایجاز و اختصار، گویاي مهمترین حقایق قرآنی و ارائه کننده جنبههاي ادبی بدیع در قرآن است.
که شامل انواع معارف و علوم قرآنی « مجمع البیان » ، هنگامی که از نوشتن کتاب بزرگ تفسیري » : خود در مقدمه، چنین میگوید
زمخشري دست یافتم و بر آن شدم که از بدایع و نکات و ظرافتهاي بینظیر آن خوشه برچینم؛ « کشّاف » بود فراغت یافتم، بر کتاب
نام نهادم. هر دو کتاب، پس از پا گذاشتن به عرصه « الکافی الشافی » [چنان کردم و از این کار، کتابی به دست آمد] که آن را
وجود، مورد استقبال شایان دلباختگان قرآن قرار گرفت. در این هنگام، فرزند دلبندم، ابو نصر حسن- که خداوند او را به وجه
احسن نصرت دهد- از من خواست که آن دو را در قالب تلخیص در آورم تا براي همگان سودمند باشد و [مردم به نظریات علمی و
دقایق فکري و نکات بدیع ادبی هر دو کتاب، یکجا دسترسی پیدا کنند؛ و این در حالی بود که سنّ من از هفتاد گذشته و چنین
کاري برایم دشوار بود؛ ولی با اصرار برخی دوستان محترم که [فرزندم به شفاعت آورده بود، به درخواست ایشان تن در دادم و با
344 . ر. ك: ذهبی، - حول و قوّه الهی سعی در هموار شدن راه نمودم و بحمد اللّه موفّق گردیدم و آن ( 1) همان، ج 1، ص 345
.464 - التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 467
152 و حاشیه آن، (منظرهاي جالب و دیدنی است). - 2) از جمله، ر. ك: تفسیر کشاف، ج 2، ص 156 )
ص: 321
«1» .« نام نهادم؛ و این، اسمی است که با واقعیّت مطابق است « جمع الجوامع » را
شیوه این تفسیر، بیان مسائل مربوط به لغت، اعراب، قرائت، بیان نظم و نکات ادبی و بلاغی و احیانا کلامی است و مؤلف، با رعایت
گزیدهگویی، متنی دقیق و لطیف ارائه کرده است که بدین جهت مورد توجّه حوزههاي علمیه قرار گرفته است و به عنوان کتاب
درسی رسمی تدریس میشود.
صفحه 217 از 392
ولی میتوان گفت: «2» و یا شاید از دیگر دانشمندان سخنانی نقل میکند « مجمع البیان » گرچه طبرسی، گاهی در این تفسیر، از
«3» اقتباس شده است. حتی در مواردي که زمخشري در تفسیر آیه سکوت کرده « کشّاف » بیشتر بلکه نزدیک به همه مطالب آن از
« کشاف » در مواردي از این دست، از تفسیر «5» یا عبارت آیه را به نحوي تغییر داده «4» یا قرائتی جز قرائت عاصم را اصل قرار داده
رعایت شده، خبري نیست و همان درهم « مجمع البیان » تبعیّت کرده است. از این گذشته، در این تفسیر، از آن نظم و ترتیبی که در
را به خود گرفته است. « کشاف » ریختگی تفسیر
در امور زیر است: « کشاف » تنها امتیاز و تفاوت این تفسیر از تفسیر
1. اختصار و حذف زوائد و مطالب غیر ضروري؛ طبرسی کوشیده است، بیشتر مطالب را در قالب عبارات موجز و کوتاهتري ارائه
در حالی «6» ؛ کند؛ ولی متأسفانه در برخی موارد، این اختصار موجب پیچیدگی در عبارت یا اخلال لفظی و معنوي گردیده است
روشن و رساست. « کشّاف » که آن موارد در
و در برخی موارد مخالف «7» موافق « کشّاف » 2. در بسیاري از موارد، روایاتی از طرق شیعه نقل شده که گاهی با تفسیر صاحب
«8» . است
1) ر. ك: جوامع الجامع، مقدمه مؤلف، ج ) «10» . یا بر آن افزوده است «9» آورده « مجمع البیان » 3. در پارهاي موارد، مطالبی را از
. 1، ص 2 و 3
. 54 و 316 ، 2) ر. ك: ج 1، صفحات: 17 )
3) مانند ذیل آیه 49 و آیه 122 و 123 سوره بقره. )
. در تفسیر آیه 85 از سوره بقره: ج 1، ص 60 « تفادوهم » بر « تفدوهم » 4) مانند ترجیح )
در ص 366 از ج 1 و « وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً » به جاي « جعلناکم أزواجا » در ص 11 از ج 1 و « تتفکرون » به جاي « یتفکرون » 5) مانند )
. در ص 446 از ج 1 « ما یدعون من دونه من شیء » به جاي « ما تدعون من دونه من شیء »
6) ر. ك: همان، ص 436 ، سطر 18 ذیل آیه 40 سوره اعراف و ص 441 ، سطر 13 ذیل آیه 54 سوره اعراف. )
160 و موارد دیگر. ، 7) ر. ك: همان، ص 116 )
79 و موارد بسیار دیگر. ،77 ،48 ، 8) ر. ك: همان، ص 40 )
. 54 و 316 ، 9) ر. ك: همان، ص 17 )
10 ) همان، ص 441 ، س 11 ، ذیل آیه 54 سوره اعراف. )
ص: 322
4. در مواردي که آراء کلامی امامیّه با نظر معتزله موافق نبوده یا نظر شخصی طبرسی در تفسیر آیه با نظر زمخشري مخالف بوده
«1» . عدول کرده و آنچه را خود، حق میدانسته گفته است « کشاف » است، از نظر صاحب
این مطلب، از مقدّمه استاد ابو القاسم گرجی بر این تفسیر گرفته شده است.
3. البحر المحیط
تألیف ابو حیان، محمد بن یوسف بن علی نحوي اندلسی غرناطی، از بزرگان ادب و صاحبان بصیرت و واقف بر نکات و ظرافتهاي
زبان عربی؛ وي سرزمینهاي مختلفی را گشت و با بیش از چهارصد و پنجاه شیخ ملاقات کرد و از آنان بهره گرفت. او شیخ نحویان
دیار مصر گردید و دیگران از او بهره میگرفتند. به گفته صفدي: وي، همواره به گوش دادن، نوشتن و خواندن مشغول بود؛
صفحه 218 از 392
عقیدهاي سالم و زبانی راستگو داشت؛ و به عنوان فردي متواضع و وارسته و دوستار امیر مؤمنان علیه السّلام شناخته شده بود. وفات
وي در سال 745 در قاهره مصر روي داد.
«2» . شهید ثانی، به واسطه شاگردش جمال الدین عبد الصمد بن ابراهیم بن خلیل بغدادي از وي روایت میکند
تفسیر او از جامعترین تفاسیر مشتمل بر نکات ادبی شگفت و بدیع قرآن است و بحثهاي فراوانی درباره بدایع قرآن دارد. امتیاز این
تفسیر در اهمیت دادن به ابعاد ادبی، لغوي، نحوي و بلاغی است و مجموعه ارزشمندي است از اشعار ناب و شواهد ادبی و اعرابی و
قرائات و لهجهها؛ که از دانش و آگاهی گسترده او در این زمینهها حکایت میکند.
روش من در این تفسیر، نخست پرداختن به معانی مفردات الفاظ، چه از لحاظ لغت و چه از » : خود در مقدمه این تفسیر میگوید
او سپس به تفسیر آیات پرداخته، سبب نزول، قرائت، وجه تناسب، اقوال سلف و ( 1) ر. ك: همان، .« لحاظ اعراب و بلاغت است
.315 - 261 و 337 - ص 262
. 2) شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج 1، ص 59 و 60 )
ص: 323
خلف و هر چه را در رابطه با فهم آیه دخالت دارد میآورد و بیشتر نکات ادبی را روشن میسازد.
خلاصه اینکه: تفسیري است جامع و کامل و تمامی جوانب ادبی، بلاغی و مسائل و مباحث مربوط به لغت و نحو و اعراب هر جمله
و عبارت را بخوبی روشن ساخته و در این راه، گوي سبقت را از همگان ربوده است و امروزه، گستردهترین و معتبرترین منبع
تفسیري ادبی به شمار میرود.
4. النهر المادّ من البحر المحیط
عنوان تفسیر ادبی دیگري است از همین شخصیت بزرگ که به دست خود وي از تفسیر کبیرش برگزیده است و فشرده آنچه را که
در آنجا به تفصیل گفته بود در این تفسیر وجیز آورده است و راهی هموارتر براي پویندگان به منظور دسترسی به نکات و ظرافتهاي
قرآن، فراهم کرده است.
5. الدرّ اللقیط من البحر المحیط
عنوانی تفسیر موجزي است که به دست شاگرد برومند ابو حیان، تاج الدین حنفی نحوي انجام گرفته است. وي با این کار،
زبدههایی از تفسیر استادش را در نوشتاري کوتاه فراهم کرده است.
به چاپ رسیده است. « البحر المحیط » هر دو تفسیر مختصر یاد شده، در حاشیه تفسیر
6. معانی القرآن- فرّاء
تألیف ابو زکریا یحیی بن زیاد فرّاء (متوفاي 207 ). وي شاگرد کسائی، و ماهرترین عالم کوفه و آگاهترین عالم نحوي، لغوي و ادبی
او نزد .« اگر فرّاء نبود، علوم عربی هم نبود؛ چون او زبان عربی را خالص و ضابطهمند کرد » : بوده است. ثعلب درباره او گفته است
مأمون عباسی ارج و منزلتی داشت؛ چنانکه او را در بالاي مجلس مینشاند و آموزش فرزندانش را بدو سپرد و به او پیشنهاد کرد تا
صفحه 219 از 392
آنچه را از
ص: 324
علوم عرب شنیده و از اصول نحو میداند به رشته تحریر در آورد و دستور داد تا اتاقی در خانه برایش مهیّا کنند و کنیزکان و
خادمانی را به خدمت او گماشت تا نیازهایش را بر آورند؛ و کاتبانی را نزدش فرستاد تا هر چه را املا میکند بنویسند؛ لذا قدر و
منزلت فرّاء در دولت عباسیان، اینچنین بزرگ داشته شده است.
فرّاء حافظهاي بسیار قوي داشت و هر چه را از استادانش فرا میگرفت به حافظه میسپرد و از نوشتن بینیاز بود و تا آخر عمر، این
حافظه قويّ را با خود داشت و گفتههایش را، بدون مراجعه مجدّد به نوشتههایش بر شاگردان املا میکرد. درباره او گفتهاند: وي،
در سیماي وي » : در علم نحو، امیر مؤمنان است. ثمامۀ بن اشرس معتزلی درباره وي- که به دربار مأمون آمد و شد داشت- میگوید
ابّهت ادیبی فرزانه دیدم؛ با او نشستم تا نکاتی بپرسم؛ درباره لغت از او پرسیدم، او را دریایی دیدم؛ درباره نحو پرسیدم او را بافتهاي
یکتا شناختم؛ از فقه جویا شدم، او را فقیهی دانا یافتم که بر مواضع اختلاف آراء واقف بود و در نحو و ادب مهارت کامل داشت؛ با
.« طبّ آشنا و در تاریخ عرب و اشعار جاهلی احاطه و حذاقت داشت
طبق گزارش ابو العباس ثعلب- آن بود که عمر بن بکیر- یکی از دوستان نزدیکش که در -« معانی القرآن » سبب گرد آمدن تفسیر
خدمت حسن بن سهل وزیر مأمون بود- به وي نوشت که امیر حسن بن سهل، گاه درباره تفسیر قرآن چیزهایی از من میپرسد که
جوابشان را نمیدانم؛ لطف کرده، مطالبی پایه و اساسی در این باره برایم فراهم کن یا آنها را در کتابی گردآوري کن تا هنگام نیاز
بدان مراجعه کنم! فرّاء، درخواست او را اجابت کرد و به شاگردان و اصحاب خود گفت: گرد آیید تا کتابی در تفسیر قرآن بر شما
املا کنم؛ و روزي را براي آن اختصاص داد. فرّاء در آن روز به مسجد آمد و به مؤذّن مسجد که قاري قرآن نیز بود رو کرد و
گفت: سوره حمد را بخوان [مؤذّن، سوره حمد را خواند]؛ آنگاه فرّاء آن را تفسیر کرد؛ و با همین شیوه تا آخر قرآن را تفسیر کرد و
این کتاب فراهم گردید.
چنین کار باارزشی را پیش از وي از کسی نیافتم و گمان نمیکنم بعد از او هم کسی بتواند بهتر از آن را » : ابو العباس میگوید
.« بیاورد
خواستیم افرادي را که براي استماع گرد میآمدند » : ابو بدیل وضّاحی میگوید
ص: 325
.« بشماریم؛ ولی به شماره نیامدند و تنها قاضیانی را که در آن جمع حضور مییافتند شمردیم؛ هشتاد نفر بودند
در حالی بیرون میآمد و به جلسه درس و تفسیر میرفت که بهترین و فاخرترین لباسهاي خود را پوشیده » : محمد بن جهم میگوید
و خود را آراسته بود و کلاه بزرگی بر سر نهاده در مسجد حضور مییافت. آنگاه ابو طلحه ناقط، ده آیه میخواند و فرّاء آنها را از
بر تفسیر میکرد. سپس سلمۀ بن عاصم- از برجستهترین شاگردان وي- میآمد و نوشتههاي برخی را میگرفت و بر فرّاء میخواند
.« و کاستیهاي آن را برطرف میساخت
در این کتاب، معانی قرآن فراهم آمده است. ابو زکریّا » : همین محمد بن جهم که راوي این تفسیر است، در مقدّمه کتاب مینویسد
یحیی بن زیاد فرّاء رحمه اللّه، در صبحگاهان روزهاي سه شنبه و جمعه در ماه مبارك رمضان و پس از آن در تمام سال اول؛ و چند
.« ماه، در سال دوم و سال سوم آن را بر ما، از حفظ و بدون نوشته املا نموده است. یعنی در سالهاي 202 و 203 و 204 انجام گرفت
«1»
این کتاب، جامعترین کتاب مشتمل بر نکات ادبی: لغت، نحو و بلاغت قرآن است که قرآن پژوهان را به خود نیازمند کرده است.
بدین جهت، محقّقان و مفسرانی که در پی دست یافتن به نکات و ظرافتهاي قرآنند، به این کتاب روي آورده و آن را مورد توجّه و
صفحه 220 از 392
عنایت کامل قرار دادهاند؛ و به عنوان یکی از منابع سرشار تفسیري شناخته شده است.
این کتاب، با طرحی مناسب و تحقیقی شایسته، در سه جلد، به چاپهاي پیاپی رسیده است.
7. مجاز القرآن
نوشته ابو عبیده، معمر بن مثنّی تیمی بصري، نحوي و لغوي بزرگ (متوفاي 210 )؛ وي عالمی متبحّر و دانشمندي فرزانه، عالم به
( لغت و آداب و تاریخ عرب، شاگرد یونس نحوي و ابو عمر بن علاء و اوّلین کسی بود که در غریب الحدیث کتاب نوشت ( 1
.9 - مقدمه تفسیر معانی القرآن، ج 1، ص 14
ص: 326
و مرجعی عظیم و منبعی سرشار براي اهل ادب و نحو و لغت بود. همگام با غریب الحدیث، در تفسیر غریب القرآن نیز نوشتار
باارزشی دارد.
است و گمان میرود تنها در مسائل ادبی و لغوي تدوین یافته باشد، ولی هدف، همان است « مجاز القرآن » کتاب وي گرچه به نام
مجاز » ،« معانی القرآن » ،« غریب القرآن » دنبال کرده است. اساسا در آن هنگام، عناوینی چون « معانی القرآن » که فرّاء در کتاب
« تفسیر ادبی- لغوي و تبیین معانی مشکل قرآن » ، حاکی از یک حقیقت بوده و آن « تأویل القرآن » و « تفسیر القرآن » و حتی « القرآن
فرّاء، ملاحظه میشود روش و سبک هر دو یکی است ولی به دو نام. « معانی القرآن » بوده است. با مختصر مقایسه این کتاب با
میگویند: ابراهیم بن اسماعیل یکی از کاتبان فضل بن ربیع، وزیر دربار هارون الرشید درباره آیهاي از قرآن از ابو عبیده پرسش
کرد و او به هنگام پاسخ، بر آن شد که کتابی در معانی القرآن آماده و تألیف کند. این کتاب عمدتا توضیح واژگانی قرآن است و
واژههایی را که نیازمند به توضیح میدیده آورده و فراوان به اشعار عرب استناد کرده است. این روش، روشی است که در بسیاري
کتابی است در شرح واژگان « مجاز القرآن » از تفاسیر سلف که به دست ادیبان و نحویان نگاشته شده است دیده میشود. از این رو
و عبارات مشکل قرآن- با عباراتی کوتاه و فشرده- اعم از آنکه مشکلات از مقوله مجاز و استعاره باشد یا جز آن؛ البته به
فرّاء نیست. « معانی القرآن » گستردگی
این کتاب گرانبها و با ارزش در دو جلد، با تحقیق و پانوشتههاي محمد فؤاد سزگین در سال 1381 در مصر به چاپ رسیده است.
8. معانی القرآن- مجاشعی
متوفاي 215 )؛ او امام اهل ادب و عربیّت و ) «1» نوشته ابو الحسن سعید بن مسعده مجاشعی بلخی بصري، معروف به أخفش أوسط
سرآمد نحویان در بصره بود. او ( 1) سه تن از بزرگان نحوي بدین لقب شهرت یافتهاند: ابو الخطاب عبد الحمید بن عبد المجید
هجري، استاد سیبویه و کسائی و ابو عبیده. وي شاگرد ابو عمر بن العلاء قاري و ادیب معروف است و به امام اهل ادب و (ادامه
پاورقی در صفحه بعد)
ص: 327
و سیبویه هر دو شاگرد خلیل بن احمد فراهیدي بودند و او از سیبویه بزرگتر بود.
سیبویه، هر چه را در کتابش مینگاشت، قبلا بر من عرضه میداشت و میپنداشت که از من بهتر میداند؛ ولی من از او » : میگوید
.« بهتر میدانم
صفحه 221 از 392
فرّاء است؛ ولی خیلی کوتاه و « معانی القرآن » کتاب وي یکی از کتابهاي تفسیري (لغوي- ادبی) کهن به شمار میرود. همطراز
ناپیوسته؛ از هر سوره، آیههایی را که نیاز میدیده میآورده و مختصر شرح و توضیحی در رابطه با معنا و جنبه ادبی آن میداده
،12 ، است. او بسیار فشرده سخن گفته است؛ مثلا از سوره عنکبوت که 69 آیه است، تنها شش آیه آورده است: آیههاي شماره 8
29 و 33 ؛ بدین گونه: ،22 ،19
علی: و وصّیناه حسنا، و قد یقول الرجل، وصّیته خیرا، أي بخیر. «1» « وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً » : و من سورة العنکبوت، قال »
علی الأمر، کأنّهم أمروا أنفسهم. «2» « وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ » : و قال
لأنّها لغتان، تقول: بدأ الخلق و أبدأ. «4» « کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ » : و قال «3» « کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ » : و قال
أي لا تعجزوننا هربا فی الأرض و لا فی السماء. «5» « وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ » : و قال
«7» .« لأنّ الأوّل کان فی معنی التنوین لأنّه لم یقع، فلذلک انتصب الثانی «6» « إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ » : و قال
فرّاء « معانی القرآن » از این رو، کتاب او- گرچه یک گنجینه کهن تفسیر ادبی به شمار میرود- به گستردگی و فزونی ارزش
نمیرسد. (ادامه پاورقی از صفحه قبل) عربیّت مشهور است و مستقیما با اعراب در تماس بود و از آنان اخذ مینمود. به أخفش اکبر
شهرت دارد.
دوم، ابو الحسن سعید بن مسعد شاگرد خلیل بن احمد فراهیدي که به اخفش اوسط شهرت دارد.
سوم، ابو الحسن علی بن سلیمان که به اخفش اصغر مشهور است.
هر گاه به طور مطلق گفته شود، اخفش اوسط، مراد است که از دو تن دیگر برتر است و شهرتی بسزا دارد.
.8 : 1) عنکبوت 29 )
.12 : 2) عنکبوت 29 )
.19 : 3) عنکبوت 29 )
.20 : 4) عنکبوت 29 )
.22 : 5) عنکبوت 29 )
.33 : 6) عنکبوت 29 )
7) فرّاء همین سوره را مفصّل و به طور گسترده تفسیر و موارد ادبی آن را تبیین کرده است. )
ص: 328
این کتاب با تحقیق و تصحیح دکتر فائز فارس در سال 1400 در بیروت، به چاپ رسید.
9. نهج البیان عن کشف معانی القرآن
تفسیري است مختصر و کوتاه و ناپیوسته اثر محمد بن حسین شیبانی، دانشمند شیعی سده هفتم هجري که بر اساس ادب و آراء
گذشتگان تدوین یافته و آن را براي تقدیم به کتابخانه عظیم مدرسه مستنصریه بغداد در دوران خلافت المستنصر باللّه عباسی
«1» . یاد میکند « الخزانۀ الإمامیّۀ المستنصریّه » 623 ) نوشته است؛ و در مقدمه از کتابخانه یاد شده به نام -640)
او- چنانکه خود گفته- در رویارویی با آراء و اقوال مختلف و متفاوت مفسّران، آن را نقل کرده است تا اختلاف در آن کم باشد و
عالم فقیه و خواننده هوشیار از آن سود برگیرد؛ و در ضمن آن، روایاتی از اهل بیت علیهم السّلام آورده و به ناسخ و منسوخ و
پارهاي از عبادات شرعی و احکام و اسباب النزول و سخنان لغویان پرداخته است.
صفحه 222 از 392
وي از بسیار پرداختن به مباحث دستوري و قرائات و نیز بواطن آیات پرهیز کرده و بنا را بر اختصار و اقتصار گذاشته است.
نقل میکند که گمان میرود « کلبی » شماري از آیات را با این باور که معانی آنها روشن است تفسیر نکرده است. او چندان از
شیخ « تبیان » تفسیرش را کاملا در اختیار داشته. از شیخ مفید، جبّائی، طبري، زجّاج، فرّاء و ابو عبیده و ... نیز فراوان نقل میکند. از
بهره بیشتر برده و از او با احترام یاد میکند. روي هم رفته، تفسیري است با ارزش و سودمند که محمد بن علی النقی شیبانی تلخیص
فراهم آورده است. « مختصر نهج البیان » آن را به نام
این تفسیر (نهج البیان عن کشف معانی القرآن) أخیرا با تحقیق استاد حسین ( 1) این کتابخانه با همت وزیر قدرتمند و دانشور بزرگ
علقمی و با دستور خلیفه عباسی، المستنصر باللّه، تأسیس شد. شروع بنا در سال 625 و سال افتتاح آن 631 بوده است. این کتابخانه
داراي هشتاد هزار جلد کتاب بود و از اطراف و جوانب کشور اسلامی و خارج آن، کتابهاي گرانبهایی به آنجا فرستاده شد. تا پایان
خلافت بنی عباس ادامه داشت و به دست لشکریان مغول به تاراج رفت.
ص: 329
درگاهی و در سال 1419 ق/ 1377 ش به وسیله انتشارات الهادي- قم در پنج مجلد- به طرزي شیوا- به چاپ رسیده است.
کتابهاي بسیاري نوشته شده است که برخی، تنها جنبه لغوي دارد و برخی به مسائل ادبی، لغوي و « معانی القرآن » تحت عنوان
تفسیري نیز پرداختهاند که در اینجا منظور دسته دوم است.
نوشته تابعی بزرگ، ابان بن تغلب بن رباح بکري کوفی (متوفاي 141 ) از خواصّ امام علی بن الحسین سجاد علیه « معانی القرآن » .1
السّلام است.
نوشته ابو جعفر محمد بن حسن رواسی کوفی (متوفاي 170 )، استاد کسائی و فرّاء و امام کوفیین در نحو و لغت و « معانی القرآن » .2
پیشتاز آنان در تألیف و تصنیف و از راویان امام باقر و امام صادق علیهما السّلام به شمار میرود.
او استاد کسائی و فرّاء است؛ خلیل بن احمد، کتاب او را خواست و از آن بهره گرفت. سیبویه هر جا در » : سیوطی درباره او میگوید
«1» .« میآورد، مقصود او است « قال الکوفی » کتابش به عنوان
نوشته ابو عبید، قاسم بن سلام (متوفاي 224 )، بزرگمرد لغت و ادب که از کتب پیش از خود، نوشتههاي ابو ،« معانی القرآن » .3
«2» . عبیده معمر بن مثنّی، قطرب بن مستنیر، ابو الحسن اخفش، کسائی و فرّاء، بهره گرفته و مطالب آنها را گردآوري کرده است
نوشته ابو العباس محمد بن یزید ثمالی أزدي بصري (متوفاي 285 )؛ او امام عصر خویش در علوم عربی به شمار ،« معانی القرآن » .4
به معناي مستحکم و استوار لقب داد. « مبرّد » میرفت. استادش (مازنی) او را
10 . اعراب القرآن
کتابهاي بسیاري درباره اعراب القرآن نوشته شده است که از بهترین آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
. منسوب به زجّاج (متوفاي 316 )؛ که به نظر میرسد از ( 1) تستري، قاموس الرجال، ج 8، ص 119 ،« اعراب القرآن » کتاب
. 2) خطیب بغداد، تاریخ بغداد، ج 12 ، ص 405 )
ص: 330
که درباره قرآن و ادب و لغت، نوشتههاي فراوانی دارد. «1» تألیفات ابو محمد مکی بن ابی طالب قیسی مغربی (متوفاي 437 ) باشد
این کتاب، بر نود باب نهاده شده که در آن، از ابعاد مختلف نکات ادبی، نحوي و لغوي قرآن سخن گفته شده است. هر باب،
مخصوص نوعی از مسائل ادبی متعلق به قرآن است و به طور فراگیر، در خصوص لغت و برخی از مسائل بدیع و بلاغت بحث کرده
صفحه 223 از 392
است؛ مانند باب 19 که درباره آنچه از فنّ ازدواج کلامی و مطابقه و مشاکله و مانند آن در قرآن آمده سخن گفته است. و باب 35
در خصوص فنّ تجرید؛ و باب 83 که در آن، از تفنّن در خطاب و فنّ التفات از غیبت به خطاب و از خطاب به غیبت و از غیبت به
حالت تکلّم سخن گفته شده است؛ و نیز درباره قرائات مرتبط با جنبه اعراب و بلاغت سخن گفته است؛ مانند باب 87 که در آن،
درباره قرائاتی که در کتاب سیبویه آمده سخن گفته است و باب 88 ، در انواع دیگر قرائات است. در بقیه ابواب تنها درباره نحو و
اشتقاقات بحث کرده است.
این کتاب، سودمندترین کتاب در فنّ خود به شمار میرود و براي کسانی که به مباحث ادبی قرآن دل باختهاند یگانه منبع سرشار
نکات و دقایق ادبی و لغوي قرآن- در سطحی بالا- است.
نوشته مکی بن ابی طالب، در دو جلد چاپ شده. ،« مشکل اعراب القرآن » کتاب
نوشتاري است لطیف و دقیق در حلّ مشکلات اعرابی قرآن که به ترتیب سورهها نگاشته شده است. نویسنده در آن، با این منظور
که معانی عالیه قرآن از پرده ابهام بیرون آید و روشن و آشکار گردد به حلّ مشکلات ادبی و نحوي قرآن پرداخته است؛ زیرا با
روشن شدن اعراب است که معنا روشن میگردد و فهم ترکیب ادبی کلام بهترین وسیله براي معناست. او در مقدمه چنین میگوید:
چون با شناخت کامل جنبه ادبی کلام میتوان بیشترین معانی را دریافت و اشکالات را برطرف کرد؛ آنگاه است که بهرههاي کلام »
.« آشکار و ظرافتهاي خطاب بر ملا میگردد و مراد گوینده به دست میآید
بیشتر نوشتهها را در اعراب القرآن دیدم [و متوجه شدم ( 1) ر. ك: اعراب القرآن، پیوست شماره 5، ص » : وي همچنین میگوید
.1096 -1099
ص: 331
و مانند آن- که « ان » که بیشترین عنایت خود را درباره حروف جرّ و ادوات جزم به کار بردهاند و از فاعل و مفعول به و اسم و خبر
ظاهر کلام است و مبتدي و عالم هر دو در آن یکسانند- بدرازا سخن گفتهاند و بسیاري از آنچه دانستن آن در رفع مشکلات قرآن
مورد نیاز است چشم پوشیدهاند. از این جهت همّت گماردم تا در این کتاب، مشکل اعراب را حلّ نمایم و علل آن را یادآور شوم
«1» .« و مسائل صعب (دشوار) و نادر الوجود آن را بیاورم
11 . املاء ما منّ به الرحمان من وجوه الاعراب و القرائات فی جمیع القرآن
تألیف ابو البقاء عبد اللّه بن حسین بن عبد اللّه عکبري (متوفاي 616 )؛ این کتاب مختصرترین و در عین حال، جامعترین کتابی است
که مهمترین نکات ادبی- نحوي قرآن و انواع قرائات آن را جمع کرده است و مؤلف آن در بیان این نکات به ایجاز سخن گفته
است و در خصوص دشوارترین موارد ترکیبی و اعرابی قرآن که هر مفسّر و خواننده و مراجعه کننده به معانی قرآن کریم بدانها
نیازمند است، حق کلام را- بشایستگی- ادا نموده است.
براستی سزاوارترین امري که عالمان رعایت آن را در نظر میآورند و شایستهترین چیزي که » : مؤلّف در مقدمه کتاب مینویسد
سایر علوم در خدمت آن است و آن حاکم بر علوم است، قرآن مجید است که همان معجزه جاویدان و ابدي و مخزن اسرار معانی
است که هرگز پایان نمیپذیرد؛ و اولین گام در آن، این است که الفاظ و عبارات آن را از حافظانش بجوییم؛ آنگاه معانی آن را از
کسانی که در آن تخصص دارند دریافت کنیم و محکمترین راه براي دستیابی به معنا و تبیین اغراض و اهداف آن، شناخت اعراب
و ترکیب آن و فهمیدن و استخراج اهداف قرآن در انواع خطابها و مطالعه در وجوه مختلفی است که از طریق رهبران بزرگ نقل
شده است؛ و کتابهایی که در این علم نوشته شده است، بحق، زیاد است؛ برخی از آنها از نظر حجم و موضوعات علمی، مختصر
صفحه 224 از 392
( است و برخی دیگر با ذکر اعراب و ترکیب عبارات و در آمیختگی اعراب و ترکیب با معانی، مفصّلتر و طولانیتر است؛ و در ( 1
. ر. ك: مکی، مقدمه مشکل اعراب القرآن، ج 1، ص 63 و 64
ص: 332
میان این کتب، بسیار اندك به چشم میخورد که کتابی از نظر حجم مختصر و از نظر علمی مفصّل باشد؛ پس چون کتابهاي معانی
القرآن را بر وصف پیشگفته یافتم، علاقهمند گشتم تا کتابی بنگارم با حجم کم و مسائل علمی فراوان؛ به گونهاي که در آن به ذکر
ترکیب عبارات و وجوه قرائتهاي مختلف اکتفا شده باشد؛ و کتابم را اینچنین نگاشتم.
این کتاب، به ترتیب سورهها تنظیم یافته و در آن، نکات مورد نیاز و ضروري اعراب و ترکیب سراسري قرآن از اول تا آخر آن به
.« صورت آیه به آیه و کلمه به کلمه ذکر شده است
تفسیر القرآن الکریم و اعرابه و » : در این اواخر، کتابهاي بسیاري در زمینه اعراب قرآن نگاشته شده که مشهورترین آنها عبارتند از
در شانزده مجلد؛ نوشته محمد طه درّه حمصی سوري، از نویسندگان معاصر که بیشتر آثار او در زمینه ادبیات عرب است و ،« بیانه
تفسیر او در حقیقت جلوهاي از گرایشهاي فرهنگی و تخصصی مؤلّف در زمینه قواعد زبان عربی است. این کتاب در سالهاي 1402
و 1412 در دمشق و بیروت به چاپ رسیده است.
عظیمه؛ و « دراسات لأسلوب القرآن الکریم » ، صافی « الجدول فی اعراب القرآن » ، محی الدین درویش « اعراب القرآن » نیز کتاب
نوشته محمد فهیم ابو عیّه. « المعجم فی اعراب القرآن » آخرین آنها، کتاب
تفاوتی که این اثر (نوشته محمد طه دره) با کتابهاي یاد شده دارد، همراهی تفسیر با بحثهاي ادبی و اعراب کلمات است که به طور
مسلسل، از ابتداي قرآن تا پایان آن، به اعراب جملهها و عبارات وارده در آیات پرداخته و عنایت بیشتر او به صرف و نحو کلمات و
جملههاست.
دنبال کرده است. « اعراب القرآن المجید و تفسیره » البته همین روش را همدانی در کتاب
مغنی اللبیب عن » این روش، براي طلاب مبتدي کاري مفید است ولی غالبا تکرار مکررات است و ابن هشام در سبب تألیف کتاب
از آن پرهیز کرده است. او معتقد است که باید طالبان علم را هر چه بیشتر با قواعد اعراب آشنا کرد؛ و اعراب آیات « کتب الأعاریب
قرآن به صورت کلمه به کلمه، کاري تکراري و بیحاصل است.
ص: